نوشتۀ : محمدحسین خسروپناه
کشف ایران: تقی ارانی و جهان وطنگرایی رادیکال او
نوشتۀ : علی میرسپاسی
ترجمه رامین کریمیان
چاپ اول : ۱۴۰۴
۲۸۴ صفحه – ۳۵۰۰۰۰ تومان
ناشر : نی
دکتر علی میرسپاسی (استاد جامعه شناسی و مطالعات خاورمیانه و رئیس مرکز مطالعات ایران شناسی دانشگاه نیویورک) بیش از دو دهه است که دربارۀ تاریخ و جامعهشناسی اندیشه در ایران معاصر تحقیق میکند. موضوع این پژوهش، نقد و بررسی آرا و عقاید روشنفکران ایرانی دو سدۀ اخیر در مواجهه با مدرنیته و راهکارهایی است که هر یک برای ساماندادن به ایدۀ ایران و به وجود آوردن ایرانِ سعادتمند ارائه کردهاند؛ راهکارهایی بس متفاوت، از شیفتگی به مدرنیته تا برخورد انتقادی با آن، و در مواردی نه اندک در ضدیت با مدرنیته. میرسپاسی با ارائۀ تعریفی غیر اروپا محور از مفهوم مدرنیته، امکان شکلگیری و رشد مدرنیته بومی مبتنی بر تجربههای تاریخی جامعۀ ایرانی را مطرح میکند و از این منظر، به نقد و بررسی طرحها و برنامههای روشنفکران ایرانی در دو سدۀ اخیر میپردازد. توضیح میدهد در پیوند با جهان مدرن میتوانیم به رشد و توسعۀ اقتصادی دست یابیم. چون تحولات اقتصادی پیامدهای فرهنگی و سیاسی دارد، بدون آنکه دچار تقلید و اقتباس شویم، باید از نظر فرهنگی و گفتمانی بر پایۀ تاریخ و سنتهای فرهنگی خودمان، یعنی ایران و اسلام، گفتمان توانمند فرهنگی نوی پدید آوریم که ضمن ارتباط با پیشینۀ تاریخی ایران، نه تنها مانع توسعه و ترقی نشود بلکه بتواند ما را پیشرفت دهد.
برخی از آثار دکتر میرسپاسی به زبان فارسی ترجمه شده است که از آنها میتوان به: تأملی در مدرنیتۀ ایرانی: بحثی دربارۀ گفتمانهای روشنفکری و سیاست مدرنیزاسیون در ایران(۱۳۸۴) و روشنفکران ایران: روایتهای یأس و امید (۱۳۸۶) اشاره کرد و از آنهایی که ترجمه نشده میتوان از: دموکراسی در ایران مدرن: اسلام، فرهنگ و تغییر سیاسی [۱] (۲۰۱۰) و فراملیگرایی در اندیشۀ سیاسی ایران: زندگی و زمانۀ احمد فردید (۲۰۱۷) [۲] نام برد.
کشف ایران: تقی ارانی و جهانوطنگرایی رادیکال او بخش دیگری از آن پژوهش گسترده است. عنوان و ایدۀ محوری این کتاب برگرفته از کتاب کشف هند نوشتۀ جواهر لعل نهرو (از رهبران جنبش استقلال هند) است. در کشف هند، نهرو در پی دستیابی به پاسخ این پرسش است: جامعۀ هند با تاریخی کهن، شامل اقوام، مذاهب، فرهنگها و زبانهای گوناگون است. با چنین تنوع و تکثر حیرتآور و مسئلهساز، جامعۀ هند پس از رهایی از استعمار انگلستان و تشکیل کشور مستقل هند، چه باید بکند؟ هویت خود را بر چه پایههایی قرار دهد تا دچار تفرقه و ستیزهای قومی نشود و بتواند در آرامش، کشور را نوسازی کند و توسعه دهد؟
پاسخ نهرو به این پرسش بنیادین چنین است: همۀ هندیان با پذیرش تکثر و رعایت حقوق یکدیگر، باید بهطور مسالمتآمیز و دموکراتیک با هم زندگی کنند. علاوه بر این، جامعۀ هند با حفظ پیوند با تاریخ کهن خود ناگزیر است برای حل معضلات و مسائل قدیمیاش «از درون صدف خویش بیرون آید و در زندگی و فعالیتهای دوران جدید سهمی کامل داشته باشد. […] فرهنگ آنها باید ادامه و تکاملی از تمایلات گذشته باشد و در عینحال، ضرورت و نیازهای آفرینندۀ تازه را هم منعکس سازد» تا بتواند پیشرفت کند و توسعه یابد [۳] .
