10 - فوریه - 2015
مجید رهبانی


آثار بحران اقتصادی بر حوزه ی فرهنگ و  از  همه بیشتر کتاب و نشر آشکارتر می‌شود. کاهش تقاضا (برای کتاب‌های عمومی)، کاهش مستمر شمارگان، محدودشدن فعالیت ناشران و  به‌ویژه آسیب دیدن ناشران متوسط و فرهنگی ، نتایج قابل انتظاری است که پیش‌بینی شده بود. در نظر بسیاری، مرحله ی جدّی‌تر بحران هنوز در راه است… .

     آن‌چه در گفت‌وگو با اغلب ناشران و کتابفروشان و موزّعان در توصیف شرایط کنونی شنیده می‌شود، گذشته از مسئله ی  کاهش تقاضا و شمارگان، چنین است: افزایش بهای تمام‌شده ی کتاب، افزایش زمانِ متوسطِ انتظار برای به فروش رسیدن تمام شمارگان یک کتاب (از ۱۲ تا ۱۸ ماه برای هزار نسخه، به ۱۸ تا ۲۴ ماه)، محدودشدن فضای عرضه ی کتاب‌ها و در موارد بسیاری راه ‌نیافتن آثار ناشران کوچک و متوسط ، یا کتاب‌های ارزان قیمت به ویترین‌ها یا میز کتابفروشی‌ها، دشواری در توزیع کتاب‌ها و نرسیدن کتاب به شهرستان‌ها، تأخیر بیشتر در سررسید پرداخت‌های مؤسسات پخش (از ۶ تا ۷ ماه، به ۸ تا ۱۰ ماه) که عملاً  گردش مالی  ناشران را مختل، سرمایه‌ها را مستهلک و توان تولید را  نابود می‌کند .

     در دوره‌های بحران اقتصادی، حوزه ی فرهنگ و به طور مشخص کتاب و نشر بسیار آسیب‌پذیر است. در چنین زمان‌هایی بخشی از توانایی‌ها و ساختارهای به‌زحمت شکل گرفته در نشر کشور تخریب و تضعیف می‌شود و از سوی دیگر مقدار محاسبه‌ناپذیری از سرمایه‌های موجود، به نفع فعالیت‌های پرسود و زودبازده، از این صنعت خارج می‌شود.  از آن‌جا که همواره ضرورت پژوهش در مسائل نشر ایران از سوی مدیریت فرهنگی کشور و نهادهای صنفی ناشران نادیده گرفته شده، در این موارد نمی‌توان با آمار و ارقام سخن گفت و تنها باید به اظهارات فعالان باتجربه و صاحب‌نظران اکتفا کرد. در این یادداشت به برخی از این نظرها ـ که اگر به طور کامل پذیرفتنی نباشند حتماً قابل تأمل‌اند ـ اشاره می‌شود .

     در شرایط نابسامان اقتصادی و رکود شدید، اغلب ناشران فرهنگی و دارای توان متوسط مالی از وضعیت توزیع کتاب‌هایشان گله‌مندند. برخی از این نارضایتی‌ها ناشی از کاهش تقاضا در بازار است که آثار آن به صورت‌های مختلف جلوه می‌کند. برای مثال، یکی از ناشران فرهنگیِ باسابقه معتقد است که کتاب‌های او و همکاران مشابه‌اش نسبت به گذشته کمتر  مجال عرضه می‌یابند. به گفته ی او، توزیع‌کنندگان همکارش تنها تعداد مشخصی از کتاب‌های جدید و چاپ اول را سفارش می‌دهند که در بهترین حالت بیشتر از یک چهارم شمارگان کتاب نیست. او احتمال می‌دهد که آن‌ها بخشی از کتاب‌ها را عمدتاً در تهران، بین کتابفروشان طرف معامله‌شان توزیع می‌کنند و بقیه را با دیگر موزّعان مبادله می‌کنند و به جای آن ، کتاب‌های پرفروش‌تر را می‌گیرند. توزیع‌کنندگان به این ترتیب سفارش اول خود را به فروش می‌رسانند و  یک یا دو ماه بعد با ناشر کتاب، بر اساس آمار فروش خود، با چک‌های مدت‌دارِ ۸ تا ۱۰ ماهه تسویه‌حساب می‌کنند. ولی در آینده دیگر به سراغ آن کتاب نمی‌روند و سفارش جدیدی نمی‌دهند. به این ترتیب، پس از گذشت چند هفته از انتشار کتاب، اقدام بیشتری برای بازاریابی و فروش آن نمی‌شود، چون دیگر آن کتاب مانند گذشته تازه و جدید به شمار نمی‌رود. به گفته ی او، این شرایط شامل حال بیشتر کتاب‌های انتشاراتش شده است، مگر این‌که به هر دلیل، کتابی مورد توجه خاص خوانندگان قرار بگیرد… که در مورد اکثر کتاب‌ها چنین اتفاقی روی نمی‌دهد. در نتیجه، یک کتاب تازه انتشار یافته، پیش از موعد کهنه و از چرخه ی توزیع خارج می‌گردد .

