مسعود لقمان
یادداشت های روزانه از محمدعلی فروغی
به کوشش : ایرج افشار
چاپ اول :۱۳۹۰
۴۸۴ + ۶ ص – ۱۴۵۰۰ تومان
ناشر : کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
« سبحانالله! چه مردمانی بودند و چه خیالها در سر داشتند
و چه پیش آمد و چه کسانی جای آنها را گرفتند. » ( ص ۳۵)*
«محمدعلی فروغی»، دانشمندِ فرزانه و تاریخنگار آگاه، ادیبِ سخنشناس و خطیبِ سخنسنج، آشناکننده ایرانیان با فلسفه غربی ، مترجمِ زبردست و سیاستمدارِ میهنپرست و به معنای واقعیِ کلمه، روشنفکرِ جامعالاطراف روزگارِ ما بود. او در تیرماه ۱۲۵۶ خورشیدی در تهران زاده شد و در آذرماه ۱۳۲۱ زندگی را بدرود گفت.
این کتاب که یادداشتهای روزانهی او از تاریخ ۲۴ دیماه ۱۲۸۲ تا ۲۲ خردادماه ۱۲۸۳ خورشیدی ، نزدیک به پنج ماه از زندگی او ، را در بر می گیرد ، علاوه بر اینکه کنشها و اندیشههای فروغی ۲۶ ساله را نشان میدهد، دربردارندهی شرحی جامعهشناسانه از جامعهی ایرانِ عصر مظفریست که به خواننده کمک میکند تا بتواند برداشتی کلی از فضای آن دوران داشته باشد. گوناگونی گفتارها و شیوه عالمانه و ادب ورزی او در برابر هر پدیده ستایش انگیز و نکوهش او از همه سبب های تیره روزی جامعه و صداقت و دلاوری ای که او در بیان دیدگاه هایش به کار می بندد ، این کتاب را به کتابی « خواندنی » تبدیل کرده است و دلیلی به دست می دهد که خواننده ایرانی به حضور چنین دانشمندی در صحنه سیاست کشورش ایران ببالد .
در این مطلب می کوشیم تا در آینهی یادداشتهای فروغی، نگاهی به قاجاریه، جامعهی ایران، مشاهیر، جهانبینی و کوششها و کنشهای فروغی در این دوران بپردازیم.
فروغی: روشنفکر چندساحتی
فروغی از روزگار جوانی به انجام کارهای زیربنایی در حوزهی فرهنگ باور داشت. از این روست که ساعاتی از شبانهروز را با همکاری دوستش « محمد صدیقحضرت مظاهر» به فرهنگ نویسی و تدوین فرهنگ فرانسه به فارسی میگذراند و همواره در اندیشهی نوشتن کتابهای درسی برای مدرسههایی چون خرد، سیاسی، مظفریه، علمیه و ادب بود که در آنها آموزگاری میکرد؛ به طوری که دمی از این دغدغه فارغ نیست. برای نمونه: « صحبت تاریخ ایران بود، به خصوص اواخر آن، که غالب مردم از آن نادانند و چه قدر خوب بود که ما بتوانیم مواد و مآخذ فراهم آورده، تاریخ خوبی از دورههای اخیر ایران ترتیب بدهیم.» ( ص۳۶۰ ) او در یادداشتهایش همچنین از آغاز کوشش خود برای نوشتن تاریخ اسلام و کتابی دربارهی صرف و نحو فارسی خبر میدهد.
فروغی با زبان های روسی و عربی به خوبی آشنا بود و متن های انگلیسی و فرانسه را به خوبی ترجمه می کرد . در این باره به نقلی در یادداشتهایش برمیخوریم: «من آن دو تلگراف (انگلیسی) را همانجا ترجمه کردم. میرزا ابوالفضل از مهارت من در ترجمه تعجب کرد.» ( ص۴۰۷) او در عین اینکه در این سن به ترجمههایی چون تاریخ روم ، تاریخ مسلمین اسپانیا ، کتاب مارگو و… دست مییازد، اما باور دارد که « ترجمه از کتابهای فرنگی برای ما مناسب نیست. ما باید کاری بکنیم که اصالت داشته باشد. » ( ص ۸۹)
فروغی کوشش دارد، همچون یک پژوهشگر بیطرف، هیچگاه از مسیر اعتدال خارج نشود . این را میتوان در داوریاش در پایان این بند به عینه دید : « محققالدوله میگفت دیروز از کتاب تاریخ عرب نزد طایفهی مخبرالدوله تعریف کردم و ذکری از تمدن عرب نمودم. مخبر همایون و رضا قلیخان منکر شدند که عرب تمدن داشته. من گفتم این حکم را کسی باید بکند که اطلاع داشته باشد و تاریخ بداند. این دوره بسیاری از جوانان فرنگیمآب هستند که غیر از فرنگیها در هیچ کس استعداد تمدن قائل نیستند به خصوص در عرب. اقلاً کاش این ادعا را بنا بر غیرت وطنی میکردند و تعصب ایرانیت که به دست عرب مضمحل شده و من خودم از راه این تعصب با عرب کمال عداوت را دارم، اما نفی حقیقت تلخ نمیکنم. »( ص۳۱۱)
فروغی همچنین از پیشگامان معرفی فلسفهی جدید به ایرانیان است. او روزهای متمادی با دوستانش دربارهی اندیشههای دکارت (ریاضیدان و فیلسوف فرانسوی)، نیکلا مالبرانش (فیلسوف)، گوتفرید لایب نیتس (فیلسوف، ریاضیدان و فیزیکدان آلمانی)، هربرت اسپنسر (فیلسوف انگلیسی)، هیپولیت تِن (مورخ و منتقد فرانسوی)، نیکلاس کامیل فلاماریون (اخترشناس و نویسندهی فرانسوی) و… گفتوگو میکند.