با چنین ایدهای، دکتر میرسپاسی در کتاب کشف ایران، میخواهد از طریق پرداختن به زندگی و افکار دکتر تقی ارانی به بررسی و بازنگری تاریخ اندیشۀ ناسیونالیسم ایرانی در دورۀ بین دو جنگ جهانی بپردازد. دورهای بسیار مهم برای ایران و منطقۀ خاورمیانه؛ در ایران درپی تقویت و تحکیم دولت مرکزی و فراهم شدن آرامش در کشور، فرصتی فراهم شد که دولت ایران برای پایان دادن به روند زوال و انحطاطی که کشور ایران در پایان حکومت قاجار به آن گرفتار بود، به نوسازی آمرانۀ اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بپردازد. چون ایرانیان درگیر دیکتاتوری رضاشاه بودند، بهرغم تلاشهای بیسرانجام، تداوم نظام مشروطه و نوسازی سیاسی به فرصتی دیگر موکول شد.
در خاورمیانه، در پی فروپاشی امپراتوری عثمانی، کشورهایی پدید آمدند که هریک نیاز به ارائۀ و اثبات هویت خود داشتند. سالها پیش از تشکیل آن کشورها، دو جریان ناسیونالیستی، ناسیونالیسم تُرک و ناسیونالیسم عرب در قلمرو امپراتوری عثمانی در حال تکوین بود. ناسیونالیسم تُرک و عرب بر بنیان قومی شکل گرفته و هر یک به دنبال تشکیل دولت قومی خود بودند. بنابر ماهیت این نوع از ناسیونالیسم، آنها اثبات هویت خود را در نفی هویت تاریخی دیگر اقوام کشور خود و ملت¬های همجوار می¬دیدند. از اینرو، همین که کشورهایی از فروپاشی امپراتوری عثمانی پدید آمدند، هویت ایران به طور اعم و هویت ترک¬زبانان ایرانی و در سال¬های بعد عربی¬زبانان ایرانی به طور اخص، آماج تبلیغات و تحریفات این دو جریان ناسیونالیستی قرار گرفت.