ویترین کتابفروشی انتشارات افق در خیابان انقلاب تهران

ویترین کتابفروشی انتشارات افق در خیابان انقلاب تهران

     گله ی دیگر از سوی یک توزیع‌کننده مطرح می‌شود . او معتقد است که بازار کتاب امروز ایران «بازار ِ خریدار» است و کتابفروشان به دلایل پیش‌گفته (رکود فروش و کاهش تقاضا) در روابط خود با توزیع‌کنندگان دست بالا را دارند و شرایط خود را تحمیل می‌کنند. وی از این‌که برخی کتابفروشی‌ها تنها خواستار کتاب‌های پرفروش یا گران‌قیمت‌اند و برای فضای ویترین و میز کتابفروشی‌شان نرخ‌های سود خاصی در تصور خود دارند ، ناراضی است. به گفته ی وی، توزیع‌کنندگان برخی از کتاب‌های بالقوه دارای خریدار را به این دلیل نمی‌توانند توزیع کنند که قیمت پشت جلدشان کم است و درصد سود حاصل از فروش آن‌ها رضایت  برخی از کتابفروشان را تأمین نمی‌کند. برای تغییر قیمت کتاب‌های چاپ چند سال پیش هنوز یک شیوه ی مورد قبول همه ی ناشران وجود ندارد؛ خریداران چنین کاری را نمی‌پسندند و برخی از ناشران هم از انجام آن پرهیز دارند. با این حال، همان‌ ناشران توزیع‌کنندگان را به خاطر ناکارآمدی در پخش کتاب سرزنش می‌کنند. به نظر او  تعداد عناوین جدید بسیار زیاد است و فضای عرضه ی همه ی آن‌ها، حتی در شهری با امکانات تهران، وجود ندارد. شبکه ی توزیع سنّتی کتاب نیز بدون تحول ساختاری و افزایش امکانات لازم، قادر به توزیع و حتی معرفی این همه کتاب به کتابفروشی‌ها نیست . از سوی دیگر، ناشران همه ی بار معرفی، تبلیغ، بازاریابی و توزیع کتاب‌هایشان را بر دوش موزعان گذاشته‌اند و به نقش خود در این عرصه کم‌توجه‌اند . همچنین درصد سودی که به طور متداول به موزّعان اختصاص می‌یابد ناکافی است و هزینه‌های یک فعالیت گسترده، نوآورانه و مؤثر را تأمین نمی‌سازد .

     ناشر دیگری که از کاهش شدید فروش خود گله‌مند است ، می‌گوید که کاهش تقاضا، رکود بازار و محدودشدن فروش کتابفروشی‌ها عملاً به زیان بخش فرهنگی و ناشران متوسط و کوچک تمام شده است. به نظر او ، پخش‌کنندگان اصلی و فعال به تولیدات ناشران بزرگ و پرکار‌ متکی‌اند. بسیاری از آن‌ها بر اساس قراری که با این ناشران دارند ، متعهدند که هر ماه مبالغی را (که  معمولاً حداقلی هم برای آن تعیین می‌شود) به صورت اسناد مدت‌دار بپردازند. کاهش یافتن تقاضای بازار باعث کاهش فروش کتابفروشی‌ها شده است که نتیجه ی طبیعی آن کم شدن سفارش به پخش‌کنندگان است. موزّعانی که با کاهش سفارش کتاب از سوی کتابفروشان رو‌به‌رویند و نگران پرداخت‌های خود و چک‌هایی هستند که به ناشران  بزرگ داده‌اند، چاره‌ای ندارند جز این که همین مقدار  تقاضای کتابفروشان را بیشتر با کتاب‌های ناشرانی پاسخ دهند که به آن‌ها تعهد پرداخت ثابت ماهانه دارند. در نتیجه، کتاب‌های ناشران کوچک و متوسط هر چه کمتر «ویزیت» و بازاریابی می‌شود و مجال عرضه در کتابفروشی‌ها را می‌یابد. همین وضع باعث شده است که برخی از ناشران تاز‌ه‌کار دچار توهّم وجود یک دست پنهان در بازار یا «مافیای توزیع» شوند و از آن سخن بگویند.