در این سالها ، فروغی روزنامهنگاری زبردست نیز به شمار میرود و مهمترین مددکار پدرش (میرزا محمدحسین فروغی ذکاءالملک) در انتشار روزنامهی « تربیت » است؛ آنهم در روزگاری که بنا بر کاغذ رسیده از مدیر« روزنامهی مظفری » که آزارهای فراوانی از حاکم بندر های فارس دیده، روزنامهنگاری کاری بسیار خطیر و آسیبپذیر بود: « شما روزنامهنگاران با وجود اینکه مردمان عاقلی هستید؛ چرا روزنامهنگاری میکنید، در صورتی که نفعی از آن نمیبرید، بلکه خسارتها و صدمات میکشید؟ » ( ۳۹ )
در خاطر داشته باشیم که همهی این کوششها و کنشها از جوانی ۲۶ ساله سر زده است.
تمدن نوین در اندیشهی فروغی جوان
فروغی نگاه خوشبینانهای به آیندهی تمدن نوین دارد و دستاورد نهایی آن را ارتقای جایگاه آدمی و کاهش رنجهای بشری میداند. وی مینویسد: «رنج و زحمت انسان در وضع تمدن به واسطهی زیادی ادراکش بیشتر است، اما با وجود این زندگی متمدن بهتر است؛ زیرا که گمانم این است که تمدن به جایی خواهد رسید که ما تصور آن را نمیتوانیم بکنیم و انسانیت مقامی بسیار عالی خواهد داشت. بلی اگر غایت تمدن همین بود که حالا هست چون چندان مقام عالی عاید انسان نشده است، این اندازه تمدن به رنجها و آلامی که تولید کرده، نمیارزد. » ( ص ۱۴۹ و ۱۴۸)
فروغی این نظریهی غربمدارانه را که بر آن است « پیشرفت و تمدن جدید منحصر به باخترزمین است و خاورزمین هیچ بهرهای از آن نمیتواند داشته باشد »، به صراحت رد میکند و برای نمونه در این باره مینویسد: « این اوقات متصل فرنگیها از خطر زرد حرف میزنند، یعنی از اینکه چینیها به واسطهی پیشرفت ژاپن از خواب غفلت بیدار شوند، آن وقت دماغ فرنگیها را بمالند، این مسئله را تاخت و تاز جدیدی از مغول میخوانند. احمقها نمیگویند که چینیها و ژاپنیها کاری ازشان ساخته شود، در صورتی است که قبول تمدن کرده باشند. آن وقت چگونه تاخت و تاز مغول خواهد بود و اگر متمدن نشوند که نمیتوانند از عهدهی فرنگیها برآیند و اگر میترسند از اینکه مشرقزمینیها بیدار شوند و دست تعدی آنها را از ممالک خود بکنند این مسئله در صورتی که امکان داشته باشد، حق است. تمام بهانهی فرنگیها در دستدرازی به ممالک ما این است که شما از عهدهی به کار بردن نعمتهای طبیعی برنمیآیید و آن را حرام میکنید. پس ما باید این کار را صحیح بکنیم. پس اگر خود مشرقزمینیها این کار را بکنند، فرنگیها چه حق فضولی دارند. مقصود این است که دنیا میدان غارت است. فرنگیها میل ندارند، آسیاییها بیدار شوند و دست غارت آنها را ببندند. » ( ص ۱۷۳ و ۱۷۲)
فروغی از همان روزگار جوانی که نگاهش به باخترزمین، نگاهی نه از روی دلباختگی که منتقدانه بود ، «مذکور شد که دو فوج ژاپنی را روسها تماماً کشتهاند. اگر راست باشد جای تأسف است. وحشیگری بزرگی است. مزه دارد که فرنگیها هر وقت حرکت رکیکی از غیر میبینند عالم را از فریاد وحشیگری پر میکنند. بعد برای خودشان که موقع دست میدهد، همان حرکت را به طور اشد میکنند.» ( ص ۱۰۸)
فروغی اصلاحگرا
فروغی با باور به گزاره ی « الناس علی دین ملوکهم » به دنبال « اصلاح از بالا » بود و ایمان داشت که اگر سررشتهداران اصلاح شوند، مردم نیز اصلاح میشوند. او بسان یک جامعهشناس به دنبال چرایی پدیدهها میرود. به آنها سطحی نمینگرد و تلاش دارد با نقب زدن به عمق رود و مسائل را ریشهای آسیبشناسی کند. او با برخورداری از چنین دیدگاهیست که مینویسد: « ایرانیها راست است که حالا اکثراً متقلبند، اما اولاً چارهای ندارند؛ زیرا که میبینند از تقلب کارها بهتر پیش میرود تا از درستی. ثانیاً کسی از ایشان مؤاخذه نمیکند و خدمتی توقع ندارد و اگر بزرگان ما از زیردستان خود درستی بخواهند و جداً مؤاخذه کنند، من ضامن میشوم که در مدت قلیلی همهی ایرانیها مردمان درستکاری بشوند. همچنین در باب علم و کمال و هنر و غیره. اگر ایرانیها از آن عاری هستند به علت این است که میبینند این کمالات فایده ندارد، بلکه مانع ترقی و تنزل است. هر کس جوانی خود را صرف تحصیل میکند از مهارت یافتن در اخاذی و تقلب و سایر لوازم پیشرفت کار محروم میماند و گرسنگی میخورد و نادر اتفاق میافتد که خوشبخت واقع شده، ترقی کند. این است که کسی در عقب کمال نمیرود و به محض اینکه مردم ببینند کمال قدر دارد همه با کمال میشوند و ایرانیها مستعدند و مثل بعضی ملل دیگر نیستند که به زور باید آنها را آدم کرد. همینقدر بدانند آدم شدن فایده دارد، بلکه مضر نیست، آدم میشوند.» ( ص ۳۲۸)
