۲۳ - فروردین - ۱۳۹۷
نوشته ی : عقاب علی احمدی


H.Dehbashi & M. Beheshti

محمد بهشتی [۱] ، از مدیران فرهنگی جمهوری اسلامی در گفتگویی با حسین دهباشی ، سخنانی گفته است که بیش از همه ، به مذاق تجزیه طلبان شناسنامه دار امروز ایران خوش آمده است و بخشی از آن که بیشتر منظور آنان را برآورده ساخته ، در قالب یک فیلم چند دقیقه ای به فضای مجازی راه یافته و دست به دست می گردد . زمان این گفتگو در دیدارگاه حسین دهباشی آذرماه ۱۳۹۵ اعلام شده است ؛ اما اینکه در همین هفته ی گذشته  و پس از گذشت بیش از دو سال ، تنها بخشی کوتاه از سخنان محمد بهشتی از سوی تجزیه طلبان برای پخش و گسترش انتخاب شده ، شاید برای خود بهشتی بیش از هر کس دیگری جالب و پرسش انگیز باشد . زمان ویدئوی این گفتگو که بر روی دیدارگاه حسین دهباشی [۲]  بارگذاری شده و قابل پیاده کردن است ، بیش از یک ساعت است و بخش انتخاب شده ، نزدیک به پنج دقیقه !

در آغاز این گفتگو محمد بهشتی از دوران مدیریت خود بر سازمان سینمایی فارابی می گوید و سپس از مدیریت خود بر سازمان میراث فرهنگی . او نخست گزارشی از دشواری های برپاکردن سینمایی اسلامی ، در دوران پس از پیروزی اسلامگرایان در ایران به دست می دهد و خود را در اداره ی این سازمان موفق می داند .

در ادامه ، حسن دهباشی از دوره ی کار محمد بهشتی در سازمان میراث فرهنگی می پرسد :

حسین دهباشی : « برسیم به اون ایرانه ؛ ایرانی که میراث فرهنگی بزرگی داره . یک تعبیر شما این بود که به اندازه ی کل قوای نظامی ایران یا شاید چیزی در این حدود اگر ما قرار باشه که برای ابنیه ی فرهنگی مون محافظ بذاریم نیاز به سرباز و نگهبان داریم . خیلی از ما از خودمون می پرسیم که بهتر نیستش که این آثار فرهنگی ایران رو ببرن در موزه های غرب نگهداری کنند ، تر و تمیزش هم نگهداری می کنند ، امن هم نگهداری می کنند ، نورافکن و ویترین خوبی هم بهش اختصاص میدن و هیچ اتفاقی تو این عرصه نمی افته ؟؟ !!! آیا ما واقعا وقتی که در مورد میراث فرهنگی صحبت می کنیم با یک پرسش ترجمه شده مواجهیم ؛ یک دغدغه ای که برای کشور ما زیادی لوکسه ؟ !!! »

محمد بهشتی در پاسخ از تجربه ی کار خود در سازمان میراث فرهنگی می گوید : از تصورهای آغازین خود از کار در این سازمان ؛ از آشنایی با گستردگی میراث فرهنگی ایران ؛ کار دشوار خود و همکارانش برای نگاهبانی از میراث فرهنگی و شناساندن این مقوله به افکار عمومی ؛ از بی تدبیری و سو مدیریت و نبود دیدگاه ملی در زمینه ی نگاهبانی از میراث فرهنگی ؛ از نقش مهم «میراث فرهنگی » در توسعه ی ایران ؛ از زیر و روشدن پژوهشگاه مردم شناسی و گردشگری و صنایع دستی در دوران دولت احمدی نژاد  که با جابجایی این سازمان به شیراز انجام شد، و شگفت زده شدن از برخورد با واقعیت واقعا موجود میراث فرهنگی ایران و از شکوه و عظمت فرهنگ ایران . البته محمد بهشتی در اینجا کلی سخن می گوید و به جزئیات اشاره ای نمی کند .

پس از آن به این سخنان حسین دهباشی می رسیم :

« حسین دهباشی :  آقای مهندس ! ما یه تعبیری داریم  – شاید تعبیر  دقیقی نباشه – ؛ اما در توصیف تفاوت نسل ها که دهه ی چهلی ها، دهه ی سی ای ها ، دهه ی پنجاهی ها ، دهه ی شصتی ها ، هفتادی ها ، هشتادی ها به خودشون به خانواده شون به کشورشون چگونه نگاه می کنند . من فرزندم هفت سالشه . پسر من هفت سالشه و متولد آمریکاست و دوتابعیتی هستش . فرض کنیم ایشون بشه هفده سالش و اون موقع این حق انتخابو داشته باشه که در ایران زندگی بکنه  یا بره امریکا . و بیاد از من بپرسه که پدر! من ایران زندگی کنم یا امریکا ؟ منم بهش بگم که من یه دوستی دارم ؛ آقای مهندس بهشتی هست و سال ها قبل لطف داشتن به من ؛ برو از ایشون بپرس . و ایشون بیاد بپرسه از شما که : فلانی ! من می تونم برم آمریکا زندگی کنم ؛ می تونم ایران زندگی کنم . غیر از اینکه من پدر و مادرم رو دوست دارم و ازشون نمی خوام جدا بشم ، اگر من از ایران برم و آمریکا زندگی بکنم ، چی رو به دست میارم و چی رو از دست میدم ؟

محمد بهشتی: البته من هیچوقت به هیچکسی توصیه ی اینجوری نکردم . در مورد فرزندان خودم این کارو کرده ام : توصیه ام این بوده که در تلخ ترین روزگار کشور خودتون رو ترک نکنین .