     اگر این توصیف از وضعیت بازار کتاب صحیح باشد، نتیجه آن حفظ نسبیِ بازار فروش ناشران بزرگ به بهای تضعیف یا نابودی ناشران کوچک و متوسط است. اتفاقی که به نفع آینده ی نشر فرهنگی کشور نیست. چرا که این دسته از ناشران کارکردهای مثبت و  مفیدی دارند. آن‌ها فضای شکل‌گیری و ظهور استعدادهای تازه‌ای را فراهم می‌سازند که در آینده نویسندگان و مترجمان برجسته ی کشور خواهند شد. همچنین ناشران فرهنگی کوچک یا متوسط گاه مبتکرتر و ریسک‌پذیرتر از ناشران بزرگ‌ جلوه می‌کنند که به خاطر ابعاد مؤسسات و پرهزینه بودن‌شان بیشتر سودمحورند و هرگونه فعالیت فرهنگی را به ناگزیر با میزان بازده مالی آن می‌سنجند .

*

این‌گونه مسائل، و معضلات دیگری از این دست، در شرایط رکود بازار، کاهش تقاضا و نبود عادت به مطالعه امری طبیعی است. تأثیرگذاری بر تقاضای کتاب در سطحی فراگیر در جامعه ی ایران، پیش از هر چیز وابسته به برنامه‌ریزی‌های فرهنگی در سطح ملّی است. ضرورت‌هایی مانند ایجاد «انگیزه» و «احساس نیاز به دانستن» و عادت به کتاب‌خواندن در کودکان و نوجوانان نیز محتاج بازبینی و دگرگونی سیاست‌های آموزش عمومی کشور است و  فراتر از حیطه ی عمل و توان مجموعه ی ناشران و نهادهای صنفی آن‌ها.  همچنین برخی سیاست‌های کلان  اقتصادی در نزدیک به یک دهه ی گذشته، به‌عمد یا غیرعمد، به تضعیف چشمگیر قشر متوسط  فرهنگیِ شهرنشین در  ایران انجامیده است. همه ی  بررسی‌ها نشان می‌دهد که اقشار بسیار فرودست و یا بسیار ثروتمند جامعه، هر دو  از کتاب و مطالعه بی‌بهره‌‌اند . پدیدآور و مصرف‌‌کننده ی اصلی محصولات فرهنگی و فراتر از آن، پایگاه اصلی حیات فرهنگی کشور، قشر متوسط است . ترمیم خسارت‌های ناشی از آن سیاست‌های مخرّب، کاری است که تنها از دولت‌ها ساخته است .

     اما آنچه در این روزها می‌تواند دست‌کم نقش «مسکّن» را داشته باشد و  لازم است که مورد توجه بخش‌های مختلف صنعت نشر ایران قرار گیرد ، بازبینی روابط درون صنفی است . بازبینی‌ای متکی بر همفکری میانِ همکارانِ ناشر، موزّع و کتابفروش.  هدف از این کار، رسیدن به تفاهم در تعریفِ شرایط باثبات برای کسب و کاری است که در معرکه ی بحران‌های اقتصادی ـ که اغلب هم گذرا هستندـ با آسیب‌های جدّی روبه‌روست . این بازبینی و  بازتعریف شرایط کسب و کار و روابط درون صنفی، تنها از عهده ی خود اعضای صنف و در درجه ی اول اتحادیه ی ناشران و کتابفروشان تهران (به واسطه ی پیشینه ی نیم‌قرنی، شمار زیاد اعضا، و پذیرش عمومی بیشتر آن) برمی‌آید. تعیین درصدهای تخفیف توزیع‌کنندگان و کتابفروشان از راه هم‌فکری با نمایندگان آن‌ها و یافتن راه‌هایی برای تسهیل معاملات و تسریع پرداخت‌ها و تأمین سود عادلانه برای بخش‌های مختلف صنعت نشر از کارهای لازمی است که از اتحادیه ی ناشران و کتابفروشان تهران انتظار می‌رود .

نظر شما