فروغی در کنش سیاسی با رویگردانی از جریانهای انقلابی به « اصلاح » اعتقاد داشت: « یکی نمیداند این مردم چه میخواهند. اگر متوقعند که کارها یک مرتبه درست شود، این محال است. » ( ص ۲۴۵) وی همچنین در درازای زندگی سیاسیاش از منتقدان سرسخت جریانهای تودهگرا و به اصطلاح پوپولیست بود. «به عقیدهی من خود مردم هم نمیدانند چه میخواهند؛ زیرا آنچه میخواهند واقعاً خیر مملکت نیست.» وی بر آن بود تا با بالابردن سطح آگاهیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه، مردم را اندکاندک وارد عرصهی کنشورزی سیاسی کند؛ چرا که باور داشت «در مملکت ما حرفهای مهمل زود مؤثر میشود و نتیجه میدهد، اما حرفهای حسابی به خرج هیچکس نمیرود»( ص ۱۷۶) و این تنها در جامعهای میتواند مؤثر باشد که مردمش به علت بیسوادی و نداشتن آگاهی، توان تمییز درست از نادرست را ندارند. آن کوشش عظیم در راستای روشنگری و ارتقای آگاهی مردم را که به عینه در سرتاسر زندگی فرهنگی و سیاسی فروغی می بینیم ، تحت تاثیر چنین دیدگاهی است .
سیاست خارجی
فروغی با برخورداری از دیدگاهی واقعگرایانه بر این باور است که برای ماندن در عرصهی سیاست جهانی، ایرانیان باید خودشان در اندیشهی میهنشان باشند و سرنوشت میهنشان را تسلیم بازیها جهانی نکنند: « امشب با آقا (فروغی بزرگ) صحبت از جنگ ژاپن و روس بود و نتایج آن و عاقبت کار صحبت زیاد شد. برادرم از من پرسید نتیجهی این جنگ در صورت فتح یا شکست روس برای ما چه خواهد شد و کدام بهتر است؟ گفتم هیچکدام. هر دو بد است. اگر روس غلبه کند، قدرتش بیشتر میشود و در ضمن ما مقهورتر میشویم. اگر مغلوب شود، چون پیشرفتش در شرق اقصی متوقف میشود، احتمال دارد شرق متوسط یعنی ایران و افغانستان را بیشتر مطمح نظر قرار دهد که از این جا به دریای محیط برسد. بنابراین ما خودمان اگر آدم نباشیم و نتوانیم از خود نگاهداری کنیم، عاقبت این جنگ در هر حال برای ما بد است. الا اینکه شکست بخورد، موقتاً به واسطهی ضعفی که عارض او میشود قدری ما راحتتر خواهیم بود. بهتر این بود که این جنگ واقع نشود و روس بیسر و صدا مقصودش به نحوی حاصل شود که بلکه حرصش قدری بنشیند. اگرچه در آن صورت هم اگر ما خودمان به فکر حفظ خودمان نباشیم، باز مقهور خواهیم بود و حاصل اینکه من از خودمان مأیوسم.» (ص ۱۶۶ )
خط و شعر و موسیقی ایرانی در نگاه فروغی جوان
یکی از مهمترین دغدغههای روشنفکران ایرانی در دوران معاصر که از پیش از مشروطه آغاز شده بود، اصلاح خط فارسی است. از مهمترین این تلاشها، می توان به کوششهای «میرزا فتحعلی …زاده» در روزگار پیش از مشروطه یاد کرد . …زاده بیش از دو دهه از عمرش را برای دگرگونی آنچه که «الف باء اسلام» مینامید، سپری کرد. او در این راه رنج سفر را بر خود هموار کرد و داراییهای خویش را نیز به کار گرفت و از هیچ کوششی برای دگرگونی دبیره یا الفبای فارسی خودداری نکرد؛ چرا که گمان میکرد، چرایی فلاکت ایران، بیسوادی ایرانیان و بیسوادی ایرانیان، ناشی از دشواری دبیرهی پارسیست. وی در اینباره در « مکتوبات کمالالدوله » مینویسد: «دولت ایران آن قدرت و قوت و عظمت قدیمه خود را محال است دوباره به دست آورد مگر به تربیت ملت، تربیت ملت به سهولت میسر نخواهد شد، مگر با کسب سواد، کسب سواد برای عموم ناس حاصل نمیتواند بشود مگر با تغییر و اصلاح خط حاضر.»