حسن دهباشی : چرا ؟

محمد بهشتی : به دلیل اینکه ما این چیزی رو که بهش میگیم فرهنگ ایرانی ، بزرگترین ثروتیه که داریم و این فرهنگ زمانی ما ازش برخوردار می شیم که سطح تماسمون با مظاهر این فرهنگ وسیع باشه …

حسن دهباشی: حالا اگه بخواد قید همه شو بزنه و بره یه جایی که …

محمد بهشتی : به خاطر همینه که من به کسی توصیه نمی کنم . اگر کسی است که واسه ی این ثروت عظیم ارزش قائل نیست ، می بهش می گم برو . گو اینکه وقتی هم که میره ، اسیر این فرهنگه … – این فرهنگ – ببینید ما اراده نداریم نسبت به فرهنگ خودمون و به ایرانی بودن خودمون . چون فرهنگ ما صاحبخانه ی وجود ماست . اما میریم خودمون رو در شرایط سخت قرار میدیم .

دهباشی : آقای مهندس ! بذارید یه کم صریح تر از شما بپرسم : برای من ایرانی ، امروز آن چیزی که نقدا !!!، بالفعل !!! از ایرانی بودن مایه ی افتخار هست ، چیه ؟ نه آن چیزهایی که بالقوه می تواند باشد . اون چیزی که می تونم سرمو بالا بگیرم و بگم من ایرانی هستم ؛ برای من آدم زندگی مدرن کت شلوارپوش اهل تهران . چه چیزی هستش که باعث میشه دلبسته ی ایران بودنم باشم ؟

محمد بهشتی : ببینید … من ایرانو حراج نکردم که شما تحت هر شرایطی بگین ، من قیمتشو پایین بیارم و بخرید . شما دنده ات نرم ؛ باید اینقدر فهم پیدا بکنی تا ارزش ایرانی بودنت را بفهمی و لذتش را ببری . اما اگر که حاضر نیستی که واسه ی همچین کاری زحمت بکشی ، خب … لذتشو نبر ؛ [با این کار ] خودتو محروم کردی ؛ ضرری به من نمی رسد ؛ یعنی من حاضر نیستم ایران رو بیام حراج بکنم ؛ بگم یه چیزایی دارم که می تونم تورو متقاعد بکنم که همیشه علاقه مند به سرزمینت باشی .

دهباشی : دغدغه های این روزهای تان چیست ؟

محمد بهشتی : این که به یاد ایرانی ها بیاورم که ایرانی هستید . به مناسبت های مختلف مصاحبه می کنم و هم یادداشت می نویسم  با همه ی اینها می خوام به یاد بیاوریم که ایرانی هستید. ایرانی بودن یک کیفیت است . ما اینو یادمون رفته ؛ ما در این زمینه دچار نسیان شده ایم ؛ باید این را به یاد آورد . من ارزیابیم این است که چامعه ی ایران قراره حالش خوش بشه …

دهباشی: این ارزیابیتونه یا امیدتون ؟

محمد بهشتی : ارزیابیمه .. من در سال ۱۳۸۵ با اطلاعاتی که از یک پروژه به دست آورده بودم در سخنرانی ای در خانه ی هنرمندان طرح فضاهای فرهنگی تهران را پرزنته کردم … آنجا من توضیح دادم که تهران در آستانه ی یه بهار مدنیته . »

با چنین زمینه ای از سخنان بامزه ی حسین دهباشی (گفتگوکننده) و پاسخ های ارزشمند و سنجیده ی محمد بهشتی در زمینه ی ارزش و جایگاه فرهنگ ملی ، به چند دقیقه ی پایانی این گفتگو می رسیم . در یک ساعت و چند دقیقه ی آغاز این گفتگو،  بهشتی شمرده و تقریبا منظم سخن می گوید ؛ اما در پایان این گفتگو ، ناگهان حسین دهباشی زمینه ی بحث را ، به دلایل نادانسته ، به قلمرو «تاریخ » می راند ؛ قلمرویی که برای محمد بهشتی در منابع ، شناخت و تخصصی اعلام نشده است . در اینجا لحن بهشتی مانند کسی است که به انباری تاریکی پای می نهد و همچنان که کورمال کورمال به در و دیوار دست می کشد تا راه خود را پیدا کند ، چیزهایی هم می گوید که نه ، چندان مفهوم است و نه با دانسته های تاریخی نوشتاری  و گفتاری جور درمی آید . این بخش از سخنان محمد بهشتی را با همدیگر بازخوانی می کنیم :

«محمد بهشتی : در دورۀ بعدش ، در دورۀ قاجار شما ، از دورۀ فتحعلی شاه ، و تقریبا نیمۀ ناصرالدین شاه دورۀ حال خوش ماست .

حسین دهباشی : علیرغم آن شکست ها ؟ »

پاسخ : معنایی که برای واژه ی «حال » در فرهنگنامه های فارسی آورده اند ، اینهاست : «۱. اکنون ۲. چگونگی ۳. گونه ۴. خوشی » [۳] و « ۱. کیفیت چیزی ۲. زمان حاضر ۳. وضعیت جسمی یا روحی انسان ۴. در عرفان ، وضعیتی که موجب صفای قلب سالک شود .» [۴]

اگر مراد بهشتی از «حال خوش » اشاره به شادمانی و رضایت و آرامش و لذتی باشد که به طور معمول در زمانی که کسی حالش خوب است ، از آن برخوردار است ، آیا می توان از او پرسید ، چگونه کشوری که در آغاز دو جنگ با روسیه نخست پیروز بوده و بعد با دسیسه و خیانت انگلستان و همدستی آن با روسیه ، به کف باکفایت موجودی به نام « عباس میرزا » [۵] زیر بار ننگی چون واگذاری هفده شهر خود در ایران شمالی رفته است ، می تواند حالش خوب باشد ؟  آیا تجزیه ی هفده شهر باستانی از دیدگاه محمد بهشتی هیچ پیامدی نداشته است ؟ هر تجزیه ی سرزمینی، جدا از زیان هایی چون از دست رفتن سرمایه های انسانی و مادی و معنوی خود ، پیامدهایی اقتصادی نیز دارد که این را به خود بهشتی واگذار می کنم تا خود  در زمینه ی پیامدهای تجزیه ی قفقاز برای ایران پژوهش کند . برای آگاهی از «حال » و روزگار شهروندان ایرانی در قفقاز هم بد نیست به یک گزارش از حسن تقی زاده از قفقاز جداشده از ایران توجه کنیم :

