۱۲ - فروردین - ۱۳۹۷
نوشتۀ : دکتر جلیل دوستخواه


دکتر  جلیل دوستخواه

دکتر جلیل دوستخواه

جشن آغاز بهار و سال نو ایرانی، این آیین کهن بنیاد و هزاران ساله، در سنجش با جشن­ ها و آیین ­های گردش سال در میان دیگر قوم­ ها و ملت­ ها از  یگانگی چشمگیری برخوردارست که بدان برتری می ­بخشد و آن را فراتر از یک جشن ساده­ ی ملی می­ بَرَد و دَرون مایه­ ای بَشَری و جهانی و حتا سرشت و مفهومی کیهانی را در نَمادپردازی­ هایش جلوه ­گر می­ سازد. این  رویداد نَمادین و اسطوره­ وار را نمی ­توان به منزله­ ی یک عید عادی تلقّی نمود و با نگاهی برون­ نگر و در چهارچوب تنگ ِجشن و سرورهای خانوادگی و دید و بازدیدهای چندروزه خلاصه و تعریف کرد.

 برای راه­یابی به هزارتوهای این سنت ِدیرپای ِهزاره ­ها و دریافت ِدرست نَمادها و رازواره ­های آن، ناگزیر باید به پژوهشی ژرف در پیشینه و پُشتوانه­ های آن پرداخت و گنجینه­ های کهن را کاوید و لایه به لایه دید و بَررَسید.

در گاهان ِپنجگانه­ ی زرتشت و نیز در سرودها و متن­ های نواوستایی – این کهن ­ترین یادمان­ های بازمانده از نیاکان­مان – اشاره­ ی روشنی به آیین­ های ویژه­ ی نوروزی به چشم نمی­ خورد؛ اما در برخی از نیایش سرودها و ستایش نامه ­هایی که این گنج شایگان فرهنگی فراگیر ِآن­هاست، می­ توان رد ِپای پاره ای از کُنِش­ های ایرانیان به هنگام بَرگُزاری این آیین­ ها را بازجُست و ریشه ­ها و خاستگاه ­های اسطورگی و سرشت فرهنگی آن­ها را بازشناخت.

در بخش یشت­ ها، در سرود بلندی به نام  فَروَردین یَشت، گزارش شورمَندانه و رازگُشایانه ­ای از کارکرد و نَقش وَرزی فَروَردها ( فَرَوَشی­ ها / فَرَوَهرها)ی نیاکان و بازگشت میهمان­ وار و ناپدیدار آن­ها به جهان اَستومَند ( جهان مادی / گیتی) و گذران ِده روزه­شان در خانه و کاشانه ­ای که  روزگاری در آن می ­زیسته ­اند و در کنار گرامیان و دلبندان ِدودمان، به وصف درآمده است که شرح ِروشن­ تر و گویا­تر و رساتر آن را در دفترهای بازمانده از ادب ِفارسی میانه (پهلوی) و نیز در پاره ­ای از کتاب­ های کهن فارسی دَری می­ خوانیم.

از آن میان، «ابوریحان بیرونی» پژوهنده و دانشمند بلندآوازه در سده ­ی پنجم هجری در کتاب مشهور خود «آثارُ الباقیِه عَن ِالقُرون ِالخالیِه» به گستردگی در این باره سخن می­ گوید و در جُستار خود برای شناخت رمز و راز این آیین­ ها و کنش ­های فرهنگی دیرینه، نه تنها گنجینه­ های کهن را می ­کاود و درهای آن­ها را به روی خوانندگان اثر گرانبارش می­ گشاید؛ بلکه از تداوم سنت­ های دیرینه در روزگار خود نیز خبر می­ دهد و آشکارا می­ گوید که مردمان دورانش، همچنان پذیرای میهمانان مینَوی نوروزی­ اند و با همه­ ی توش و توان خویش می­ کوشند تا با پاکیزه گردانی و نوسازی همه ­ی افزارها و دست مایه ­های زندگی و آراستن و پیراستن خانه و کاشانه، انگیزه ­ی خشنودی و سرافرازی آن ارجمندان شوند که خویشکاری بزرگ ِهستی شناختی­شان نَقش ­وَرزی در کار ِنوکردن ِجان و جهان و زندگی در نمایش ِسالیانه و مُکاشفه وار ِ(Apocalyptic) رستاخیزست. در رساله­ ی «نوروزنامه» نسبت داده به «حکیم عمر خیام» نیز با همین نگرش روشنگرانه به پیشینه­ ی نوروز و سویه ­ها و ویژگی­ های آیین­ های آن روبه ­رو می­ شویم و به بخش دیگری از رمز و رازهای آن پی می­ بریم.