این نگاه خاماندیشانه هر چند در آتیه از سوی نویسندگانی چون احمد کسروی، صادق هدایت و … پی گرفته شد، اما با اقبال گستردهی روشنفکران و دولتمردان ایرانی روبرو نشد. فروغی جوان نیز مخالف دگرگونی دبیرهی فارسی است. وی در این باب چنین میاندیشید: «تغییر دادن خط فارسی کار صحیحی نیست. بهتر آن است که گذاشتن اِعراب کمکم معمول شود و چون چاپ حروف عنقریب شایع خواهد شد، کتب چاپ حروف را معرب چاپ کنند و اِعراب را با حروف ملازم نمایند.» (ص ۳۰ )
فروغی دربارهی شعر فارسی نیز نگاهی پیشروانه دارد و باورمند است که «حال و طبیعت درین موارد (سرودن شعر) مقدم بر قانون است و گاهی اختیار از دست خارج میشود.» ( ص ۲۸۲) او به نقل از پدرش دربارهی نیاز به دگرگونی در شعر و نثر فارسی مینویسد: « در این عصر سبک شعر و انشا باید تغییر کند و قدری هم اهل این کار باید به ادبیات فرنگی نظر کنند.» ( ص ۲۱۵)
فروغی که با موسیقی ایرانی آشنایی خوبی داشت و خود نیز ساز میزد، با نگاه غربمحورانه به موسیقی ایرانی مخالف است: «ذکر موسیقی شد. ناظمالعلوم قدری از تار تکذیب و گفت چه سازی است که در تحت قاعده در نمیآید و به این واسطه شخص باید ۴۰ سال زحمت بکشد تا تار خوب بزند. در ضمن کلیهی موسیقی ایرانی را هم در نظر داشت و حال آنکه در فرنگستان آوازها در تحت قانون است و نوشته میشود و هر کس علم موسیقی داشته باشد به مشق جزئی در کمال خوبی فرا میگیرد. من در این تحقیق با او مخالف شدم که اولاً تار در تحت قانون در نیامدنش مسلم نیست. در تحت قانون فرنگی درنمیآید، والا میتوان ترتیب نت مخصوص برای آن داد. جز اینکه تا به حال موسیقیدانهای ما مردم عوام بوده و در این خیالات نبودهاند. ثانیاً اشکال آن در خوب زدن است، نه در یاد گرفتن. در عرض یک سال میتوان تارزن شد، اما خوب زدن آن اولاً سلیقه میخواهد و ذوق مخصوص. با وجود این استعداد کار زیاد هم میخواهد برای روان شدن دست و مضراب و پیدا کردن قوهی متصرفه. … موسیقی ایرانی هم برای تکمیل مستعد است و میتوان آن را به مقامات عالیه رساند.»( ص ۲۴۳ و ۲۴۲)
او همچنین از اینکه ارزش هنر و به ویژه زنان هنرمند در جامعهی ایرانی نازل است، دل پردردی دارد: « زنی که خوب میخواند آنجا آمد، قدری خواند. چقدر صدای خوبی دارد. افسوس خوردم از اینکه مملکت ما استعداد ضایعکن است. اگر در فرنگ بود این استعداد پرورش مییافت و این زن در تئاترها و مجامع عالیه آواز میخواند و شخصی محترم بود و حال آنکه حالا ضعیفهای است در به در و بیچاره و دستخوش هوی و هوس مردم رذل.» ( ص ۲۷۹)
قاجارها در آینهی یادداشتها
ناصرالدینشاه
در جریان گفتوگویی میان فروغی با معتمدالممالک، آقا شیخ محمد (علامه قزوینی) و میرزا صادقخان، یادی از ناصرالدینشاه میکنند و از پرخوری، زنبارگی و بیعلاقگی او به پیشرفت ایران سخن میگویند : «باری کمکم از حالات و افعال ناصرالدینشاه صحبت شد و از کثرت اکل او که متصل چیز میخورد و حتی در جیب خود سنجد و انجیر خشک و امثال آن میریخت و تنقل میکرد و از حرص او به جماع که با داشتن ۳۰۰ زن باز این اواخر بازی میکرد و پیشخدمتهای مخصوص او از در شمسالعماره برای او زن میآوردند. نیز معتمدالممالک اظهار کرد که ناصرالدین شاه ابداً به خیال ترقی مملکت و علم و صنعت نبود، بلکه مخالف آن بود و از مدرسه متنفر بود. این مطالب را همه کس میداند و حاجت به تفصیل نیست.» ( ص ۵۰ و ۴۹)