«مثالی از احساسات اسلامی و ایرانی مردم آنجا قصه ای است که در مسافرت خودم به آن صوب در حدود سنۀ ۱۳۱۶ قمری ، وقتی که پس از سه روز طی مسافت از تبریز با چاروادار در آخرین منزل که قریۀ سوجا نزدیک به جلفا باشد ، خوابیدم از اهالی آنجا شنیدم که یکی گفت ، وقتی به آن طرف رود ارس یعنی خاک قفقازیه رفته بود، در دهی به اسم «یاجی» نزدیکی رود ارس روزی دید جمعی از اهل قریه در میدان ده دور هم نشسته اند و چند نفر پیرمرد در میدان نهال چنار کاشته اند و هر روز  مراقبت و آبیاری می کنند . پس روزی به آنها گفت :«عمو! چرا این همه زحمت به خودتان می دهید ؟ این چنارها سالها می خواهد که درخت تناور و سایه دار شود و شما با این سن و سال رشد و بزرگی آنها را نمی بینید .»

پیرمردها گریه کردند و گفتند : « پسر ! ما از خدا همین قدر عمر می خواهیم که این چنارها بلند و ناور شود و این جاها باز ملک ایران گردد و مامورین مالیاتی ایران اینجا برای جمع مالیات بیایند و ما قادر به ادای دین مالیاتی خود نباشیم و آن مامورها پاهای ما را به این چنارها بسته و شلاق بزنند . » [۶]

در  ادامه ی گفتگو چنین می شنویم :

«محمد بهشتی : همۀ اونا.. . چنانچه شما وقتی نگاه بکنید . آثارشو نگاه بکنید ! ما یکی از بزرگترین توسعه های شهری مون در دورۀ فتحعلی شاه است . توسعۀ شهری یعنی چی ؟ یعنی توسعۀ مدنیت یعنی توسعۀ فرهنگ یعنی توسعۀ هنر یعنی توسعۀ این چیزا .. متاسفانه ما دورۀ قاجار را از پشت عینک دورۀ پهلوی داریم بهش نگاه می کنیم . جلو چشممون مسجد آقا بزرگ مثلا هست ولی اینو نسبت نمی دیم به اون دوران و فکر می کنیم وقتی ما داریم در بارۀ دورۀ قاجار صحبت می کنیم دربارۀ پادشاهانش  داریم صحبت می کنیم . دربارۀ احوال یک ملت داریم صحبت می کنیم .

حسین دهباشی : در واقع سایۀ  ترکمانچای و گلستان و حضور قوای بیگانه و ضعف دولت مرکزی آنقدر درد تحقیر رو به جان ما انداخته که چشممون رو به روی بقیۀ وجوهش می بندیم . »

پاسخ : درباره ی دستاوردهای شهرسازی دوران قاجار در دو منبع پژوهشی چنین می خوانیم :

« اواخر ماه ذیحجه ۱۲۱۳ هـ. ق، عباس میرزا خوشحال از پشت سر گذاشتن این سفر طولانی به شهر تبریز وارد شد. در تبریز کلیه حکام شهرها، امراء، سران عشایر، طوایف و همه بیگلربیگیان که از مدت‌ها پیش انتظار او را می‌کشیدند، در دروازهٔ شهر اجتماع کردند. او پس از ورود به این سرزمین دست به اصلاحاتی در آذربایجان زد. او به کارهای دیوانی نظم و ترتیبی خاص داد، وی طرز جمع‌آوری مالیات و عواید دولتی ظالمانه و برخلاف اخلاق و عدالت را سامان داد. عباس میرزا دستور داد شهرهای مهم آذربایجان، از جمله اردبیل، خوی، مراغه و غیره از شکل و ظاهر قبلی خارج شوند و مخصوصاً ترتیب خیابان‌ها و عمارات دولتی به شکلی نوین احداث گردد. او در شهر تبریز بناها، ساختمان‌های عمومی و گردشگاه‌های مختلفی را ایجاد کرد و برای رفاه حال عموم دستور داد اماکن و باغ‌های عمومی مفرح و دل‌انگیزی در داخل شهر تبریز ساخته شوند . » [۷]

پس با منطق محمد بهشتی می توان هفده شهر قفقاز را به روسیه واگذار کرد و در عوض به ولایتعهدی ایران رسید و پس از آن به ساخت باغ و شهر بازی و کافی شاپ و رستوران و شهرک تفریحی دست زد و به «حال خوش » دست پیدا کرد !

در ادامه ی بحث چنین می شنویم :

«محمد بهشتی : حالا جالبه که بدونید که اون تلخی ای که ما از قرارداد ترکمانچای و گلستان احساس می کنیم بیشتر در دورۀ پهلویه… قبلش اینقدر احساس تحقیر نمی کردیم . اونم واسه چی اینقدر زهر توی این قهوه می ریزن ؟ واسه اینکه ما منصرف بشیم از دورۀ قاجار مثلا وگرنه شما برید تو موزۀ ملی ایران توی موزۀ دوران اسلامیش یه دونه تابلو هست راجع به جنگ گنجه ؛ جنگ گنجه هم جزءِ جنگای  ایران و روسه دیگه . ببینید چطوری نقاشی کرده . این  زمان نقاشی بوده که  تقریبا ترکمانچای و گلستانم قراردادش امضا شده ؛ نقاش چطوری می دیده؛ چه فهمی داشته از موضوع ؟ آیا توش نگاه تحقیر داره ؟ یعنی ما خاک تو سر شدیم ؟ اصلا همچین چیزی نمی بینی . مال همون دوره اس .

