۵ - خرداد - ۱۳۹۴
ترجمه ی : رضا  نافعی


یک سرهنگ عراقی نقشه ی کسب قدرت در سوریه را طراحی کرد. نقشه ها  تصویری را برملا می کنند که بظاهر متعصب است ولی در واقع دقیقا حسابگر است. او مردی بود زمخت ، مودب، چاپلوس، بسیار دقیق، کاملا مسلط برخود، دورو، مرموز، بدجنس. این توصیف های ضد و نقیض را شورشیان شمال سوریه  ، که او را می شناختند، چند ماه پس از مرگش، در معرفی او بر زبان می آوردند؛ توصیف هایی از مردی هزارچهره.

سمیر  عبدالمحمود  الخلیفاوی ، حاجی بکر

سمیر عبدالمحمود الخلیفاوی ، حاجی بکر

هیچکس نمی دانست آن  مردی که قریب شصت سال داشت واقعا که بود؟ حتی آنها که در آن صبحگاه ماه ژانویه ۲۰۱۴ پس از مجادله ای کوتاه به ضرب گلوله در تل رفعت او را از پای درآوردند. آنها هم  نمی دانستند که مغز متفکر « داعش » را از پای درآورده اند. این که اصلا وقوع چنین امری چگونه توانست روی دهد ، نتیجه ی یک محاسبه ی نادر ، اما نادرست  و مرگبار مردی بود که خود  نقشه  کشی  برجسته  بود. شورسیان محلی جسد او را در یخدانی جای دادند و  می خواستند با همان یخدان او را دفن کنند . بعد که فهمیدند او چه آدم مهمی بوده است  ، او را از یخدان بیرون آوردند.

نام واقعی او « سمیر عبدالمحمود الخلیفاوی » بود؛ ولی هیچکس او را با این نام نمی شناخت. حتی معروف ترین نا م مستعار او، حاجی بکر، را  فقط چند نفری می دانستند . و درست همین بخشی از نقشه ی  او بود. از سالها پیش ،  سرنخ داعش، در پس پرده، در دست این سرهنگ  اطلاعاتی نیروی هوایی صدام حسین بود. آن  کادرهای داعش که  بعدا از آن جدا شدند، همه  از او به عنوان یکی از رهبران داعش یاد کرده اند ؛ ولی این که او  واقعا چه می کرد ، بر کسی روشن نبود.

 اما وقتی که معمار کشور اسلامی کشته شد ، میراثی از خود برجای نهاد که در واقع می بایستی کاملا محرمانه می ماند، یعنی : چگونگی ساختار این کشور. پرونده مفصل و دستنویس او نشان می دهند که چگونه می توان در یک کشور  گام به گام نفوذ کرد و آن را به تسخیر درآورد. اطلاعاتی که تا کنون در دست بود همان ها بود که رزمندگان فراری گفته بودند و نیز اسنادی که  از شیوه ی اداره ی داخلی داعش، در بغداد به دست آمده بود. اما هیچ یک از این دو منبع روشن نمی ساختند که این گروه چگونه توانست  پیش از بمباران اواخر تابستان ۲۰۱۴ که پیشرفتش  را متوقف ساخت ، به آن پیشرفت های برق آسا دست یابد. اسناد باقی مانده از حاجی بکر اینک برای نخستین بار نشان می دهند که  ساختار رهبری  داعش چگونه است و کادرهای پیشین صدام حسین  در آن چه نقشی ایفا می کنند. این اسناد به ویژه نشان می دهند که نقشه ی کسب قدرت در شمال سوریه که  بعدا پیشروی در خاک عراق را ممکن ساخت، چگونه بود. تحقیقات چندماهه ی مجله ی « اشپیگل » در سوریه  و نیز  دیگر پرونده های به دست آمده  نشان می دهند که   نقشه های حاجی بکر با دقت تمام  جزء به جزء به اجرا درآمده اند…

داستان فراهم آمدن این اسناد برمی گردد به زمانی که  تقریبا هیچ کس نامی از « کشور اسلامی» نشنیده بود. حاجی بکر عراقی در پایان سال ۲۰۱۲ همراه با چند نفر دیگر با این نقشه ی مضحک به سوریه رفت که : کشور اسلامی باید نخست، تا آنجا  که بتواند، بخشی از خاک  سوریه  را به تصرف درآورد – آن وقت از آنجا به عراق حمله کند. بکر در خانه ای بسیار معمولی در تل رفعت، در شمال شهر حلب،  مسکن گزید. انتخاب این شهرک  مناسب بود. در سالهای دهه ی هشتاد بسیاری از ساکنان آن  به عنوان کارگر به کشورهای خلیج  [ فارس ] رفته بودند، به ویژه به عربستان . اما هنگام بازگشت برخی از آنها اعتقادات و ارتباطات  افراطی را نیز با خود به همراه می آوردند. در سال ۲۰۱۳ تل رفعت با حضور صدها رزمنده، به دژ مستحکم داعش در استان حلب تبدیل شد. او در اینجا، طرح « کشور اسلامی » را  تا سطح  محلی، ثبت فهرست  روستاهایی که باید در آنها نفوذ کند ، و آنها  را زیر نظر بگیرد ، ریخت. او با خود کار سلسله مراتب فرماندهی  در گروه امنیتی را از بالا به پایین  بر روی کاغذ می آورد …