اما در روزگار ما که پژوهش ­های ایران شناختی در ایران و جهان از ژرفا و گستردگی بی­ سابقه و چشم­گیری برخوردار شده است، می ­توان با کلیدواژه ­های گشاینده ­تری به سراغ گنج ِشایگان ِباستانی رفت و به درستی به سرچشمه­ ها راه یافت و سیراب شد. یکی از رهنمون­ ترین کلیدواژه ­ها در این جُستار و رازگُشایی، ترکیب واژه ­ی پهلوی فرَشکَرد است که اصل اوستایی آن (keretay-frasho) بوده. این هَمکَرد از «فرَش» به معنی «نو و تازه»(هم ریشه با (fresh) در انگلیسی) و «کََرد» به مفهوم «کردن و به انجام رسانیدن» ساخته شده است و بر روی هم، معنای «نو کردن  گیتی و زندگی» از آن اراده می ­شود که بر پایه­ ی اسطوره­ ی کهن و مُکاشفه­ ی آینده و رستاخیز جهان (یا به تعبیر غربی آن  (Apocalypse)) در  واپسین هزاره ­های دوازده­ گانه از «زمان  کَرانمَند» گیتی (زمان محدود، زمانی که روزگاری به پایان خواهد رسید) و در پی فرجامین تازش ِاهریمن  و کارگُزارانش به جهان نیکی و راستی و پاکی، در نبردی به سرداری سوشیانت (سوشیانس) – رهاننده ­ای که نوید داده شده است روزی پدیدار خواهد شد و جهان را به نیکی بازخواهد گردانید – و همچنین با پیکار و دلیرمردی پهلوانان و شهریاران جاودانه، به انجام خواهد رسید و جهان و مردمان از همه­ ی آشوب­ ها و گزندها و تباهکاری­ های اهریمنی خواهند آسود و «روز و روزگار بِهی»(١) – که هزاره­ ها «گُم گشته در سرشت شبی سرد»(١) بود – پدیدار خواهد شد.

اما  نیاکان ما در گذرگاه زمان و در فرآیند ِساختاریابی زندگی اجتماعی و فرهنگی­شان، تنها چشم به راه آینده و برآورده شدن آرزوی سوزان فرارسیدن پایان هزاره­ ها و زمان ِکرانمَند و پدیداری و خیزش رهایی بخش ِسوشیانت و جاودانگان ِهمگام و یاورش نماندند و بُن مایه ­ی اسطوره و گوهر آرمان خواهی رستاخیزجویانه را از آرمان شهر ِدور و دست نیافتنی به گُستره ­ی زندگی گیتیانه و اکنونی خویش آوردند و شکوه ِاسطوره و آرمان ِنوجویی و نوسازی را گام به گام بازجستند و در روند ِسامان بخشی به آیین ­های نوروزی بازساختند. آنان با گزاردن ِهرساله­ ی این جشن و آیین­ های آن، بر باور ِپرشور ِخویش به بایستگی نوکردن ِجهان و زندگی و پدیدآوردن بهارانی خجسته همین زندگانی و شایستگی ستیز ِبی­ امان و پیکار جاودان با سرما و تیرگی زمستانی و تباهی و گزند ِبرآیند ِمَنِش و کُنِش ِنیروهای ِکهنه و واپس­گرا پای فشردند.