حسین دهباشی : خاک تو سر که البته شدیم ، خب به هرحال یه بخش بزرگی از کشور رفت . »

پاسخ : از زمان بسته شدن قرارداد گلستان ( سوم آبان ۱۱۹۲ ) و قرارداد ترکمانچای ( اول اسفند ۱۲۰۶ ) تا سن عقل محمد بهشتی (۱۳۵۰) نزدیک یه ۱۵۰ سال زمان گذشته است . در این فاصله ، دو دولت استعمارگر روسیه و انگلستان پس از جداکردن دوسوم از خاک ایران ، ایران را به سوه منطقه تقسیم کرده اند ؛ جنبش مشروطه ی ایران به عنوان نخستین انقلابی سیاسی آسیا روی داده و تاسیس مجلس شورای ملی را به دنبال داشته است ؛ رضاشاه و ضیاالدین طباطبایی و گروهی از روشنفکران با تاسیس دولت پهلوی ، کار نوسازی ایران را آغاز کرده اند . اما محمد بهشتی که در سال ۱۳۳۰ خورشیدی زاده شده است ، این را حس کرده که تلخی تجزیه و تکه تکه شدن کشور در دوره ی پهلوی حس شده و نه قاجار ؟ ! چگونه مهندس مهماری که به خود اجازه ی ورود به بحث تاریخ را می دهد ، از کوشش های ایرانیان برای بازگرداندن این شهرها بی خبر است ؟ یکی از این کوشش ها تاسیس « حزب پان ایرانیست » است که از روزهای اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰ به دست سپاهیان آمریکا و شوروی و انگلستان هسته های نخستین آن تشکیل شد و در درازای هفتاد سال گذشته ، به طرح حقوق تاریخی ایران و نگاهبانی از منافع ملت ایران در چارچوب یک برنامه ی روشن دست زده است . یکی از کوشش های این حزب ، استیضاح دولت پهلوی از سوی گروه پارلمانی آن به خاطر تجزیه ی بحرین است که خشم دولت پهلوی را برانگیخت و به تبعید اعضا و سرکوب و محدودیت فعالیت این حزب انجامید . [۸]

اما کاربرد واژه ی «قهوه» هم  برای نامیدن «تاریخ » از سوی محمد بهشتی جالب است ؛ اما نکند او تاریخ را در « قهوه ی قجری » خلاصه می بیند ؟

معنی تعبیر بامزه ی دیگر محمد بهشتی که می گوید « واسه اینکه ما منصرف بشیم از دورۀ قاجار » روشن نیست ؛ چه کسی و چه چیزی از چه چیز سلسله ی قاجار منصرف بشود ؟ برای آگاهی محمد بهشتی و دوستداران قاجار باید یادآوری کرد که « سلسله ی قاجار » مانند هر دستگاه حکومتی دیگر ،  تنها یک دستگاه حکومتی بوده است که برای مدتی اداره ی ایران به دست آن بوده است . این سلسله هم با برخورداری از منابع انسانی و مادی و معنوی ایران قرار بوده است ایران را اداره کند . هستی « ملت » ها پدیده ای است جدای از حکومت ها و در چارچوب « حکومت » خلاصه نمی شود . این هستی یک روز بهمن میرزای قاجار را در دوران قاجار به جهان می دهد که نخستین پیشنهاد برای تاسیس سازمان ملل متحد را می دهد [۹] و یک روز علی اکبر سیاسی را در دوره ی پهلوی که برای نخستین بار  اندیشه و پیشنهاد تاسیس سازمان فرهنگی ملل متحد (یونسکو ) را طرح می کند . [۱۰] حکومت ها ، اگر  ارزشی داشته باشند ، آن ارزش در گرو کوشش آنها برای فراهم کردن فضایی است که این اندیشه ها در آن پدید می آیند و طرح می شوند .

و اما جنگ گنجه و وابسته کردن دریافت و خاطره ی ایرانیان از آن به یک نقاشی .[۱۱] در اینجا نظر محمد بهشتی را به نقشی بر یکی از  پرچم های عاشورا جلب می کنم : «اسبی که با وجود اینکه ده ها تیر در پیکر دارد ، همچنان چشم به راه سوار خود است ! » بی گفتگو پیداست که نقاش خود می داند که بعید است ، اسبی با خوردن ده ها تیر همچنان برپا بایستد ؛ اما در نقاشی خود ، برپاایستادن و شکست ناپذیربودن اسب را تاکید  می کند . [۱۲]

از همه بامزه تر این سخن بهشتی است : « آیا توش نگاه تحقیر داره ؟ یعنی ما خاک تو سر شدیم ؟ » با توجه به این سخن بهشتی از این پس باید شکست ایران در جنگ با روسیه و انگلستان در قفقاز را رویدادی عادی تلقی کرد و از آن دچار اندوه نشد !

و اما نگینی که بر سر سخنان محمد بهشتی در این بحث نشسته است :

«محمد بهشتی : از جهت دریافت کلی دارم میگم . ببینید:  جالبه ؛ حالا من نمی خوایم وارد این بحثا بشیم . جنگ ایران و روس ، جنگ آذربایجان و روسه ؛ ما بهش میگیم جنگ ایران و روس … مثلا خراسان در این جنگ حضور داشته ؟  نه ! مثلا تنگستانی ها در این جنگ حضور داشتن؟ نه !  مثلا لرها در این ، مثلا ایلات بختیاری و قشقایی و اینا در این جنگ حضور داشته اند ؟ نه ! مثلا کردها در این جنگ حضور داشتن ؟ نه  .. این جنگ  آذربایجان بوده با روسیه . از نظر فهم جامعۀ ایرانی ، از نظر فهم حکومت مرکزی یک جنگ منطقه ای بوده ؛ در صورتی که ما ابعادش را کجا می بریم ؟

حسین دهباشی : ملیش می کنیم …

محمد بهشتی : ملیش می کنیم … بین المللیش می کنیم حتا .