آنچه حاجی بکر بر کاغذ آورده ، صفحه به صفحه با کادر مشخص برای مسئولیت های مشخص، طرحی است برای زمان به دست گرفتن قدرت. بدون ذکر کلامی در باره ی اعتقادات مذهبی .این نقشه ای است با دقتی فنی برای کشور  پلیسی – اطلاعاتی اسلامی. در ماههای بعدی بر این نقشه ثبت شده بر کاغذ، با دقت حیرت انگیزی، جامه ی عمل پوشانده شد. نقشه پیوسته با جزئیات یکسان آغاز می شود : دفتری یعنی یک مرکز تبلیغات اسلامی ، به بهانه ی دعوت به  اسلام افتتاح می شود، ، برای جلب افراد.  از میان آنها  که برای شنیدن سخنرانی ها و یا شرکت  در رشته های های آموزشی برای  شناختن زندگی اسلامی به  دفتر تبلیغات اسلامی مراجعه می کنند،  باید یک  یا دو مرد انتخاب شوند، و به آنها ماموریت داده شود  تا از تمام جزئیات  روستای خود باخبر شوند. برای این کار حاجی بکر برنامه ی دقیقی تهیه کرده است به این صورت  :

 –  چند خانواده ی قدرتمند در روستا هست ؟

–   افرادی که در هر یک از خانواده ها صاحب قدرت هستند نام ببر .

–   تحقیق کن که از کجا پول به دست می آورند ؟

–   بریگاد های شورشی در روستا را با نام و تعداد نفرات ذکر کن .

–   نام فرماندهان بریگاد ها را به دست بیاور، بریگاد زیر فرمان کیست ؟ جهت گیری سیاسی آنها چگونه است ؟

–   از کار های غیرمشروع آنها سر دربیاور ، که اگرخواستیم، در صورت لزوم بتوانیم  آنها را زیر فشار قرار دهیم .

–   اگر کسی تبهکار یا همجنس باز است، یا یک ماجرای محرمانه دارد ، باید  یا تمام جزئیات یادداشت شوند.

–  ما باهوش ترین افراد  را  به عنوان «شیخ شریعت » انتخاب می کنیم. حاجی بکر در حاشیه می نویسد ، « ما مدتی به آنها آموزش می دهیم و بعد میفرستیمشان به جلو » . در حاشیه  ذکر شده است  که ما مورد به مورد  چند تن از « برادران» را انتخاب می کنیم که با دختران بانفوذ ترین خانواده ها ازدواج کنند تا « بتوانیم به درون این خانواده ها راه یابیم بدون آن که آنها از آن باخبر   شوند . »

–  افرادی که مامور کسب اطلاع هستند باید در باره ی محل مورد نظر این اطلاعات را به دست آورند: که آنجا زندگی می کند، حرف چه کسی در رو دارد، کدام خانواده مذهبی است، به کدامیک از مکاتب مذهبی ( حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، شیعی و…) اعتقاد دارند، چند مسجد در آنجا هست ؟ امام مسجد کیست ؟ این امام چند زن و چند بچه دارد؟ بچه ها چندساله اند ؟ سخنان امام چگونه اند ؟ آیا امام به تصوف نزدیک است، در کنار اپوزیسیون است یا دولت سوریه، مواضع او در باره جهاد چگونه است ؟ آیا امام حقوق می گیرد، اگر آری از که ؟ چه کسی او را به امامت منصوب کرده است ؟ و بالاخره این که چند دموکرات ساکن روستا هستند ؟

–  جاسوسان داعش باید مانند زلزله سنج مشغول به کار باشند. وقتی به ماموریتی فرستاده می شوند باید از کوچکترین شکاف ها ، از  قدیمی ترین دعوا های مدفون در اعماق جامعه باخبر شوند، خلاصه از هر چیز که بتواند  در جامعه تفرقه و پراکندگی ایجاد کند و برای به زانو درآوردن افراد به کار آید ، باید باخبر شوند.

در میان خبرچین ها هم کسانی بودند که در گذشته ماموران اطلاعاتی بودند، هم کسانی که به گروههای شورشی تعلق داشتند و بعد با آنها اختلاف پیدا کرده بودند. در میان آنها جوانانی بودند که به پول نیاز داشتند و یا این کار به نظرشان هیجان انگیز بود. در فهرست خبرچین های  حاجی بکر در تل رفعت ، بیشتر افراد جوانان بیست و یکی دوساله و همچنین شانزده  یا هفده ساله بودند. در نقشه ها اطلاعاتی در باره ی سازمان های مالی، مهد کودک، مدرسه ها ، رسانه ها ، وسایل نقلیه و.. نیز می آمدند ، اما در نهایت همه چیز گرد محور های اصلی برنامه  و فهرست ماموریت ها متمرکز بودند: تحت نظر گرفتن افراد، خبرچینی، قتل و آدم ربایی. حاجی بکر برای شورای استانی یک فرمانده یا امیر داشت، فرمانده ای ویژه آدمکشی، فرمانده ای برای آدم ربایی، فرمانده برای تک تیراندازان، برای ارتباطات، برای رمز و فرماندهی برای نظارت بر فرماندهان دیگر،  اگر که کار خود را درست انجام نمی دادند.