مظفرالدینشاه
همانگونه که ذکر شد، زمان نوشته شدن این یادداشتها ، روزگار سلطنت مظفرالدینشاه و دو سال پیش از مشروطه است. ذکری که از دربار مظفری آمده است، عرقِ شرم بر جبین هر ایرانی مینشاند. فروغی، حالات مظفرالدینشاه و اطرافیان وی را اینگونه ترسیم میکند: « این روزها در حضور اعلیحضرت یک نفر را استیکان به ش کردهاند. تمام فرو رفته و نتوانستهاند، بیرون آورند. دکتر ادکاک را آوردهاند که درآورد. در ضمنِ کار شکسته است و به مناسبت این مطلب … فخرالملک (وزیر تجارت) را چندی قبل تخممرغ به … ش کردهاند، بعد به حضور رفته، تخم کرده است! این شاه ما و ذوق و سلیقه و تفنن و عیش او، اینها هستند رجال ما و این است مملکت ما. خداوند اصلاح کند. »( ص ۱۴۱) « در دستگاه این پادشاه هر کس تقرب دارد … یا باید از بابت جمال منظور شود یا قوّادی کند یا مسخرگی یا همهی این کارها را با هم و آنها که اجزای خاصّ شاه هستند و در صمیم دل او جا دارند در حضور او باید با هم مفاعله کنند یا به همدیگر بشاشند یا دسته هاون و امثال آن به هم بکنند یا لواط اجماعی به اشکال مختلف بکنند. سبحانالله! چه بگویم که شقاوت و نفسانیت و دنائت و رذالت انسان به چه درجه میرسد. عمده تعجب من این است که این شاه با وجود متشکّل بودن به شکل انسان، چرا این طور از عقل و تمیز و تصرّف و خودداری و سایر صفات انسانیت بیبهره است. چیزها از او میدانم که شخص متحیر و مبهوت میشود. دماغ این مرد ابداً قوهی کار ندارد. آنچه به او بگویند قبول میکند. تصدیق و تکذیب او از روی حرف دیگران است و آنچه به ذهن او راسخ کردند، دیگر بیرون نمیرود. کسانی که اطراف او را گرفتهاند با آنکه دارای حالات سابقالذکر هستند در نظر او اعقل و اعدل و اکمل ناس میباشند. ضعف حال و عقل او این است که از رعد و برق میترسد و هر وقت هوا منقلب میشود باید سید بحرینی او را زیر عبای خود گرفته ورد بخواند و رعد و برق را از او دور کند و اگر سید بحرینی که او را آقای بزرگ میخواند خانه نباشد، اضطراب زیاد برای او حاصل میشود و لامحاله یکی دو نفر سید باید اطراف او را بگیرند و بلا را از او دور کنند. این قدر فکر و شعور ندارد که سایر مردم چه میکنند، او هم بکند. صحبت مجلس او تماماً لغویّات و شهوانیّات است، به طورهای رکیک و شنیع. کسانی که در خلوت او میروند اطمینان ندارند که پاکدامن بیرون آیند. … در سفر فرنگستان … پولهایی که بیمعنی خرج کرده، عروسک و امثال آن خریدهاند که معلوم است. از ترکهای اطراف خود هیچ چیز نمیتواند مضایقه کند. هزار کرور که امروز داشته باشد در ظرف یک هفته، ترکها از او میگیرند. جواهر و نفایس این خزانه را همینطور به تدریج بردند.» ( ص۴۶ و ۴۵)
در جنگ ژاپن و روس که افکار عمومی ایرانیان به علت اشغال سرزمینهای ایرانی قفقاز از سوی روسها، پشتیبان ژاپنیها بود، به نوشتهی فروغی: « شاه از دل و جان دعا میکند که روسها بر ژاپن غلبه نمایند. علت آن را نفهمیدم. » البته علت مشخص است؛ چراکه پس از بسته شدن عهدنامههای گلستان و ترکمانچای که منجر به جدایی بخشهای مهمی از سرزمینهای ایرانی شد، روسها تعهد دادند که پشتیبان سلطنت قاجاریه در ایران باشند و طبعاً از این روست که مظفرالدینشاه، آرزوی پیروزی روس بر ژاپن را دارد تا سلاطین قاجار، پشتوانهی قدرتمند خود را از کف ندهند.