در آن شرایط عدهای از روشنفکران و سیاستمداران ایرانی درصدد برآمدند با اتکا به پیشینۀ تاریخی و فرهنگی ایران روایت جدیدی از چیستی ایران ارائه کنند که هم امکان رشد و ترقی ایران در پیوند با جهان مدرن را فراهم سازد و هم با مخاطرات ناشی از پانترکیسم مقابله کند. دکتر میرسپاسی در فصلهای دوم و سوم کتاب کشف ایران به اندیشۀ ناسیونالیسم این گروه از روشنفکران ایرانی میپردازد که خصلت «ناسیونالیسم نژادی آمرانه» داشت. توضیح میدهد تقی ارانی ۲۲ ساله در مردادماه ۱۳۰۱ برای ادامۀ تحصیل به برلین رفت و ضمن تحصیل، برای تأمین مخارج زندگیاش در «مطبعۀ کاویانی» شروع به کار کرد. از طریق مطبعۀ کاویانی با شماری از روشنفکران و ناسیونالیستهای ایرانی مانند محمد قزوینی و کاظمزاده ایرانشهر، و شرقشناس آلمانی فردریش رُزن آشنا شد.(صص ۷۶-۷۴) «ارانی در نخستین سالهای اقامتش در برلین سرسختانه از نوعی ایدئولوژی ملیگرایانه طرفداری میکرد.»(ص ۸۰) بر بنیان آن ایدئولوژی، در سالهای ۱۳۰۳-۱۳۰۲ «ارانی تحلیلهای سیاسیاش را در نشریات مختلف فارسی زبان همچون آزادی شرق، ایرانشهر، نامۀ فرنگستان که در برلین منتشر میشدند- البته در اواخر اقامتاش در نامۀ فرنگستان بیش از سایر نشریات- منتشر میساخت. ناشر و مدیر آزادی شرق، که پیوسته امکان نشر مطالب و اندیشههای ارانی را فراهم میکرد، عبدالرحمان سیف آزاد بود که ارتباطاتی با سیاستمداران آلمانی و وابستگیهایی به ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیست داشت.»(ص ۷۹) توضیح میرسپاسی که مآخذی هم ندارد بسیار اغراقآمیز است؛ در مجلههای ایرانشهر و نامۀ فرنگستان، تنها پنج مقاله و یادداشت از ارانی منتشر شده است: «زبان فارسی»، «سوالات علمی»، «راهآهن برقی» (در ایرانشهر)، «عجایب علم (حق به جانب درویش است)»، «آذربایجان یک مسئلۀ حیاتی و مماتی ایران» (نامۀ فرنگستان) و در آزادی شرق، که به نوشتۀ میرسپاسی «پیوسته امکان نشر مطالب و اندیشههای ارانی را فراهم میکرد» و البته نشانی از آن مطالب به دست نمیدهد، تا جایی که یافتهام دو قصیده، «مادر میهن» و «در مولود حضرت رسول» منتشر شده است. از آن مقالهها، دو مقالۀ «زبان فارسی» و «آذربایجان یک مسئلۀ حیاتی و مماتی ایران» بیانگر ناسیونالیسم ارانی در سالهای ۱۳۰۳-۱۳۰۲ است که میرسپاسی در اینباره به طور مشروح توضیح داده و از جمله مینویسد: «تفکرات اولیۀ ارانی با ملیگرایان معاصرش تفاوت اساسی نداشت.» «نوشتههای اولیۀ ارانی را میتوان تا حدی واکنش به روشنیبیگ، ملیتگرای عثمانی، به شمار آورد که قومیت را جانمایۀ ملیت میدانست و در نتیجه، خلوص قومی را معیار وحدت ملی. ارانی هم در مقابل دفاعی برانگیزاننده اقامه کرد با این مضمون که زبان فارسی عامل اصلی وحدت و انسجام ملی ایرانیان است.»(ص ۱۳۸) «رویارویی او با جریانهایی خاص از پانترکیسم او را به نقد مفهوم برتری نژادی رهنمون نشد بلکه گونۀ تدافعی خاص خود او را پدید آورد و موجب شد که او به تحقیر مردمان ترک و تاریخ و فرهنگ آنان میل کند.»(ص ۱۱۸؛ برای توضیح مشروح، بنگرید به: صص ۱۵۲-۱۴۵) ناگفته نماند این «گونۀ تدافعی» شیوۀ خاص ارانی نبود و میرسپاسی هم بهرغم چنین ادعایی، در صفحههای بعد اذعان میکند: «شیوۀ سخن گفتن ارانی از مسائل نژادی همان شیوۀ مرضیه و مرسوم بسیاری از ملیگرایان همعصرش بود که به منظور پیونددادن ایران به اروپا به تحقیر ترک و عرب روی کردند.» (ص ۱۵۲) توضیح مشروح میرسپاسی در بارۀ ناسیونالیسم ارانی در سالهای ۱۳۰۳-۱۳۰۱ نوآورانه نیست و مطالب اساسی آن پیش از این از سوی شماری از پژوهشگران مانند باقر مؤمنی مطرح شده است [۴] ..