از همان آغاز نقشه این بود که سازمانهای اطلاعاتی به موازات هم کارکنند، حتی در عرصه ی استانی… خلاصه آن که فرمانده یا امیر منطقه مواظب معاون خود بود و معاون هم یک دستگاه اطلاعاتی مستقل داشت که مواظب فرمانده ی خود بود.  کسانی که مسئول آموزش دادن به  قضات  شرع  برای گردآوری اطلاعات مورد نیاز سازمان اطلاعات بودند، خود  نیز تحت فرمان امیر بخش قرار داشتند ؛ در حالی که  یک دایره ی مستقل برای افسران امنیتی تحت فرمان امیر منطقه قرار داشت. شریعت، قضاوت، مومن بازی بخشنامه ای همه یک هدف را دنبال می کردند که عبارت بود از : نظارت و تسلط . حتی واژه ای که حاجی بکر برای هدایت مسلمانان واقعی به کار برده واژه ی « تکوین » است به معنی « ایجاد کردن » که یک واژه ی مذهبی نیست و واژه ای است که معمولا در معماری به کار می رود.

به نظر می رسد ، حاجی بکر برای ساختن این کشور پلیسی با نظارت بیمارگونه بر همه چیز و همه کس  کتاب « ۱۹۸۴ » جورج اورول را الگو قرار داده است. ولی کار خیلی ساده تر از این  بوده. در واقع حاجی بکر فقط آن چیزی را که با آن بزرگ شده بود کپی کرده  است ؛ یعنی« دستگاه  اطلاعاتی همه جا حاضر  و بر همه چیز مسلط  صدام حسین را که در  برابر آن هیچ کس حتی ژنرال وزارت اطلاعات هم مطمئن نبود که خود تحت نظارت نباشد.» این «جمهوری وحشت» را نویسنده ی عراقی تبعیدی ، کنعان مکیه توصیف کرده است : کشوری که ممکن  بود هرکس در آن  ناگهان سربه نیست شود . کشوری که  صدام در سال ۱۹۷۹ به بهانه ی کشف  یک توطئه ی ساختگی ، خود زمام امور آن را در دست گرفت. در نوشته های حاجی بکر سخنی از سنت پیامبر  اسلام (ص) و  یا وعده های بهشتی که ضرورت برپایی یک کشور اسلامی را  الزامی کند ، در میان نیست . دلیل آن هم بسیار ساده است ، چون مخترع کشور اسلامی معتقد بود با اعتقادات مذهبی ، هر قدر هم صادقانه باشند ، نمی توان به پیروزی دست یافت ولی می توان از ایمان دیگران به سود خود بهره برد.

چنین بود که حاجی بکر و گروه کوچکی از افسران سازمان اطلاعاتی صدام در سال ۲۰۱۰ ابوبکر البغدادی را نخست امیر و بعد  « خلیفه » و رهبر رسمی « دولت اسلامی » اعلام کردند. حساب آنها این بود که بغدادی به عنوان  یک روحانی که درس این کار را خوانده است ، چهره ای مذهبی  است که به  کار آنها خواهد آمد.

هاشم هاشمی ، روزنامه نگار عراقی به یاد می آورد وقتی پسرعموی او  با  حاجی بکر در پایگاه هوایی حبانیه همکار بود ، حاجی یک ملی گرا بود  نه یک اسلامگرا . هاشمی که حاجی بکر را سرهنگ سمیر خطاب می کند ، می گوید: « سرهنگ سمیر بسیار هوشمند ، مصمم و یک متخصص برجسته لجیستیک بود ».  اما وقتی که پل برمر ، فرماندار آمریکایی بغداد « در ماه مه ۲۰۰۳  فرمان انحلال ارتش عراق را صادر کرد سرهنگ سمیر بیکار شد. بیکار و دل شکسته   ».

هزاران افسر تحصیل کرده ی عراقی با یک گردش قلم ، هستی خود را از دست دادند .  آمریکا با این کار هوشمندترین و  تلخکام ترین، افراد را به دشمنی با خود برانگیخت. حاجی بکر به زندگی مخفی روی آورد  و در منطقه ی انبار واقع غرب عراق  با ابوموسی الزرقاوی آشنا شد. زرقاوی که بزرگ شده ی اردن بود  ، در افغانستان در راس اردوگاهی برای دادن آموزش های نظامی به تروریست های مسلمانی  قرار داشت که از نقاط مختلف جهان به افغانستان می آمدند. او از سال ۲۰۰۳ به عنوان  الهام بخش حمله به سازمان ملل متحد ، نیروهای آمریکا و شیعیان، در جهان بدنام شده بود وحتی بن لادن نیز او را تندرو می دانست . زرقاوی در سال ۲۰۰۶ به دست نیروهای آمریکایی کشته شد.