محمدعلی میرزای ولیعهد (محمدعلیشاه آتی)
توصیف های فروغی از محمدعلی میرزای ولیعهد و هشداری که نسبت به او میدهد ، با آنچه که از محمدعلیشاه به هنگام سلطنتش میبینیم، همخوانی شگفت انگیزی دارد. وی دربارهی او ذکر میکند: «از قرار تقریر دکتر رنار، ولیعهد اعتنایی به عوالم علمی و تربیتی ندارد. خدا رحم کند از وقتی که این بدذات فراشمنش به سلطنت برسد.» ( ص ۳۰۱ ) «… مذکور شد و سابق هم شنیده بودم که خیلی شیطنت دارد و بر کار مسلط است. اهل تبریز (ولیعهدنشین) از او خوف زیاد دارند. خفیهنویس بسیار دارد و به اندک ایرادی که به دست میآورد، مردم را لخت میکند.» ( ص۲۱۶)
شوربختانه این رذالتها تنها مختص پادشاهان قاجار نبوده است و آنگونه که از تاریخ برمیآید و خاطرات تاجالسلطنه (دختر ناصرالدینشاه) و فروغی نیز گواهی میدهند: «پسرهای شاه خصوصاً شاهزادگان، عموماً مردمان پست فطرت و فاسدالاخلاق و بیعقل و بیکله میباشند» ( ص ۲۲۶) و «میگفت (سعیدالاطبا) امروز متجاوز از ۵۰ نفر زن از دخترهای ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه و زنهای اعیان منزل مفرحالدوله زن وزیر دفتر موعودند … و میگفت این جماعت تماماً زانیه میباشند» بدینروی «عجب طائفهی رذلی بودهاند، قاجاریه.» (ص۳۰۱)
جامعهی ایران در آینهی یادداشتها
آنچنان که از یادداشت های فروغی برمی آید ، تهران و دیگر شهرهای ایران در روزگار مظفری، آشفتهبازاری سهمگین اند و «درین مملکت شخصی مختار نفس خود نیست» ( ص۳۱۹ ). فروغی کسبوکار مردم تهران در آن روزگار را چنین مینمایاند: «در حقیقت شهر بدی شده است. شخص نمیتواند حفظ مراتب خود را بنماید. هر نانجیب بیشرمی بر انسان مسلط است. درویش، گدا، و …. از آن طرف تمام مردم شهر شغل و حرفهی ایشان منحصر به دو کار شده: یکی دزدی، یکی گدائی. تمام کارهای مردم شکلی از این دو شغل شریف است. ثالثی هم اگر بخواهیم برای آن پیدا کنیم، غارتگری. اگرچه آن هم نوعی دزدی است. این اواخر ی هم از مشاغل متداول معزز شده است.» ( ص۱۷۰ و ۱۶۹) از دگرسو تهران در حال گسترش است: «… رفتیم بالای خاکریز خندق و برگشتیم. درختها شکوفه دارد. بعضی سبزههای قشنگ دیده میشود. بیرون شهر طهران طرف مغرب، آبادی به سرعت رو به زیادی است» ( ص ۲۲۰ ) البته اکنون دیگر نه از خندق تهران خبری هست و نه از درختان پرشکوفه.
فروغی همچنین از گسترش دروغ و سایر بدهنجاریهای اجتماعی در ایران گلهمند است و مینویسد: «نمیدانم مردم چه عشقی دارند به جعل اکاذیب. روزی نیست که یک خبر دروغ منتشر نکنند و حالا به هیچ چیزی اطمینان نیست.» ( ص۲۵۷ )
تریاککشی نیز از دیگر بلایایی است که در دوران قاجار سراسر ایران به آن دچار بود. فروغی با نگاهی آسیبشناسانه علت این امر را از زبان شخص ثالثی چنین بیان میکند: «میرزا نعمتالله علت تریاککشی مردم را ممانعت از مسکر میدانست که به واسطهی محرومی از آن، اشتغال به این ابتلا پرداختند که سهلتر است و طرف تعرض نیست.» (ص ۳۱۱ ) فروغی همچنین به میوهی استبداد در جامعهی ایرانی اشاره میکند و مینویسد: « وضع درویشی و مرشدبازی و عرفان و امثال آن نتیجهی استبدادی است که در مشرقزمین بوده و هست.» ( ص۱۸۱)
او همچنین نکته های جالبی از فرهنگ عامه روزگار جوانیاش بیان میدارد، مانند: «در ولایات اطراف به خصوص آنجاها که مردم به حال ایلیاتی هستند، شاهنامه خواندن مرسوم و شاهنامهخوانی فن مخصوص است.» (ص ۲۴۴ ) یا هنگامی که نوروز ۱۲۸۳ خورشیدی با محرم برابر شد، به گفتهی فروغی «امسال مردم به جای عید مبارکی، لعنت بر یزید میکنند.»(ص ۲۰۳)
