۲۵ - آبان - ۱۳۹۵
نوشته ی : عطا هودشتیان


دکتر  عطا  هودشتیان ، کارشناس علوم سیاسی

دکتر عطا هودشتیان ، کارشناس علوم سیاسی

آمریکاییان مهیب ترین و خطرناک ترین انتخاب تاریخ سیاسی خود را انجام دادند ؛ آنها در برابر یک انتخاب بی اطمینان و پرمسئله، از یک سو، و جهنم از سوی دیگر، بالاخره جهنم را برگزیدند و دونالد ترامپ را برای ریاست جمهوری کشورشان پذیرفتند. اکنون یک پریشان خاطر غیرقابل پیش بینی زمام امور آمریکا را به عهده خواهد گرفت. ببینیم بعد از جورج بوش، حالا ترامپ چگونه آمریکا را متشنج و چگونه جهان و خصوصا خاورمیانه را به بحرانی جدید خواهد کشاند.

 آمریکایی هایی که به وی رای دادند برآن بودند که اگر« سیستم » نتوانست وضع آنها را بهبود بخشد، شاید فردی « خارج از سیستم » بتواند چنان کند؛  که درست برعکس : « خارج از سیستم » از نگاه من اصلا وجود ندارد. این توهمی ست که خود ترامپ در جریان انتخابات ریاست جمهوری ساخته است. به محض انتقال قدرت، دونالد ترامپ سیستم خودش را برپا خواهد کرد، که البته کم و بیش ادامه ی نظام پیشین خواهد بود، با بیانی وحشی تر و با عاریت ها و شعارها و نمایش قدرتی جدید و شاید خطرناک تر… تا بار دیگر در مدت کوتاهی، هموطنانش را از تندروی ها و زیاده گویی ها و پول پرستی ها و قول و قرارهای توخالی اش دلزده کند، تا آنجا  که سرنوشت این دورگردان، چهار سال دیگر، دوباره به نفع دمکرات ها بچرخد .

باید گفت ترامپ گویا «ضد سیستم » ، اگرچه هیج مسئولیت سیاسی مستقیم در داخل سیستم نداشت، اما همواره با آن همراه بود. وی اتفاقا بسیار از این سیستم برای پیروزی خودش بهره برد. اگر آن نامه ی معروف رئیس اف . بی . آی به نمایندگان کنگره در رابطه با ایمیل های هیلاری کلینتون – تنها دو هفته پیش از انتخابات – نبود ، شاید امروز کلینتون فریاد پیروزی سر می داد. و چه بسا کنگره ی آمریکا نیز در تسخیر دمکرات ها قرار می گرفت.  بسیاری آمریکایی ها از تکرار ملال آور « سیستم » و بیان آرام و سخنان خسته کننده (و البته اشتباهات نابخشودنی) هیلاری کلینتون، چنان به تنگ آمدده بودند که هرگونه خزعبلات و اراجیف علیه آن را با عباراتی گاه بی هیج معنا و مفهومی، از زبان ترامپ پذیرفتند .

با انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری، به عبارتی، آمریکایی ها ناتوانی های مشهود وی در تحلیل سیاسی، در دانش مدیریت، در ادعا های بی سروته سیاست نظامی (که گویا او از ژنرال ها بهتر می داند)، در مخالفتش با تغیرات اقلیمی و معاهده ی پاریس، در شاخ به شاخ شدنش با ناتو، در ادعایش برای ساختن دیوار در مرز با مکزیک، در ادعایش در بستن مرزها، در بی احترامی حیرت آور به زنان، در تخلف های چندین ساله در پرداخت مالیات، در بی احترامی عیان به سیاهان، لاتین تبارها و بلاخره به مسلمانان و دیگر اقلیت ها، را به او بخشیدند . نمی دانم آیا این بخش از مردم آمریکا که به وی رای دادند، در یک تا دوسال دیگر، هنگامی که عوامل خودکامگی و خشونت طلبی دونالد ترامپ آشکار گردد، قادر خواهد بود دوباره این همه را به وی ببخشند ؟

حال وضع حزب دمکرات ها را نگاه کنیم :