گرچه حزب بعث که در عراق حاکم بود حزبی سکولار بود ولی هردو سیستم به این نتیجه رسیدند که تسلط بر توده ها باید در دست نخبگانی اندک شمار متمرکز باشد که به هیچکس پاسخگو نباشند . چون مجری  نقشه ای بزرگ هستند، مجری ماموریتی هستند  که یا از بارگاه الهی به آنها تفوض شده  و یا  از پرتو عظمت تاریخ عرب.  راز موفقیت کشور اسلامی در  ترکیب دو عامل نهفته است : اعتقاد آمیخته با تعصب مذهبی همراه با محاسبات استراتژیک . حاجی بکر از ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ در ابوقریب زندانی بود و در سال ۲۰۱۰ از امواج دستگیری ها و کشتارها ی  کماندوهای  ویژه آمریکایی و عراقی  جان سالم به در برد  و به تدریج به مقام یک رهبر نظامی در عراق  ارتقاء یافت .       کشتار کماندوهای  ویژه ی آمریکایی و عراق  تبدیل به خطری برای موجودیت نیروهایی شد که پیش از کشور اسلامی فعال بودند.  برای بکر و چند تن از افسران برجسته ی دوران صدام  کاهش نیروهای مذهبی  موقعیت مناسبی برای  کسب قدرت  بود.

پس از سال ۲۰۱۰ چیرگی نظامی بر قدرت دولتی عراق ممکن نبود. ولی با توسل به ترور و باجگیری با توسل به ارعاب و ایجاد ترس ، اندک اندک یک سازمان زیرزمینی  و قدرتمند به وجود آمد. طبق محاسبات رهبران این سازمان ، اینک هنگام آن رسیده بود که در سوریه علیه اسد  دست به جنگ بزنند. به ویژه اینکه در اواخر سال ۲۰۱۲ ، در شمال سوریه از قدرت دولتی که زمانی بر همه چیز مسلط بود دیگر چیزی باقی نمانده بود . جای آنها را صدها شورای محلی از شورشیان گرفته بودند، که در یک وضعیت آنارشیستی،  همه در کنار هم بودند ؛ ولی دیگر کسی مسلط  بر اوضاع نبود . وضعیت موجود آسیب پذیربود . گروه کادرهای عراقی که گروهی منضبط بود ، تصمیم گرفته  بود از این موقعیت به سود خود بهره برداری کند .

 برای شناخت دلایل رشد سریع کشور اسلامی تحلیل های گوناگونی صورت می گیرد : کارشناسان ترور «کشور اسلامی» را شعبه  جداشده ای از القاعده می دانند و  پاسخشان به این پرسش که  اگر چنین است پس چرا تا کنون  ضربه مهلک  خیره کننده ای وارد نیاورده اند ، این است که  فاقد توانایی سازمانی هستند. کارشناسان جرایم  جنایی  کشور اسلامی را یک شرکت هلدینگ( Holding) مافیایی می دانند که هدفش افزایش سود است. کارشناسان علوم انسانی  به تبلیغات داعش مبنی بر ستایش از شهادت و اجرای  ماموریت الهی تکیه می کنند.

ولی با توسل به  توصیف های صحرای محشر و روز قیامت  نمی توان شهر یا کشوری را تسخیر کرد. با سندیکای جنایی مافیایی هم نمی توان هزاران نفر را در سراسر جهان  چنان به شور آورد  که از هستی خود چشم بپوشند تا در کشور خلافت اسلامی به شهادت برسند .

اگر از برچسب مشترک  «جهاد گرایی » را نادیده بگیریم ، « کشور اسلامی »  وجه اشتراکی با القاعده ندارد. در رفتارکشور اسلامی، درنقشه ریزی استراتژیک آن ، در زیرپاگذاشتن  بی رودربایستی  اتحاد ها  و عوض کردن متحدانش ، و در صحنه سازی های دقیق تبلیغاتی که به کار می بندد ، در واقع هیچ نشانی از مذهب  دیده نمی شود.

پیاده کردن نقشه

پیشروی داعش چنان بی سرو صدا  و با چنان دقت نظامی آغاز شد که بعد از یک  سال  بسیاری از مردم سوریه باید حساب می کردند که از چه وقت  سر و کله ی جهادگرایان در منطقه آنها پیدا شده بود؛ زیرا دفتر های تبلیغاتی  «دعوت » که از بهار ۲۰۱۳ در بسیاری از مناطق شمال سوریه تاسیس شد ، دفترهایی بودند ظاهرا  بی آزار ، دفترهایی که هرروز در سراسر جهان برای خدمات امدادی برپا می شوند .