حسن دهباشی : قبل از اینکه دولت – ملتی ایجاد شده باشه …»

پاسخ : تعبیر « دریافت کلی » در این جمله های به چه معنی است ؛ آیا این هم چیزی است از نوع « کمی تا قسمتی » ؟

 و اما این جمله ها : « جنگ ایران و روس ، جنگ آذربایجان و روسه ؛ ما بهش میگیم جنگ ایران و روس … » آیا محمد بهشتی می تواند بگوید ، مراد او از « آذربایجان » چیست ؟ واژه ی « آذربایجان » بر اساس گزارش متن های جغرافیایی و تاریخی نامی است که از دیرباز و پس از یورش اسکندر بر سرزمین های کرانه ی جنوبی رودخانه ی ارس نهاده اند . این سرزمین جایگاه مهمترین آتشکده ی پیش از اسلام بوده و پس از یورش عرب ها ، بخش از قلمرو خلافت اسلامی شد . پس از آغاز جنگ های استقلال ایران علیه عرب ، سرداری به نام بابک خرمدین  که از بازماندگان زرتشتی ایران بود ، همپای دیگر سرداران ایرانی در دیگر سرزمین های ایرانی ، همچون یعقوب لیث در سیستان ،  ابومسلم در خراسان ، مازیار در طبرستان ، استادسیس در خراسان ، سنباد گبر  در  ری و نیشابور درفش خودسروری ایرانیان را برافراشت و عرب ها را در چند جنگ شکست داد . در یورش ترک ها و مغول ها و تاتارها نیز این سرزمین همچون دیگر بخش های ایران بزرگ در برابر بیگانگان پایداری کرد و پس از شکست ، کار آموزش نورسیدگان بیابانگرد را برعهده گرفت . در روزگار شاهنشاهی صفوی این استان یکی از کانون های مهم شکل گیری سپاه ایران علیه اشغالگران عثمانی و ازبک بود که پس از شکست آنها و بیرون راندن شان از ایران ، پس از هزار سال آشفتگی، مفهوم « دولت ملی ایران » بار دیگر در ایران درخشیدن گرفت . در دوران قاجار این استان جایگاه آموزش و پرورش ولایتعهدهای قاجاری بود تا برای برعهده گرفتن پادشاهی آماده شوند . ولیعهدهای قاجار از عباس میرزا تا احمدشاه همگی در آذربایجان مستقر بودند . حال آیا می توان از محمد بهشتی پرسید ، « جنگ های ایران و روس جنگ آذربایجان و روسه » یعنی چه ؟  اینکه محمد بهشتی مدعی شده است  جنگ های ایران و روس تنها میان استان آذربایجان ؟؟!!! و روسیه بوده است و دیگر تیره های ایرانی در آن شرکت نداشته اند ، متکی به کدام سند تاریخی است ؟ برای آگاهی از چگونگی این جنگ و آشنایی با نیروهای مدافع ایران در آن ، به یک اثر پژوهشی نگاهی می اندازیم :

« با ازدست رفتن دژ گنجه ، در حالی که با وجود شهربند درازمدت دژ شوشی (شیشه ) ، کاری از پیش نرفته بود ، نایبالسلطنه سرداران را به کنکاش فراخواند . در این مجلس کنکاش آصف الدوله ، غلام حسین خان سپهدار با سرکردگان عراقی [ از دامنه های البرز تا زاگرس = عراق عجم ] و سرتیپان و سرهنگان آذربایجان و بهرام میرزا و جهانگیرمیرزا فرزندان ولی عهد نیز حضور داشتند … سرانجام همگان بر جنگ هم رای شدند .  به دنبال این تصمیم قرار شد که آصف الدوله و لشکرهای عراق  [ از دامنه های البرز تا زاگرس = عراق عجم ] در بال راست قرار گیرند . سیف الملوک میرزا با افواج سیاه کوه (قراچه داغ) و مرند و گروس و پاره ای از سپاهیان مازندرانی به ریش سفیدی میرزاعلی کرایلی  و تهماسب قلی خان لاریجانی با دوازده آتشبار توپ در بال چپ و عباس میرزا ، خود همراه با فرزندان و فوج خاصه ، فوج افشار ، فوج مراغه در قلب قرار گرفتند . محمدمیرزا و فوج تبریز و همدان و غلامان تفنگچی و غلامان خاصه و پیشخدمتان و سواران زبده عراق و آذربایجان در پشتیبانی سپاه قرار گرفتند .

نیروهای زیر فرمان ولیعهد در یک فرسنگ و نیمی گنجه آرایش نظامی گرفتند و آماده ی آغاز نبرد شدند . در این میان خبر رسید که ژنرال یرمولوف به دلیل شکست های پیاپی از فرماندهی برکنار شد و ژنرال پاسکوویچ به جای او برگزیده شده است .

سرانجام نبرد برای بازپس گیری دژ گنجه با آفند تفنگداران عراقی [ از دامنه های البرز تا زاگرس = عراق عجم ] و مازندرانی آغاز شد : نخسین تفنگداران عراقی و مازندرانی ساز مبارزت کردند و به پشته ای که آن جا  گروهی از جماعت روسیه سیغناق کرده بودند [سنگر گرفته ] ، یورش بردند و در اول حمله ، روسیان را هزیمت دادند . به دنبال آفند پیروزی آفرین تفنگداران ، سواره نظام ایران به حرکت در آمد : پس از آن ، سواران ایران اسب برانگیختند و با گروه قزاق [سواره نظام روس ] درآویختند . سوار قزاق نیز تاب درنگ نیاورد و پشت به جنگ داد. با فرار سواره نظام ، روسیان ، آتشبارها را پیش آوردند و گلوله باران آغاز کردند . در این میان ، با یک ندانم کاری عباس میرزا ،  پیروزی بدل به شکستی مرگبار شد که سرانجام به «ترکمان چای » کشید : نایب السلطنه در اندیشه فرو رفت که مبادا فرزندان [او] را که نوآموز کارزارند ، در آن ظلمت جنگ آسیبی رسد . کس به شتاب فرستاد که ایشان را برکنار کارزار بازدارند . نگاهبانان ایشان هم از نادانی و هم از درآشفتگی ، فرزندان نایب السلطنه را در پیش چشم لشکریان ، از  قلب گاه ، به یک سوی تاختند .

با این خطای غیرقابل بخشش که از یک فرمانده جنگی بسیار بدور بود ، سربازان آذربایجانی چنان فهم کردند که ایشان طریق فرار گرفتند . لاجرم ، بی آن که رزمی دهند و حمله افکنند ، به جمله سربرگاشتند و بر بارگی های لشکر عراقی و بختیاری که به کار جنگ بودند ، برنشسته  و راه فرار برداشتند .