 این بی تردید اشتباه سران این حزب بود که هیلاری کلینتون پرمسئله، با گذشته ی سیاسی غیرقابل دفاع را به برنی سندرز راستگو و بی مسئله، با پرونده ای با صداقت سیاسی، ترجیح دادند . قراردادن سندرز در برابر ترامپ شانس شکست او را بیشتر می کرد تا قراردادن کلینتون در برابر وی . با این حال کلینتون نیز تلاش بسیار برای جلب آراء کرد. او در اصل نباخته است ؛ زیرا وی بیشترین رای مردم را ازآن خود کرد. باخت کلینتون به واسطه ی وجود سیستم الکترال آمریکاست. در واقعیت دونالد ترامپ در این انتخابات محبوبیت مردمی کمتری داشته است، ولی وی تعداد الکترال بیشتری را کسب کرد. به هرحال این نظام انتخاباتی، با تمام معایبش در روز ۸ نوامبر رای خود را به یک پیمانکار ساختمان داد .

حال ببینیم دونالد ترامپ کیست :

  یک قلدر محله، که شمشیر از رو می بندد. خودشیفته ای که خود را بزرگ می بیند و مهارت کافی برای چنین نمایشی را در خود دیده است. توده های محروم نیز شیفته ی این خودشیفتگی استثنایی هستند و ناتوانایی های خود را در توانایی های او می بینند. این پیمانکار ساختمان اهل قول و قرارهای بزرگ است که حاشیه ای ها و ناتوان ها ، آرزوهای از کف گریخته ی خودشان را در وی می بینند. دونالد ترامپ به سختی طاقت مخالفت دمکراتیک را دارد. معامله گری در ساختمان و پول و اقتصاد با معامله گری در سیاست ، آن هم در آمریکا ، تفاوتش آن است که او باید در سیاست به نظر مشاورانش تن دهد؛ نه فقط به آن خاطر که او چیزی از سیاست نمی داند (که این حقیقتی ست)، بلکه به آن خاطر که سیاست در آمریکا به طور سنتی مشورتی ست و نه خودکامانه .

دونالد ترامپ یک خلافکار است. او به جای آنکه اعمالش همچون رئیس کشور برای مردم نمونه وار باشد، خود مرتکب تخلفات جنایی (قضایی) بزرگ شده است. او مالیات نمی دهد و در ملاء عام آن را  « زرنگی » اعلام می کند؛ یعنی تخطی از قانون اساسی را، او که باید بنا به قاعده پاسدار آن باشد، « تیزهوشی » می داند.  اما مضحک است که حال خود او در راس سیستمی قرار می گیرد که بدون مالیات ، کار چرخش اقتصادی اش لنگ خواهد شد، و او به زودی از مردم خواهد خواست که مالیات بدهند. آنهایی که به وی رای داده اند حق خواهند داشت که رفتار رئیس جمهورشان را سرمشق خود بکنند و از دادن مالیات شاخه خالی کنند. نه ؟ به آنها حق نخواهید داد ؟

ترامپ یک دودوزه باز است، یک بازیگر ماهر ، بسیار ماهر. در حوزه ی سیاست کلان نظیرش را شاید بتوان در شخصیت هیتلر دید. همچون برخی معامله گران حرفه ای، در کسب و کار بسیار حاضرجواب است و قادر است با زبان نرم و گرم و جذابش، با صوت نافذ صدایی پرقدرت ولی دلنشین سخن بگوید و همگان را مدهوش خود کند. او می تواند با بی پردگی بی نظیری، شب را روز، و روز را شب جلوه دهد و از این همه هیج نگرانی به خود راه ندهد: که مشکل از شماست نه از آسمان. او اینگونه مشتریانش- اوه ببخشید اشتباه شد: منظور رای دهندگانش را-  در طول ۶ ماه گذشته مجذوب کلمات تند و آتشین و جادویی اش کرد.