پزشکی که از شهر « رقه » گریخته بود می گفت : «وقتی آنها در رقه دفتر اسلامی  را افتتاح کردند ، فقط می گفتند که ما « برادر » یم  ، صحبتی از « کشور اسلامی » در میان نبود، حتی یک کلام . در « منبج » ،شهری آزادمنش در استان حلب  نیز در بهار ۲۰۱۳  دفتر« دعوت » افتتاح شد. » من اول اصلا  متوجه  افتتاح دفتر نشدم . آنجا هر کسی می توانست  هر دفتری  که بخو اهد باز کند. ما اصلا فکرش را هم نمی کردیم که کسی غیر از رژیم  بتواند برای ما خطری باشد . تازه  ، وقتی که در ماه ژانویه زد و خورد شروع شد ما فهمیدیم که داعش  قبلا چند خانه و آپارتمان  برای مخفی کردن اسلحه و  پنهان کردن  افراد خود، اجاره کرده بود. » اینها سخنان زنی از فعالان حقوق بشر است .

در مناطق الباب، اتارب و  اعزاز نیز هم چنین وضعیتی برقرار بود . همچنین در استان مجاور، عدلیب نیز از اوایل سال ۲۰۱۳  در سرمد ، اطمه، کفر،  تخاریم، الدانا و سلقین دفتر های دعوت برپا شد. اگر به حد کافی « دانشجو» پیدا می شد که  کار جاسوسی بکنند ، داعش حضور خود را گسترش می داد. در الدانا خانه های بیشتری اجاره شد، با پرچم سیاه ، خیابانها بسته می شد. دستور های اولیه چنین بودند : اگر در محلی مقاومت شدید بود  و یا هواداری پیدا نمی شد، موقتا عقب نشینی کنید . کار وقتی باید توسعه   یابد  که با  مقاومت علنی  روبه رو نشود . ربودن « افراد مخالف»  و کشتن آنها ، آری ؛ ولی باید  شرکت در انجام آن را انکار  کرد.

در آغاز رزمندگان نیز نباید  جلب توجه می کردند. حاجی بکر و گروه پیشاهنگ کسی  را با خود از عراق نمی آوردند. آنها  حتی به رزمندگان عراقی خود  صریحا  دستور داده بودند که به سوریه سفر نکنند. رهبران داعش پیچیده ترین شکل کار را برای کار خود  انتخاب کردند : آنها از تابستان ۲۰۱۲ تصمیم گرفتند افراطگرایانی را که از خارج می آیند ،  گرد آورند. دانشجویانی که از عربستان می آمدند، کارمندان تونسی، جوانان اروپایی که  مدرسه را رها کرده بودند، بدون هیچ تجربه  و آموزش رزمی همراه با چچنی ها و ازبک های رزم دیده،  در سوریه ، مشترکا یک گروه رزمنده ، تشکیل می دادند که زیر فرمان عراقی ها بود .

در پایان سال ۲۰۱۲ در چند منطقه اردوگاه های نظامی برپا شد، که در آن وقت کسی نمی دانست به کدام گروه تعلق دارند. این اردوگاه ها سخت سازمان یافته بودند : مردانی که در اردوگاه بودند ، با هیچ روزنامه نگاری صحبت نمی کردند و اهل کشورهای گوناگون بودند. تنها از عراق کسی در میان آنها نبود. کسانی که به اردوگاه می آمدند باید دست کم دوماه آموزش می دیدند و می آموختند که  باید  بدون قید و شرط ، گوش به فرمان فرمانده باشند . این ساختار علاوه بر این که چندان آشکار نبود  ، یک امتیاز دیگر نیز داشت و آن این بود که گرچه در آغاز گروهی درهم ریخته و آشفته بود ، در پایان کار گروهی بود کاملا فرمانبردار.  خارجی ها چون کسی را نمی شناختند ، قید و بندی هم نداشتند  و به آسانی به همه جا  قابل انتقال بودند. آنها کاملا با شورشیان سوریه ای فرق داشتند که هم باید از روستای زادگاه  خود دفاع می کردند و هم حواسشان به خانواده و محصولشان باشد . از لحاظ تعداد، کادرهای جهادگرا در قیاس با شورشیان سوریه ای ، نه تنها در آغاز بلکه بعد ها نیز، در اقلیت محض بودند. کادرها به سوریه ای ها بدگمان بودند، ولی نه  دست در دست هم  علیه داعش جبهه گرفتند  و نه می خواستند تن به خطر بدهند و جبهه ی دومی باز کنند. داعش با یک  ترفند ساده  ، قدرت رزمی خود را چندبرابر نشان می داد. افراد همه سیاهپوش و نقابدار بودند ؛ این ترفند دو حسن داشت : یکی آن که  آنها را وحشت انگیز تر جلوه می داد ، دیگر آن که هیچکس نمی دانست آنها واقعا چند نفرند. برای نمونه ، اگر داعش با ۲۰۰ نفر در پنج منطقه به میدان می آمد چقدر عضو داشت هزارنفر، پانصد نفر، یا کمتر ازدویست نفر؟ افزون بر این  جاسوسان با خبررسانی  منظم ، رهبری را دقیقا درجریان می گذاشتند که مردم در کجا ضعیف هستند یا با هم اختلاف دارند، در کجا چالش های محلی هست و داعش می تواند به عنوان قدرت حافظ نظم به میان آید و جای پای خود را محکم کند .