با فرار سربازان آذربایجانی بر اثر دستور نادرست ولیعهد ، جماعت مازندرانی و عراقی چون این بدیدند ، نیروی جنگ از ایشان برفت و از دنبال هزیمت شدگان برفتند .

از این میان ، دوهزار و پانصد تن از مردم عراق [ از دامنه های البرز تا زاگرس = عراق عجم ] و بختیاری را  که اسب نبود ، بر پشته صعود کرده ، متحصن شدند و یک روز و یک شب با روسیان رزم دادند و در پایان کار ، جمله [کشته ] اسیر و دستگیر گشتند و چهار توپ از سپاه اسلام ، به دست روسیان افتاد . .. با این شکست ، نایب السلطنه (عباس میرزا ) به اتفاق آصف الدوله ، ناچار دنبال هزیمتیان را گرفتند و تا کنار رود ارس براندند . » [۱۳] در منبع پژوهشی دیگری درباره ی حضور سربازان آذربایجانی در دفاع از هرات می خوانیم که « در لشکرکشی عباس میرزا به خراسان بیشترین نیروها را سربازان آذربایجانی به ویژه ی شقاقی و شاهسون ، افشار ارومی .و مراغه تشکیل می دادند و برای تسخیر هرات هم اعزام چهار دسته شاهسون ضرورت پیدا کرده است . » [۱۴]

پس می بینیم که سازوکار دفاع از ایران در جنگ های ایران و روسیه ، سازوکاری ملی و جنگی برای دفاع از کشور و ملت ایران بوده است ، و نه آنچنان که محمد بهشتی می گوید ، «جنگ آذربایجان و روسیه » .

جالب تر از همه این است که محمد بهشتی اتهام « بین المللی کردن جنگ های ایران و روس» را هم متوجه ایرانیان می کند ! تا آنجا که صاحب این قلم می داند « جنگ بین المللی » جنگی است که میان چند کشور از یک سو و چند کشور دیگر از سوی دیگر درمی گیرد . نکند ، محمد بهشتی استان های ایرانی را چنان که خودفروختگان دکان جاسوسی موسوم به « حزب توده  [ایران ] » به «ملیت های روس فرموده » اختصاص داده اند ، ایران را در اساس کشوری تجزیه شده می داند که تنها اسباب زحمت روسیه ی تزاری بوده است ؟ !

حسین دهباشی هم در ادامه و در کامل کردن سخن محمد بهشتی ، مدعی تاسیس « کشور – ملت » یا « دولت ملی » در دوره ی پهلوی می شود و اینکه پیش از آن در ایران دولت ملی ای نبوده تا بخواهد با روسیه وارد جنگ شود !!!

در بخش بعدی از زبان محمد بهشتی چنین می شنویم :

«محمد بهشتی : و اصلا واقع بینانه نگاه بکنیم : ما شرایط اون زمانۀ جهان را  نگاه بکنیم  ببینیم یعنی می شد  مثلا  قفقازو حفظ کرد ؟ می شد ؟ یعنی یه خورده زیاده خواهی نیست ؟ بله ، میشه ما مدعی اصلا  قلمرو هخامنشی هم  بشیم … ما می تونیم مدعی قلمرو مثلا ،  نه نادر بشیم. چرا سر  مثلا افغانستان اینقدر ما چیز نداریم ؛ اینقدر غصه نمی خوریم که افغانستانو از دست دادیم. اونجارو داریم سرش الم شنگه می کنیم . افغانستان که خیلی  به ما نزدیک تره که !. می دونید … یک توطئه ای درکاره …

حسن دهباشی : توطئۀ … طمعکاری [؟؟!!].»

پاسخ : بله … با سخنان محمد بهشتی همه ی استقلال طلبان جهان که در زیر درفش جنبش های ضداستعماری گرد آمده اند ، تکلیف خود را دانستند : از این پس هر ملتی که زور کمتری داشت ، با «واقع بینی » سرمایه ها و سرزمین خود را به ملت پرزورتر بدهد و خود در کشورهای جهان آواره شود ؛ چون به قول محمد بهشتی « واقع بینانه » نبوده است که ایران در برابر تجاوز روسیه ی تزاری از خود دفاع کند ! حال با این واقعیت که در دوره های بزرگی از این جنگ ها شماری از ایرانیان به فتوای علمای دین که این جنگ ها را «جهاد » دانستند و به جنگ با روسیه رفتند ، چه باید کرد ، روشن نیست . [ ۱۵ ] با این شیوه لهستان برای همیشه سرزمین های اشغال شده ی خود به دست روسیه را فراموش می کند ؛ آرژانتین برای همیشه جزیره های مالویناس را به دزدان دریایی انگلیسی می بخشد ؛ یونان ، قبرس را برای همیشه به  لودیه ی اشغالی ( ترکیه ) واگذار می کند ؛ سوریه هر بخشی را که لودیه ی اشغالی (ترکیه ) خواست ، به آن واگذار می کند؛ یمن و قطر هم دست به کار پذیرفتن سرپرستی راهزنان عربستان سعودی می شوند، و ایران هم – از ترس اینکه متهم به تمایل به بازگشت به مرزهای دوران هخامنشی نشود – بخش های جداشده و حتا بخش های دیگری را به پسند زورمداران به دولتک های همسایه واگذار می کند  تا واقع بینی مورد نظر محمد بهشتی تحقق پیدا کند !