ترامپ با یورش بی مهابا به سیسمتی که دست برقضا او خود ماحصل آن است و در طول چند دهه ی طولانی در آن کارکرده، بسیار دروغ گفته و فراوان پول به جیب زده، خود را در برابر مردم «ضد سیستم » جلوه داد. لیکن او خود بخشی از این نظام است . او از برنی سندرز به خوبی آموخت تا نام کارزار انتخاباتی خود را یک  « جنبش » بگذارد ؛ یعنی مضحک ترین عنوان برای حرکتی که او نمایندگی می کرد. مگر آنکه کارزار وی را همانند حرکت هیتلر ببینیم که آمد تا جنبشی برای قدرت یابی مجدد آلمان در جهان و علیه یهودیان برپا کند، همراه با بزرگترین اراده و ماهرانه ترین سخنان و شوق انگیز ترین قول های بزرگ برای آینده های طلایی . او نیز توانست آلمانی ها را وسیعا مجذوب خود نماید، لیکن ماحصل آن آینده ی طلایی تخریب آلمان و میلیون ها کشته بود .

 به راستی چقدر روش این دو مرد شبیه هم هستند…. هیتلر به خوبی دانست تا از دمکراسی بهره گیرد تا علیه دمکراسی از درون شورش کند و کل آن نظام را در آلمان منحل نماید . و حال در آمریکای ۲۰۱۶، از خود بپرسیم ، آیا کسی که می گوید تنها زمانی نتیجه ی انتخابات دمکراتیک را می پذیرد که نام او از ضندوق ها بیرون بیاید، آیا به دمکراسی و انتخابات باور دارد ؟

قرارگرفتن ترامپ در راس قدرت بزرگ ترین قدرت جهانی بی تردید وی را متحول خواهد کرد. ریاست جمهوری آمریکا همانند ساختن ساختمان و یا فروش مغازه یا زمین نیست. در طول چهار سال آینده، هم او سیستم را متحول خواهد کرد و هم سیستم او را. ترامپ خود می داند و یا به زودی خواهد دانست که عصر گردن کشی جهانی خاتمه یافته و دیگر باید نان را با دیگران تقسیم کرد، که ملت های دیگر سر از خواب زمستانی در آورده اند و زمان تسلط همه جانبه ی آمریکا بر جهان خاتمه یافته است .

و از همه ی اینها گذشته، آمریکا دیگر توان نظامی و اقتصادی پیشین را ندارد تا به هر جایی که اراده کند ، سرباز بفرستد؛ و به هر نقطه ای از جهان که مایل باشد ، حمله ی نظامی کند.  به عبارتی، آخرین تیر ترکش را جورج بوش پسر زده بود و استراتژی عقب نشینی اوباما یک استراتژی تاریخی ایالات متحد آمریکا بود نه سیاست حزب دمکرات . و آمریکایی ها پس از جنگ عراق ، بی جهت اوباما را با اکثریتی شکننده انتخاب نکرده بودند؛ بلکه انتخاب اوباما نمودی از یک گردش بزرگ تاریخی بود. چه غلط و چه درست، عدم دخالت نظامی ارتش آمریکا در جنگ سوریه در ادامه ی بسیار هماهنگ این استراتژی متحق شد ، نه در تضاد با آن .

دونالد ترامپ اینها را می داند ، ولی در تلاش است تا با استفاده از آخرین نفس ها، باروری اقتصادی آمریکا را با روش های قلدرمنشانه به کشور بازگرداند و برتری آمریکا را دوباره در جهان برقرار نماید ؛ تلاشی که ، به پیش بینی من، آمریکا را به اضمحلال بیشتر، عقب نشینی و بحران گسترده تر می کشاند و این شکست شرایط سقوط این کشور را تسریع می نماید.

                                                                                                ۹ ماه نوامبر ۲۰۱۶

برگرفته از  : صفحه ی فیس بوک عطا  هودشتیان ( با ویرایش )

۱ نظر

  1. محمد حیدری می‌گوید،

    این مقاله دربرگیرنده ی بخش های مهمی از واقعیت است ؛ اما همه ی واقعیت نیست . ترامپ در یک انتخابات کاملا مهندسی شده به روی کار آورده شد . چندان طول نخواهد کشید که خواهیم دید ، ترامپ افراطی ترین تئوری ها و برنامه های نئو کان ها را به اجرا خواهد گذاشت . اما ، ترامپ با چالش هایی بسیار جدی تر از دوران آقای اوباما در سطح جهان ( و حتی با متحدان اروپایی خود ) روبرو خواهد شد .

    ارسال شده در تاریخ آبان ۲۸ام, ۱۳۹۵ در ساعت ۱:۳۲ ب.ظ

نظر شما