تسخیر   رقه   

به محض آن که در ماه مارس  ۲۰۱۳  رقه  به دست شورشیان افتاد،  بلافاصله یک شورای شهر انتخاب شد: وکیلان، پزشکان، روزنامه نگاران، همگی  سازمان های خود را تشکیل دادند. گروههای زنان برپا شد، « جوانان آزاد رقه » بنیان نهاده شد، جنبش  « برای حقوق خودمان » و ده ها ابتکار دیگر پا گرفت. به نظر می رسید که همه کار در رقه ممکن است. و به قول برخی از فراریان از شهر،  درست همین ها  سرآغاز تباهی شهر شد  .

درست مطابق با نقشه ی حاجی بکر پس از مرحله ی نفوذ، مرحله ی از بین بردن افرادی آغاز شد که  طبق اطلاعات قبلی ، رهبران بالقوه  یا مخالفان داعش تشخیص داده شده بودند. اولین نفر رئیس منتخب شورای شهر بود. اواسط ماه مه چند مرد مسلح نقابدار او را ربودند. نفر بعدی که ناپدید شد ، برادر یک نویسنده ی معروف بود. دو روز بعد مردی ناپدید شد که سردسته ی افرادی بود که پرچم انقلاب را بر دیوار شهر نقش کردند .

یکی از دوستانش می گفت : « ما حدس می زدیم چه کسی او را ربوده است، اما دیگر کسی جرئت نمی کرد، دست به کاری بزند.» اقدامات شبکه ی ترس آفرینی شروع به اثربخشی کرده بود . از ماه ژوئیه به بعد نخست ده ها و بعد صدها نفر ناپدید شدند. گاه جسد آنها پیدا می شد ولی بیشتر دیگر اثری از آنها به دست نمی آمد. در ماه اوت، رهبری نظامی داعش، چندین  خودرو حامل تروریست های انتحاری به مرکز فرماندهی بریگاد FSA  ،  گروهی که گرایش های مذهبی اندکی داشت، فرستاد. ده ها نفر از رزمندگان را به قتل رسانید و عده ای  را به فرار واداشت و بقیه ی شورشیان هم  تماشا می کردند. رهبری داعش با بریگاد های گوناگون پیمان های سری بسته بود، در نتیجه ، هرکس فکر می کرد که  دیگران مورد حمله داعش قرار می گیرند، نه آنها.

 روز ۱۷ اکتبر ۲۰۱۳ داعش بزرگان شهر، روحانیان و وکیلان دعاوی را به جلسه ای دعوت کرد. بعضی ها فکر می کردند که این دعوت نشانی است از همدلی . از ۳۰۰ نفر حاضران در جلسه تنها دو نفر به ادامه ی خشونت درکسب  قدرت ،آدم ربایی ها و آدم کش های ریشو اعتراض کردند. یکی از آن دو نفر «مهند حبایبنا» ، روزنامه نگار معروف  و هوادار حقوق بشر بود که در شهر همه او را می شناختند .

پنج روز بعد جسد او را با دست های بسته یافتند که  با شلیک  گلوله در مغزش او را به قتل رسانده بودند. دوستان او رایانامه ای ( ای میلی )  از فردی ناشناس دریافت کردند که عکس جسد او به آن پیوست شده بود . در زیر عکس تنها یک جمله نوشته شده بود: « حالا تو برای دوستت غمگینی ؟ » طی تنها چند ساعت نزدیک به بیست نفر از اعضای اپوزیسیون سرشناس شهر رقه به ترکیه فرار کردند.  این پایان انقلاب در رقه بود .

اندک زمانی بعد ۱۴ نفر از رهبران بزرگ قبایل به امیر ابوبکر البغدادی ابراز وفاداری کردند. از این مراسم فیلمی هم موجود است. این افراد شیوخ عشایری بودند که دوسال پیش به پرزیدنت اسد اعلام  وفاداری ابدی کرده بودند. به این ترتیب زمینه  برای استقرار مرکز فرماندهی داعش در رقه  فراهم آمده بود.

مرگ حاجی بکر

تا پایان  سال ۲۰۱۳  همه چیز در سوریه ، طبق نقشه  به سود داعش پیش می رفت. به عبارت دیگر ، طبق نقشه ی حاجی بکر پیش می رفت. دولت وحشت با پرچم سیاه، منطقه به منطقه گسترش می یافت بی آنکه با مقاومت شورشیان متحد سوریه روبرو گردد ، که به نظر می رسید در برابر این هیولای قدرت فلج شده است . اما پس از آن که جلادان داعش در دسامبر ۲۰۱۳   یک رهبر محبوب شورشیان، یک پزشک را، زیر شکنجه های وحشیانه  به قتل رساندند، واقعه ای نامنتظر روی داد: بریگادهای سوریه از هر سو ، چه سکولار و چه بخشی از جبهه النصرت ، توافق کردند که همراه با هم ، دست به مبارزه با داعش بزنند؛ به این شکل که همه با هم و در یک زمان حمله را آغاز کنند، آنها با این عمل تاکتیک همیشگی داعش را خنثی کردند که هرگاه بخشی از نیروهایش تحت فشار قرار می گرفتند ، فورا واحدهایی را برای کمک به نیروی تحت فشار به آن منطقه منتقل می کرد .