در ادامه ، محمد بهشتی چنین به درفشانی هایش ادامه می دهد :

«محمد بهشتی : مگه جنوب خلیج فارس رو ما مگه از دست ندادیم ؟ چرا سر این اینقدر غصه نمی خوریم ؟  در اون مقطعی که شروع می کنن این بازی رو درآوردن ؛ این ذهنیت رو تو جامعه پمپاژ کردن ؟ همین خود این عراقو !. مگه این عراق همه ش دست عثمانی بوده ؟ مگه در دورۀ نادر تا  کنار فرات مگه مال ایران نبوده ؟ چرا پس ما غصه نمی خوریم خیلی ؟ همون یه تیکه رو غصه می خوریم . جالبه هر جا به انگلیس ها ربط داره ، ما غصه نمی خوریم . »

پاسخ : نخست یادآوری می کنم که روند شوم تجزیه ی ایران با قرارداد تحت الحمایگی گرجستان با امپراتور روسیه آغاز شد و با خیانت انگلیس و وحشیگری روسیه گسترش یافت و به بسته شدن قراردادهای گلستان و ترکمانچای انجامید.[۱۶] دوم اینکه دو نخست وزیر میهن پرست دوران قاجار ، قائم مقام فراهانی و میرزا تقی خان امیرکبیر ، جان خود را بر سر پروردن سودای بازپس گیری قفقاز نهادند . سوم اینکه اگر می بینی ایرانیان بر تجزیه ی قفقاز تاکید می کنند ، به این سبب است که روند تجزیه ی ایران با تجزیه ی قفقاز آغاز شد ؛ وگرنه ایرانیان مراقب احساسات تو و همراهان تو هستند که چیزی نگویند که به شما بربخورد.

ظاهرا محمد بهشتی در دوران ریاست خود بر سازمان های گوناگون ایران ، از اتاق خود و نشست های کاری خود بیرون نیامده است و خبر ندارد که در ۴۰ سال گذشته ، مانند پیش از آن ، کوشش های ایرانیان برای افشای دسیسه های بیگانگان در زمینه ی تهدید حاکمیت ملی ایرانیان و  گوشزدکردن حقوق تاریخی ایران ادامه داشته است !  [۱۷]

و اما یک همدردی با محمد بهشتی : این ادعا که پس از تجزیه ی هفده شهر قفقاز ، «حال خوشی در ایران پدیدار شد » و « همون یه تیکه رو [تجزیه ی هفده شهر قفقاز ] غصه می خوریم و « جالبه هر جا [تجزیه ی بخشی از ایران ] به انگلیس ها ربط داره ، ما غصه نمی خوریم !!؟؟؟ » مرا وادار می کند به زبان سینما از تو بپرسم : محمد بهشتی ! در بررسی روند تجزیه ی ایران دوربینت را در کجا کاشته ای ؟ چشم اندازی را که تو از این روند به دست می دهی، تنها از خاک روسیه و اتحاد جماهیر شوروی و سنگرهای ژنرال سی سی یانف و پاسکوویچ و یرمولوف می توان دید ! من پیشنهاد می کنم غصه نخور ؛ همان طور که تو دست به کار آب توبه ریختن بر سر دولت تزار و کارگزاران او همچون میرفتاح تبریزی [۱۸]هستی و قراردادهای گلستان و ترکمان چای را غسل می دهی، گروهی هم سرگرم آب توبه ریختن بر سر وثوق الدوله و غسل دادن قرارداد ۱۹۱۹ تحت الحمایگی ایران نزد انگلستان هستند . پس می بینی حق هیچ متجاوزی ضایع نشده است . [۱۹]

«حسن دهباشی : سخن آخر، آقای مهندس ؟ 

محمد بهشتی : سخن آخر اینکه انشا الله  تو  کارتون موفق باشید .

حسن دهباشی : بسیار سپاسگزارم .»

                                                                                           ۲۳  فروردین ۱۳۹۷ 

پی نوشت ها :