دکتر تقی ارانی
باورمندی ارانی به ناسیونالیسم با رنگ شووینیستی دوام نداشت و در سال ۱۳۰۴ تحولی در افکار و عقایدش پدید آمد: «از مواضع ملیتگرایانۀ سابقاش فاصله گرفت و به آموزههای مارکسیسم و جهانبینی علمی و اجتماعی گروید.»(ص ۲۳) میرسپاسی براین نظر است که برخلاف آنچه تاکنون نوشته شده، ارانی سوسیال دموکرات شد نه کمونیست، و «هیچ جا، هیچ اشاره ای به جامعۀ بی طبقه یا حتی پایان سرمایهداری نکرده است.»(ص۲۲۰) «ارانی به عوض سر فروآوردن در برابر استالینیسم یا گردن نهادن به مدل رایج شبه سوسیالیستی دولتگرا، سنتهای سوسیال دموکراتیک را با توجه به نیازها و واقعیت مادی کشور خود بازخوانی و تفسیر کرد.»(ص۲۳) و «ارانی پیشگامانه و بر اساس نیازها و واقعیتهای مادی کشور خود تفسیری تازه از سنت سوسیال دموکراتیک به دست داد.»(ص ۶۰) و در سالهای بعد هم، «برخلاف بیشتر مارکسیستهای ایرانی معاصر خود که تا پیوستن به حزب توده پیش رفتند، به چارچوبهای تنگ مارکسیسم شورویایی محدود نبود.»(ص۲۳۷) نه تنها محدود نبود بلکه، «جزماندیشیهای راستآیینانۀ شورویایی را […] به پرسش گرفت.»(ص۲۲۶) دکتر میرسپاسی نه تنها برای اثبات این گزارهها سند و مدرک و شواهدی ارائه نمیدهد بلکه، برای اینکه اثبات کند مارکسیسم ارانی نسبتی با «مارکسیسم شورویایی» ندارد نوشتههای ارانی را با آثار«مارکسیسم شورویایی» مقایسه و مطابقت نکرده است.
اگر به مقالههای ارانی در مجلۀ دنیا مراجعه کنیم اعتبار این قبیل احکام دکتر میرسپاسی مشخص میشود. مثلاً، برخلاف ادعای دکتر میرسپاسی که ارانی «هیچ جا، هیچ اشاره ای به جامعۀ بی طبقه یا حتی پایان سرمایهداری نکرده است »(ص ۲۲۰)، در مقالۀ «بشر از نظر مادی»، ارانی، بهرغم محدودیتهای ناشی از اختناق سیاسی حکومت رضاشاه، مینویسد: با شکلگیری جامعۀ طبقاتی، «از آن به بعد در داخلۀ چنین اجتماعی که وسایل تولید دست یک عده محدود باشد یک سلسله تغییرات دیالکتیک به ظهور میرسد. زندگانی ارباب و رعیت و غلام در قرون قدیمه و فئودالیسم در قرون وسطی و سرمایهداری قرون جدید، تکامل این نوع اجتماع است که در حقیقت “آنتی تز” برای جامعۀ اولیه (که تز برای این تکامل باشد) خواهد بود. تز جدید برای آنتی تز مزبور، جامعۀ بی طبقات است. پس از آن، نزاع طبقاتی از میان رفته نزاع با طبیعت عامل تکامل جامعه باقی خواهد ماند.»[۵] دربارۀ پایان سرمایهداری هم مینویسد: «این ناموس اجتماعی نیز مانند نوامیس دیگر روزی به موزه سپرده خواهد شد .» [۶]
برخلاف نظر دکتر میرسپاسی، نه تنها ارانی از پایان جامعۀ طبقاتی و نظام سرمایهداری نوشته بلکه مشخصاتی از آن جامعۀ بیطبقه را هم به دست داده است: «در جامعۀ بیطبقات، حکومت به خودی خود میمیرد و تشکیلات جزیی طبقاتی از میان میرود […] در یک جامعۀ بیطبقات، قوانین و آداب و رسوم و اخلاق جنبۀ طبقاتی خود را از دست میدهد و آنچه فقط برای حفظ منافع طبقاتی است از میان میرود.» [۷] از آن به بعد،«ملل با روابط دوستانه بدون جنگهای صنفی و طبقاتی زندگی» میکنند. [۸]
از اینها گذشته، ارانی نه تنها تشکیل جامعۀ بیطبقه را آرزو و خیال نمیدانست بلکه بدون نام بردن از شوروی، مینویسد: «در دنیای امروز شروع به تشکیل جامعههای عاری از طبقات کرده است. [۹].»