اکنون هزاره ­هاست که ایرانیان در هرجا و در هرحال که باشند، نوروز را با همه­ ی آیین ­های گویا و نمادینش در خانه و کاشانه ­ی خویش جشن می­ گیرند یا به سخنی رساتر، آن را با همه ­ی اسطوره­ های پشتوانه­ اش می ­زیَند و هرساله یک فرَشکَرد ِکامل و رستاخیز ِشامل را به نمایش می­ گذارند.

یکایک آیین ­ها و کُنِش­ های نوروزی، جلوه و شکوه ِبال گشودگی شاهین بلندپرواز آرمان و آرزوی ایرانیان را در فراخنای سپهر میهن از دماوند تا الوند، از دِنا تا سَهَند و از دریای خزر تا خلیج نیلگون فارس آفتابی می ­کنند.

آیین «میر نوروزی» – که در گذشته برگزار می­ شد – قدرت پوشالی و «حُکم ِپنج روزه»ی فریفتگان مَسنَد و مَصطَبِه را به ریشخند می­ گرفت. حافظ  در اشاره ­ای سربسته و – به تعبیر خودش «در پرده» – به همین آیین، می ­گوید :

سخن در پرده می­ گویم؛ چو گل از غنچه بیرون آی      که بیش از پنج روزی نیست حُکم میر نوروزی

دست افشانی  و  پای کوبی «حاجی فیروز»های سرخ جامه و سیاه کرده روی ِشادی انگیز در کوی و بَرزَن، اسطوره­ ی گذار ِپیروزمندانه­ یِ سیاوش از میان ِکوه آتش و چیرگی راستی و پاکی بر دروغ و پلیدی را فرایاد می­ آوَرَد.

«خانه تکانی» و آراستن ِسرای و تدارک ِخوان و خوراک ِآیینی و نوکردن ِجامه و افزارهای زندگی و برافروختن ِآتش ِزبانه­ کش و گرمابخش ِِ«چهارشنبه سوری»(چهارشنبه­ ی سرخ)، همه نشان از خوش ­آمدگویی به یادواره­ ها یا فرَوَشی­ های نیاکان – میهمانان ِده روزه ­ی نوروزی خانواده – دارد و رفتن به پذیره و پیشباز ِپیک ِفرخنده­ گام ِبهاران ِخجسته و جان­ بخش را نوید می­ دهد.

گستردن و آراستن و ویراستن ِ«سفره ­ی هفت سین» که سین­ های هفت­گانه­ اش نشان از ارج گُزاری به هفت سِپند (هستی ­های وَرجاوَند ِهفت­گانه) در خیال نقش­ های شاعرانه ­ی زرتشتِ گاهان سرای دارد و هریک از آن­ها به کالبَد ِگل و گیاه و میوه و جز آن، نماد ِجداگانه­ ی گوهرها و ارزش ­هایی همچون پرمایگی و رویش و بالیدن و شادمانگی و پویایی و شکوفایی و بَرومَندی و مهروَرزی است، نمایش  همه یسویه ­ها و بُن مایه ­های این جشن ­آیین در یک مجموعه به شمار می ­آید.

سرانجام، فراهم آمدن بر سر خوان نوروزی و نیایش­گزاری و غزل­ خوانی و ترانه ­گویی و نغمه­ پردازی و در لحظه ­ی گردش سال، نفس در سینه حبس کردن و خاموش ماندن و چشم بر آب و آینه و شمع ِفروزان و سبزه و گل شکوفان و پیچ و تاب ماهیان دوختن تا رویداد بزرگ آشکار گردد و زمان و جهانی بشکوه­تر جای ِآشوب و کابوس پارینه را بگیرد، نقطه­ ی اوج این سرور شکوهمند است.

بدین سان نوروز و آیین­ های کهنْ بُنیاد آن، همه­ ی اسطوره و آرمان و فرهنگ و تاریخ و ادب ِهزاران ساله ­ی ایرانیان را یکجا در خود فراهم آورده است و سالی یک بار آنان را در پیوند و پیمان رازآمیز فرهنگی­شان به سرآغاز سرآغازها و سرچشمه ­ی سرچشمه­ ها می ­برد تا تن و جان در آب پاکی و راستی بشویند و پیمان نو کنند که همواره ایرانی و نیک اندیشه و نیک گفتار و نیک کردار و نوخواه و نوجو و نوگردان بمانند و تا هستند، آزاده و سرافراز و پویا و کوشا باشند.