فروغی، شرحی از محرم سال ۱۳۲۲ قمری در تهران دارد که تعمق در آن برای پژوهشگران فرهنگ عامه خالی از فایده نیست: «در قهوهخانه منبر گذاشته روضهخوان بالارفته روضه میخواند. حالا مردم همه کار خود را زمین گذاشته روضهخوانی میکنند و شیوع غریبی پیدا کرده. مخصوصاً امسال از هر سال بیشتر است. عمده علت آن، این است که مردم تفریح و تفننی ندارند. بیکار هم هستند.» (ص۲۱۱ ) «… چه میشد … روضهخوانی و این بازیها شب موقوف باشد. هر کار میخواهید بکنید، روز بکنید. در آن صورت مسئلهی چراغانی و زینت و تجمل موقوف میشود. شور و هیجان مردم کمتر خواهد شد. بلکه کمکم اصلاح شود، اما بالفعل این خیالی است واهی و نمیدانیم عاقبت این کار به کجا میرسد.» ( ص۲۲۱) «آقا (میرزا محمدحسین فروغی ذکاءالملک) سر نهار صحبت میکردند، از وضع سینهزنی و دسته و نخل بلند کردن. حکایت کردند که روز عاشورا رفته بودم مسجد شاه به تماشای این چیزها. بعد از ظهر از مسجد بیرون میآمدم دو نفر مشدی را که از سینهزنی فارغ شده بودند، دیدم که با هم صحبت میکردند. یکی گفت حالا دیگر عاشورا گذشت باید برویم سراغ عابد ارمنی!» ( ص ۲۲۳) همچنین «امروز زنی از همسایه که به مشدی معروف است، حکایت میکرد که من آمدم، دو نفر ترک که از سینهزنی برگشته بودند، کوچه خلوت بود یکی از آنها دست انداخت گردن من. گفتم امام حسین گردنت را بشکند، حضرت عباس دستت را از کار بیندازد تو حالا سینه میزدی. مقصود این است که این اشخاص که این آشوبها را میکنند محض خودنمایی و همچشمی و تفنن و تفریح . » (ص ۲۲۴ ) است همچنین به قمهزنی اشاره میکند و مینویسد: «از قرار معلوم چند نفر امسال مرده است، از تیغزنی و لگد اسب و غیره. خدا کند این وسیله شود که سال دیگر حکومت بتواند جلوگیری نماید، اگر چه امیدی نیست.» (ص ۲۲۴)
مشاهیر در آینهی یادداشتها
آنگونه که از یادداشتهای فروغی برمیآید، او با هیچ کس و هیچ چیز دشمن نیست ؛ حتی قاجاریه و تلاش میکند روایتگر صادق زمان خود باشد؛ هر چند که چنین قصدی از نوشتن یادداشتها ندارد. مثلاً هنگامی که آقانجفی اصفهانی کاغذی به نجف مینویسد و به راست یا دروغ، فتوایی علیه مدرسههای نوین میگیرد و بر آن اساس عریضه به مظفرالدینشاه مینویسد، هنگامی که شاه میگوید پاسخ علمای نجف را خودمان میدهیم، فروغی پاسخ مظفرالدینشاه را میستاید و مینویسد: «حقیقتاً جواب خوبی به او داده شده.»(نگاه کنید به: ص ۱۳۴ و ۱۲۳) وی همچنین روایتی دربارهی کتاب چاپ کردن آقانجفی دارد: «بیسوادی او که کتابی از دیگری به اسم خود چاپ کرده، ولی ملتفت نشده که از عبارات کتاب معلوم میشود که مال او نیست.» ( ص ۲۴۷)
فروغی که رفیق گرمابه و گلستان علامه محمد قزوینی بوده است ، در این یادداشتها از او بیشتر به عنوان آقا شیخ محمد یاد می کند. این دو از آمال و آرزوهای خود دربارهی فرهنگ و ادب ایران، فراوان گفتوگو میکنند. فروغی، روایتهای دست اولی از دوران جوانی این پژوهشگر معاصر ایران دارد که اشاره به آن خالی از لطف نیست: « نمیدانم چه سرّی است که آقا شیخ محمد نمیتواند خوب ترجمه کند، به طوری که گاهی مطلب را غیرمفهوم مینویسد. با اینکه ذوق او در عبارت و شعرشناسی خوب است.» ( ص۴۷ و ۴۶) و دربارهی همنشینی با وی نیز معتقد است: « … من به معاشرت او کمال میل را دارم. افسوس که همیشه به یک حال نیست» ( ص۳۲۵ ) و «… با او قرار رفتن به جایی غیر از مجلس علمی نخواهم گذاشت، حتیالامکان از او احتراز خواهم کرد؛ زیرا که حالاتش اسباب زحمت است. … حالات او از طریق اعتدال خارج است، بعد از این خیال خودم را تابع او نخواهم کرد، مگر به ضرورت.» ( ص ۱۱۰)
دربارهی میرزا حسن رشدیه نیز میخوانیم: « در اینکه این مرد شریر و شیطان است، حرفی نیست.» ( ص ۸۳ )
فروغی با اردشیر جی نیز دوستی داشته است و دربارهی او، چنین داوری میکند: «اردشیر جی، خیلی کثیرالکلام است، اما تحقیقات او همه خوب و دقیق است. میگوید من مأیوس شدهام از اینکه ایرانیها خودشان کارشان را اصلاح کنند.» ( ص۳۰۷ )
فروغی در آینهی یادداشتهایش
آنگونه که از یادداشتهای روزانهی فروغی برمیآید، او لحظهای به بطالت نمیگذراند؛ یا مشغول تدریس است، یا مطالعه میکند و اگر این دو میسر نشود ، ترجمه میکند، مینویسد و در این راه بر این باور است که «شخص محقق هیچ منظوری نباید داشته باشد، مگر کشف حقیقت، ولو اینکه مخالف میل یا مصلحت باشد.» ( ص ۲۱۶) فروغی در عین حال مانند انسانهای متعادل به تفریح نیز توجه ویژهای دارد : ورزش میکند، سهتار میزند، با دوستانش به تئاتر میرود و تخته بازی میکند.