با این چند نمونه از مقالهها و مطالب ارانی در مجلۀ دنیا آیا نمیتوان نتیجه گرفت گزارههایی که دکتر میرسپاسی قاطعانه مطرح کرده چیزی نیست جز تصور و ادعاهای غیر مستند و مستدل؟
دکتر میرسپاسی توضیح میدهد ارانی پس از فاصله گرفتن از ناسیونالیسم و گرویدن «به آموزههای مارکسیسم و جهانبینی علمی و اجتماعی»، به همراه احمد اسدی و مرتضی علوی در سال ۱۳۰۴ «فرقۀ جمهوری انقلابی ایران را پایهگذاری کردند، لحظهای با اهمیت در تاریخ ایران.»(صص ۸۲-۸۱) مطالبات این فرقه «دفاع از آرمانهای آزادیخواهانۀ انقلاب مشروطه و اتخاذ سیاستهای جمهوریخواهانه بود.»(ص ۸۲) در اینجا فرصت پرداختن به تاریخچۀ فرقۀ جمهوری انقلابی ایران و مبانی ایدئولوژیک و برنامۀ سیاسی و اجتماعی آن نیست، تنها برای مشخص شدن سمت و سوی فکری این فرقۀ و جایگاه ارانی در آن، همچنین نظرش نسبت به شوروی و بینالملل کمونیست (کمینترن) که مورد انکار دکتر میرسپاسی است، به این توضیح بسنده میکنم که تقی ارانی دبیر کمیتۀ مرکزی فرقۀ جمهوری انقلابی بود و کمیتۀ مرکزی فرقه در ۲۹ مارس ۱۹۲۶/ ۸ فروردین ۱۳۰۵ نامهای به «دفتر بخش خاورزمین بینالملل کمونیست»(کمینترن) نوشت و این فرقه را چنین معرفی کرد: «ما انقلابیون ایران این آموزشهای انقلاب کبیر روسیه را تزلزلناپذیرانه فرا گرفتهایم. […] ما انقلابیون ایران به نقش تاریخی انقلاب اکتبر روسیه در مبارزات رهاییبخش ملل خاورزمین، بهویژه در جنبش انقلابی ایران، آگاهیم. ما انقلابیون ایران قبول داریم که تنها میتوانیم در اتحاد با طبقۀ کارگر جهان مبارزۀ ملی مردم ایران را به سرانجام برسانیم. کمیتۀ مرکزی فرقۀ جمهوری انقلابی ایران همۀ بخشهای انقلابی بینالملل کمونیست، به ویژه کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست روسیه و نیز نخستین حکومت کارگری جهان را فرا میخواند تا از مبارزۀ ما پشتیبانی کند.» در پایانِ نامه هم درخواستی را مطرح میکنند: «ما از همرزمان خود خواستاریم به منظور به پیش راندن امر انقلابی مشترک در ارتباط دائمی با ما قرار گیرند، یعنی یکی از اعضای مرکزیت ما را برای مذاکره بپذیرند.» [۱۰] در دیگر نامۀ کمیتۀ مرکزی فرقۀ جمهوری انقلابی ایران به «دفتر بخش خاورزمین بینالملل کمونیست» بار دیگر خواستار «ارتباط دایمی» با کمینترن میشوند و اینکه «خواهشمندیم نمایندهای از مرکزیت ما را بپذیرید.» [۱۱] هر دو نامه را تقی ارانی و دو رهبردیگر فرقۀ جمهوری انقلابی امضا کردهاند. با توجه به این نامهها، آیا همچنان میتوان مدعی بود: «اسناد متقن و محکمی نشاندهندۀ گرایش ارانی به اتحاد شوروی و قرائت آنها از مارکسیسم در دست نیست.»