طی چند هفته داعش از بسیاری از مناطق شمال سوریه  فراری داده شد و حتی نزدیک بود رقه را هم از دست بدهد که ۱۳۰۰ نفر نیروی عراقی برای کمک به داعش به میدان آمد . اما آنها دست به حمله برق آسا نزدند،   بلکه محیلانه تر پیش رفتند . «  گروه های فراوانی  از بریگادها از هر سو به سوی رقه در حرکت بودند ، تشخیص این که این بریگاد کدام بریگاد است ممکن نبود.  در این میان ناگهان گروهی در  لباس بریگادها دست به تیراندازی علیه دیگر بریگادها زد. همه فرار کردند.» اینها گفته های پزشکی بود که خود موفق به فرار شده بود .

یک  حیله ی ساده سبب پیروزی نیروهای داعش شده بود، و آن این بود که : برای  یک بار  لباس های سیاه خود را کنار بگذارند  و   شلوار  و جلیقه ی جین به تن کنند . همین کار را هم کردند؛ حسابشان درست درآمد و توانستند شهر رقه را نگه دارند و بخش های از دست رفته را نیز دوباره به دست آورند؛ ولی  این نقشه برای طراح بزرگ  درست از آب درنیامد .

حاجی بکر تل رفعت را که داعش مدت درازی آن را حفظ کرده بود، ترک نکرد. اما وقتی که شورشیان در پایان ماه ژانویه ی ۲۰۱۴ دست به حمله زدند، پس از چند ساعت شهر دوتکه شد: نیمی از آن در دست نیروهای داعش ماند و نیمه ی دیگر به دست  یک بریگاد محلی افتاد . حاجی بکر در نیمه ی عوضی  به دام افتاده بود. افزون بر این ، او برای رعایت مخفی کاری ، در محلی که مرکز فرماندهی داعش قرار داشت  و به شدت تحت محافظت قرارداشت ، زندگی نمی کرد. و خداوند خبرچینی  خود به دام  همسایه ی خبرچینی افتاد که او را لو داد. مرد فریاد زد : « در خانه ی بغل خانه ی من یک شیخ داعشی زندگی می کند .» فرمانده ی گروه محلی، عبدالمالک هدبه، با نفراتش به خانه حاجی بکر رفتند. زنی با ترشرویی گفت : « شوهر من در خانه نیست ! »

فرمانده ی شورشی با خشونت فریاد زد : « ولی ماشینش جلوی در است ؛ باید بیاید .» حاجی گفت در لباس خواب است. لباس می پوشد و می آید. فرمانده فریاد زد : «نه… همینطوری باید بیایی . فورا! »

 حاجی با حرکتی سریع که متناسب با سنش نبود ، به عقب پرید و در را با پا بست . دو نفر از کسانی که آنجا بودند ، تعریف می کنند که عراقی خود را زیرپلکانی پنهان کرده بود و فریاد می زد : « من جلیقه ی انفجاری دارم . من همه مان را منفجر می کنم .»  بعد با یک کلاشنیکف بیرون آمد و شروع به تیراندازی کرد . فرمانده شلیک کرد و تیر ، مرد را از پای درآورد.

پس از آن ، وقتی که مردان فهمیدند چه کسی را کشته اند، رایانه ، سیم کارت ها، یک دستگاه جهت یاب جی پی اس و به ویژه کاغذهایی را که در خانه بودند جمع کردند. در هیچ جای خانه قرآنی پیدا نکردند.

حاجی بکر مرده بود. شورشیان محلی همسر او را با خود بردند. تا بعدا بنا به تقاضای دولت ترکیه ، او را با اسیران ترکیه در دست داعش عوض کنند. نوشته های گرانقدر  حاجی  ماه ها در اتاق امنی پنهان ماند.

دومین گنجینه ی اسناد

دولتی که حاجی بکر آفریننده ی آن بود، بدون او هم کار خود را ادامه می داد. گنجینه ی دیگر از اسناد  کشف شده نشان می دهد که  نقشه های او با چه دقتی ، جزء به جزء ، به اجرا درآمده اند. در ژانویه ۲۰۱۴ ی که داعش ناگزیر شد مرکز فرماندهی خود را در حلب ، گریزان، ترک کند، پرونده های خود را آتش زدند. مشکلی که با آن روبرو شدند این بود که چون تعداد پرونده ها زیاد بود ،  بخشی از پرونده ها دست نخورده   به دست بریگاد « توحید » افتاد، که در آن زمان بزرگترین گروه شورشی در حلب بود. بریگاد توحید همه ی این اسناد را، در اختیار « اشپیگل  » گذاشت، به جز نام جاسوسانی که داعش آنها را به این بریگاد نفوذ داده بود.