نوروز یک اتفاق ساده و یادواره­ ی رویدادی دینی یا اجتماعی یا سیاسی گذرا و یا برآیند ِباورمندی جَزمی به ارج و پایگاه یک پیشوا یا پارسا نیست که با دیگردیسی نهادهای ناپایدار و دیگرگونی سویه­ ی باورمندی­ ها رنگ ببازد و در غبار فراموشی فرو رود و جای ِخود را به بَدیلی دیگر بسپارد. این جشنْ آیین ِبی­ همتا در هزاره های پیش از اسلام و در روزگاران ِروایی و فراگیری کیش ­های کهن آریایی و واپسین آن­ها دین زرتشتی، همان ارج  و پایگاهی را داشت که در بیش از یک هزاره­ ی اخیر و در جامعه­ ای با بیشترین شمار جمعیت مسلمان داشته است و دارد و هم اکنون، عموم ایرانیان مسلمان، زرتشتی، یهودی، مسیحی و جُز آن، در فراسوی باورمندی­ های جداگانه­ شان، آن را با شورمندی و مهروَرزی بُنیادینی برگُزار می­ کنند و نه تنها هیچ­گونه ناهم­سویی و ناسازگاری در میان باورهای دینی و شخصی­شان با پای بندی به اجرای آیین ­های نوروزی نمی­ بینند، بلکه بدون برپای داشتن جشن نوروز، هستی و کیستی خویش را نارسا و فرورفته در خاکستر فراموشی می­ یابند.

آنان که در درازنای سده­ های پشت سر کوشیده ­اند و یا هم ­اکنون می ­کوشند تا نقش جاویدان نوروز را از لوح ضمیر ایرانیان بزَدایند و یا جشن ­ها و آیین­ های دیگری را جای گُزین ِآن گردانند، بُن­مایه ­های هستی شناختی این رویداد را نشناخته و درنیافته­ اند و در این تلاش عَبَث ِخود، باد در غربال بیخته­ اند و می­ بیزند.

همه­ ی ایرانیان از عیدهای مذهبی و فرقه ­ای خود با نام­ های ویژه­ ی آن­ها یاد می­ کنند؛ اما واژه ی «عید» را به تنهایی و به طور مطلق، فقط به جای «عید نوروز» به کار می ­برند. نوروز – همچون شاهنامه ­ی فردوسی و برخی دیگر از نمادها و نهادها و یادمان­ های فرهنگی – شناسنامه ­ی هر ایرانی است که همه ­ی ویژگی ­هایش را در خود فراهم آورده و بدون آن، گُم گشته­ای است سرگردان و بی ­نام و نشان در انبوه آدمیان و در غوغای غریب زمان.

تاثیرپذیرفتگی از کشش انسانی و فرهنگی نوروز، منحصر به ایرانیان نمانده و امروزه ایرانی تباران و ایرانی فرهنگان و هواخواهان و مهروَرزان این فرهنگ، از دامنه­ ی کوه ­های پامیر در فراز رود (آسیای میانه) تا کرانه ­های رود سند (در هندوستان و پاکستان) و حتا سرزمین دوری مانند آفریقای جنوبی، بدین جشن بزرگ و شکوهمند رویکرد دارند و هریک با روش ویژه­ ای آن را برمی ­گزارند و گرامی می­ دارند و در نخستین روز بهاران نیم کره­ ی شمالی رنگین کمانی از شور و شادی و نوگردانی و پویایی و شکوفایی را بر فراز گوی ِزمین به نمایش در می­ آورند.

پا نوشت :

 ١. سطرهایی است از  شعر بلند ناقوس، سروده ی نیما یوشیج شاعر معاصر.

نظر شما