  1. در فرهنگنامۀ اینترنتی ویکی پدیا دربارۀ محمد بهشتی چنین آمده است : « سید محمد بهشتی شیرازی (زادهٔ ۱۳۳۰، تهران) رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی  سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و  گردشگری، عضو شورای عالی میراث فرهنگی و گردشگری و رئیس کمیتهٔ ملی ایکوم ایران است. او پیش از این رئیس سازمان میراث فرهنگی، مدیر جشنواره فیلم فجر و مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی و مشاور ارشد سازمان میراث فرهنگی بوده ‌است. در کارنامهٔ فعالیت‌های اجرایی او معاونت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز قرار دارد. وی دارای کارشناسی ارشد مهندسی معماری از دانشکدهٔ معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی می‌باشد و عضو پیوستهٔ فرهنگستان هنر است . » برای آگاهی از سمت ها و منصب هایی که محمد بهشتی پس از بهمن ۱۳۵۷ در آنها کار کرده است ، نگاه کنید به : ویکی پدیای فارسی ، مدخل : سیدمحمد بهشتی شیرازی .
  2. این گفتگو را در این نشانی می توانید بشنوید : http://www.dehbashi.com/?action=page&id=32&lang=fa
  3. رازی ، فریده . فرهنگ واژه های فارسی سره . تهران ، نشر مرکز ، چاپ اول ۱۳۶۶ ، ص ۷۸ .
  4. دهخدا ، علی اصغر . لغت نامه ی دهخدا . تهران ، موسسه ی لغت نامه ی دهخدا ، حرف ح .
  5. برای آشنایی از نقش های دیگر این قهرمان جنگ های ایران و روس نگاه کنید به این پژوهش تازه : طالع ، هوشنگ . عباس میرزا . تهران ، انتشارات سمرقند ، چاپ اول ۱۳۹۵ ؛ تا بیینید « حمایت امپراتور روسیه از ولایتعهدی عباس میرزا !!!» چگونه به دست آمده است .
  6. تقی زاده ، حسن . زندگی طوفانی (خاطرات سیدحسین تقی زاده ) . به کوشش : ایرج افشار . تهران ، انتشارات علم ، چاپ اول ۱۳۶۸ ، ص ۱۷ – ۱۶ .
  7. مازندرانی، وحید. تاریخ ایران دوره ی قاجاریه. چاپ چهارم، چاپخانه ی سپهر، تهران، ص ۱۶۶ و نجفی، ناصر. عباس میرزا. ص ۶۵. ( به نقل از : فرهنگنامه ی اینترنتی ویکی پدیا )
  8. برای آگاهی از چگونگی استیضاح دولت پهلوی به خاطر تن دادن به تجزیه بحرین از سوی گروه پارلمانی حزب پان ایرانیست نگاه کنید به : مذاکرات رسمی مجلس شورای ملی ، دوره ی ۲۲ ، جلسه ی ۱۸۲ ، ص ۵ تا ۹ .
  9. برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به : بهمنی قاجار، محمدعلی . «شاهزاده بهمن میرزا قاجار و اندیشه ی تاسیس جامعه ی ملل » در فصلنامه ی تاریخ روابط خارجی ، شماره ی ۸ – ۷  ، ۱۳۸۰ .
  10. در این باره نگاه کنید به : باستانی پاریزی ، محمدابراهیم . حضورستان . تهران ، انتشارات ارغوان ، چاپ دوم ، ۱۳۷۰ ، ص ۲۲-۲۱ .
  11. برای آگاهی بیشتر از رویدادهای جنگ گنجه و دیگر درگیری های ایران و روس در این دوره نگاه کنید به : ۱. جهانگیرمیرزا. تاریخ نو . به سعی و اهتمام : عباس اقبال آشتیانی . تهران ، شهریور ۱۳۲۷ ؛ ۲. لسان الملک سپهر ، محمدتقی . ناسخ التواریخ . به تصحیح و حواشی : محمدباقر بهبودی . تهران ، انتشارات اسلامیه ، ۱۳۵۳ ( به نقل از : تاریخ تجزیه ایران ، دفتر چهارم : تجزیه ی قفقاز . لنگرود ، انتشارات سمرقند ، چاپ دوم ۱۳۹۰ . )
  12. برای آشنایی با جوادخان گنجه ای ، واپسین فرماندار گنجه و چگونگی سقوط گنجه نگاه کنید به : طالع ، هوشنگ . جوادخان گنجه ای . لنگرود ، انتشارات سمرقند ، ۱۳۹۵ .
  13. طالع ، هوشنگ .تاریخ تجزیه ایران ، دفتر چهارم : تجزیه ی قفقاز . لنگرود ، انتشارات سمرقند ، چاپ دوم ۱۳۹۰ ، ص ۲۵۰ تا ۲۵۲ .
  14. منصوری ، فیروز . مطالعاتی درباره تاریخ ، زبان و فرهنگ آذربایجان . تهران ، انتشارات هزارکرمان ، چاپ سوم ، ۱۳۹۰ ، ص ۴۱۴ .
  15. نظام‌الدین‌زاده ، سیدحسن . هجوم روس و اقدامات رؤسای دین برای حفظ ایران . به کوشش : نصرالله فاتحی . تهران ، انتشارات شیرازه ، ۱۳۸۵ .
  16. برای آشنایی با گاهشمار تجزیه ی ایران نگاه کنید به : طالع ، هوشنگ . چکیده ی تاریخ تجزیه ی ایران . تهران ، انتشارات سمرقند ، چاپ سوم ۱۳۸۸ ، ص ۳۴۶ تا ۳۵۰ .
  17. از میان این کوشش های می توان به انتشار پژوهش های زیر اشاره کرد : ۱. تاریخ تجزیه ی ایران (دوره ی شش جلدی ) . پژوهش : هوشنگ طالع . تهران ، انتشارات سمرقند ، ۱۳۸۳ تا ۱۳۹۰ ؛ ۲. گوشه های پنهان توطئه برای تجزیه ی مهاباد . پژوهش : پیمان حریقی بوکانی – هوشنگ طالع . تهران ، انتشارات سمرقند ، ۱۳۸۹ ؛ آذربایجان در موج خیز تاریخ . پژوهش : کاوه بیات . تهران ، انتشارات پردیس دانش ، چاپ دوم ۱۳۹۵ ؛ ۴. آمال ایرانیان . پژوهش : کاوه بیات – رضا آذری شهرضایی . تهران ، انتشارات پردیس دانش ، ۱۳۹۳ ؛ ۵. روزشمار غائله ی آذربایجان . پژوهش : کاوه بیات – رضا آذری شهرضایی . تهران ،  انتشارات شیراز کتاب ، ۱۳۹۶ .
  18. در منابع تاریخ معاصر ایران چنین می خوانیم : « در دوران اشغال تبریز از سوی روسیان ، میرفتاح مجتهد از هیچ جنایتی فروگزار نکرده و حتا فتوای قتل و غارت و تجاوز به ناموس مسلمانان را نیز صادر کرد . وی در برابر تظلم مردم گفته بود : صالدات [سربازان روس ] به جای فرزندان من اند ، چگونه به اذیت عزوبت ایشان راضی شوم ؟ » : طالع ، هوشنگ . چکیده ی تاریخ تجزیه ی ایران . لنگرود ، انتشارات سمرقند ، چاپ سوم  ، ص ۱۳۸۸ ، ص ۵۱ . ( به نقل از : جهانگیرمیرزا . تاریخ نو . به سعی و اهتمام : عباس اقبال آشتیانی . تهران ، شهریور ۱۳۲۷ و تاریخ و جغرافیای دارالسلطنه ی تبریز . تهران ، کتابخانه ی اقبال ، ۱۳۲۳ قمری . )
  19. برای آگاهی بیشتر از پیامدهای قرارداد برای ایرانیان ۱۹۱۹ نگاه کنید به : بیات ، کاوه ؛ آذری شهرضایی ، رضا . آمال ایرانیان . تهران ، انتشارات پردیس دانش ، ۱۳۹۳ .

۱ نظر

  1. علی شبرازی می‌گوید،

    تشکر از شما که با نشر این گفتگو به مردم گوشزد نموده اید، چه افراد سست اندیشه ای را در ایران در مصدر امور قرار دارند . آقاخان نوری بسی از اینها عاقل تر بوده است . ایران اهورایی با دستان پرتوان فرزندانش به تمامی حقوق خود خواهد رسید ؛ زیرا شعله فروزان میهن دوستی از همیشه تاریخ در دل فرزندان جمشید و فریدون روشن تر است و رستم های ایران پاسداری از حدود و فرهنگ ایرانی را به جان وظیفۀ خود می دانند. روزگار پیروان تفکر اخوانی و مصری که توسط روس و اینگلیس رایج شد ، به سرآمده است . در آینده چپ های خائن به سزایی سخت خواهند رسید.

    ارسال شده در تاریخ اردیبهشت ۴ام, ۱۳۹۷ در ساعت ۹:۲۶ ق.ظ

نظر شما