مهمترین لذت فروغی، خواندن است و ازین رو کتاب بسیار میخرد: «کتاب خریدن مرا خانه خراب کرده. کتاب خوب بسیار است و نمیتوان از آنها دست برداشت. بضاعت هم به قدر کفایت نیست.» (ص۱۲۱ ) یا پس از دیدن کتاب لغت آنالوژیک مینویسد: «به نظرم نتوانم از این کتاب گذرم. کتاب خریدن مرا خانه خراب کرد و نمیگذارد در امور مالیهی خود ترتیبی بدهم. جلوگیری خودم را هم ندارم.» (ص ۱۲۸ و ۱۲۷)
او ، به تعبیر دکتر شروین وکیلی ، اهل لذتهای دروغین نیست: « سیگارکش نیستم. … راست است که قُبح واقعی ندارد، اما ملاحظهی مردم هم واجب است.» ( ص۳۳) « مثل اینکه از سن هفت و هشت هم مسکر خوردم و سیر عالم مستی را کردم. هم بازی و قمار یاد گرفتم و بلامانع هر وقت خواستم به این کار مشغول شدم، کسی مرا منع نکرد. لهذا حریص نشدم. بلکه اکنون از این چیزها متنفر میباشم. بزرگترین سعادت انسان داشتن مربی خوب است و معاشر خوب و مزاج خوب. خداوند مرا و دوستان مرا (که خیلی معدودند) از معایب و رذایل مبرّا و مهذّب سازد.»( ص ۶۸ و ۶۷)
در زمینهی دینی، فروغی آدمی خردگرا، متعادل و اهل مداراست: «در کتاب لکتور باید بعضی مسائل دینی هم باشد. آقا شیخ محمد (علامه قزوینی) گفت راست است که باید این کار را کرد، اما اعانت به جهل مردم است. گفتم بلی اما اعانت به اثم (ناشایستگی) نیست؛ زیرا که هر کس اعتقاد کسی را در امور دینی راسخ کند، صواب کرده؛ زیراکه انسانی اعتقاد نداشته باشد، خیلی بدبخت میشود و لازم است که شخص اتکا و توکل به چیزی داشته باشد ولو اینکه خطا رفته باشد.» ( ص ۳۷۶) او با تمسخر با آنچه که مقدسات نامیده میشود، مخالف است و آن را تباهکننده عمر میداند: «من هرگز عشقی به این مسئله ندارم و لذتی از کفرگفتن و استهزاء پیغمبران و ائمه نمیبرم. با آنکه معتقد به خرافات نیستم، در واقع وقتی که صرف این صحبتها شود، تضییع عمر میدانم. علت آن این است که هرگز مقید و مجبور به تقدس و اعتقاد به مهملات نبودهام و چقدر از وضع تربیت خودم متشکر میباشم که از این قبیل بیقاعدگیها در طبیعت من نگذاشته.» ( ص ۶۷) دربارهی آفریدگار نیز : «من هیچ نمیگویم؛ زیراکه نه وجود او بر من ثابت شده، نه عدمش و گمانم این است که این مشکل حل نشود مگر وقتی که انسان معرفتی بالنسبه کامل به اوضاع و قوانین طبیعت پیدا کند. آن وقت میتواند بفهمد که این عالم صانعی دارد و یا نه.» ( ص۲۶۱ ) بزرگترین مصیبت و آلامی که فروغی را همواره درگیر خودش کرده بود، بیماری اعضای خانوادهاش بود. «تاکنون حال من این بوده که به واسطهی هیچ قسم نامساعدتی روزگار افسرده نمیشوم، مگر کسالت مزاجی کسانم و اتفاقاً این مسئله دایماً برای من هست و این اوقات بیشتر شده. در واقع تمام اهل خانهی ما علیلند و صحت کامل نمییابند. به این واسطه به کلی دست و دلم از کار افتاده و از زندگی سیر شدهام.» ( ص ۳۴۳) تنها در چنین وضعیست که شدیداً از روزگار گله میکند «دلم به کلی مرده و از زندگی سیر شدهام و جگرم ریش است.» ( ص ۳۹۴)
او همچنین از مرگ ابائی ندارد: «فقط تأسفی که از مردن دارم از بابت همین است که دلم میخواهد بدانم کار انسان به کجا میرسد.» ( ص ۸۰)
پینوشت :
* عددهای درون کمان، نشانگر شماره صفحههای یادداشتهای روزانه از محمدعلی فروغی (۲۶ شوال ۱۳۲۱ – ۲۸ ربیعالاول ۱۳۲۲ قمری)، به کوشش ایرج افشار، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۸۸ است.