در این پرونده ها، در صدها صفحه، ساختار بسیار پیچیده ی نفوذ در همه ی فراکسیون ها، و همچنین شیوه ی  زیرنظرگرفتن و پایش افراد خودی ، توصیف شده بود. دفترداران داعش در فهرست هایی بلندبالا ، نام همه ی نفوذی های خود را در بریگادهای گوناگون شورشیان و در گروه های شبه نظامی هوادار دولت سوریه  ثبت کرده بودند. آنها حتی این را که  کدامیک از افراد شورشی  عامل نفوذی سازمان اطلاعاتی  سوریه است ، یادداشت کرده بودند .

« اطلاعات آنها از ما زیادتر بود، خیلی زیاد تر» ؛ این سخن کسی است که مسئول نگهداری اسناد بود. در اسناد پرونده و مشخصات  رزمندگان نیز جای داده شده بود ، با توضیحات مفصل، از جمله تقاضانامه های  خارجی هایی که  می خواستند به داعش بپیوندند، مانند ابوعیش . او پیشینه ی تروریستی  خود و همه ی شماره تلفن های خود را هم فرستاده بود، از جمله شماره و مشخصات پرونده ای را که علیه او در جریان بود، به همراه  فهرست سرگرمی های خود : شکار، مشت زنی، بمب سازی.

داعش می خواست از همه چیز باخبر باشد  و در عین حال ، اهداف  واقعی خود را از همه پنهان نگاه دارد. برای نمونه ، در یک گزارش چندصفحه ای برای  توجیه ضرورت مصادره ی بزرگترین آسیاب  در شمال سوریه از توسل به هیچ دستاویزی  خودداری نشده  ،از جمله  دزدی های  مدیران و رفتار ضدمذهبی کارمندان بی خبر از خدای آسیاب.  درحالی که هدف اصلی که پنهان نگه داشته می شد انتقال تمام دستگاه های مهم و استراتژیک ، مانند کارخانه های بزرگ تولید نان، سیلوهای نگهداری غله و ژنراتورها به شهر رقه ، پایتخت داعش  بود.

در ماتریس  حاجی بکر از مراحل  اولیه ی  ساخت و ساز  داعش  یادداشت هایی  وجود دارد که در آنها، بارها و بارها ، بر ازدواج  با خانواده های بانفوذ تاکید شده است . در پرونده ی حلب نیز نام ۳۴ نفر از صهیب  و ابو احمد عثمان تقاضای  دریافت مبلمان برای اتاق خواب کرده اند. ابوالبرع  دمشقی تقاضای وام و مبلمان کامل کرده است ، ابوعظیم  خواستار ماشین رختشویی تمام اتوماتیک است.

 چشم انداز

ناکامی های  داعش در ماه های گذشته، در کوبانی و از دست دادن شهر تکریت در عراق این تصور را پدید آوردند که پایان داعش نزدیک است. اما این خوش بینی های دلخواسته و عجولانه است. درست است که داعش متحمل تلفات بسیاری شده ولی درعین حال  در سوریه  موفق به گسترش حوزه ی اقتدار خود شده است . این درست است که تجربیات  گذشته ی داعش در عرصه ی فرمانروایی  با موفقیت همراه نبوده ، اما علت عمده ی آن این بوده که آنها برای اداره ی یک منطقه، حتی یک شهر نقشه ای در دست نداشتند و نمی دانستند شیوه ی فرمانروایی چگونه است. رهبران راهبردی داعش از مدت ها پیش به این نقاط ضعف پی برده و آنها را برطرف ساخته اند. مهندسان قدرت  در درون منطقه ی «خلافت» ، حکومتی برپا کرده اند که هم مستحکم تر است و هم در عین حال انعطاف پذیرتر از آنچه از بیرون به نظر می رسد. درست است  که ابوبکر البغدادی رسما رهبر داعش خوانده شده، اما روشن نیست که قدرت واقعی او در چه حد است . در داعش ، بوروکراسی و مراجع صالح در کنار هم هستند. درعین حال یک ساختار موازی هم وجود دارد : واحدهای زبده در کنار گروه های معمولی؛  در کنار رئیس منتخب نظامی عمر الشیشانی، کسانی هستند که سرنخ در دست آنهاست ، کسانی که امیران استان ها یا محله ها را منتقل می کنند، تنزل درجه می دهند یا مفقود الاثر می سازند. تصمیماتی هم که قاعدتا باید در شورا گرفته شود، در جای دیگر، در محفل های « رتق و فتق » امور  گرفته می شود .داعش می تواند بموقع ،هر شورش داخلی را کشف و سرکوب کند. ساختار امنیتی مسلط بر ساختار ، ابزار بسیار مناسبی برای غارت رعایاست .

نظر شما