(ص ۹۸) نامههایی که فرقۀ جمهوری انقلابی به کمینترن نوشت موجب شد پس از کنگرۀ دوم فرقۀ کمونیست ایران (در اواخر پاییز ۱۳۰۶/ ۱۹۲۷)، آوتیس میکاییلیان(سلطانزاده) از سوی کمینترن و فرقۀ کمونیست ایران به برلین برود و با رهبران فرقۀ جمهوری انقلابی تماس بگیرد. در پی آن، تشکیلات فرقۀ کمونیست ایران در اروپا با مرکزیت برلین بر پایۀ بخشی از تشکیلات فرقۀ جمهوری انقلابی پدید آمد. در ابتدا مسئول این تشکیلات احمد اسدی (با نام مستعار حزبی علی داراب) بود و پس از اخراج او از آلمان، مرتضی علوی (با نام مستعار حزبی علی جاوید) مسئول آن تشکیلات شد. تقی ارانی از اعضای تشکیلات اروپای فرقۀ کمونیست ایران بود. یرواند اُوربلیانی (از اعضای فرقۀ کمونیست ایران و از مسئولان امور ایران بخش شرقی کمینترن) در گزارشی به کمینترن مینویسد: پس از بازگشت ارانی به تهران (دیماه ۱۳۰۷)، مرتضی علوی نامهای به عبدالحسین حسابی (از رهبران فرقۀ کمونیست ایران که در ایران فعالیت میکرد) نوشت و ارانی را برای ادامۀ فعالیت به او معرفی کرد. [۱۲] به دلایل گوناگون، از جمله، نامشخص بودن آگاهی پلیس سیاسی ایران از فعالیتهای ارانی در آلمان و احتمال زیرنظر بودنش، حسابی مسئول شعبۀ اصفهان فرقه و ساکن این شهر بود، بازداشت عدهای از اعضا و رهبران فرقۀ کمونیست و آشفتگی در تشکیلات آن در سال ۱۳۰۸ و در ادامه، بازداشت بیشتر رهبران و اعضا و از هم پاشیدن تشکیلات فرقۀ کمونیست در سال ۱۳۰۹، گویا با ارانی تماس نمیگیرند و اگر هم تماس و ارتباطی بوده تاکنون سندی در این زمینه به دست نیامده است. حسابی در سال ۱۳۱۰ با ارانی تماس میگیرد. در آن موقع فرقۀ کمونیست تشکیلاتی در ایران نداشت که ارانی به آن معرفی شود. مدتی بعد حسابی و شماری از رهبران و کادرهای تحت پیگرد مانند لادبن اسفندیاری و نصرالله اصلانی به شوروی میروند. در آبان ۱۳۱۳ اصلانی از سوی کمینترن برای بازسازی تشکیلات فرقۀ کمونیست به ایران بازمیگردد و در بهار ۱۳۱۴ از طریق همسر حسابی که در تهران زندگی میکرد، با ارانی تماس میگیرد. تا آن زمان، ارانی در چارچوب اصول کلی فعالیت کمونیستی در شرایط مخفی، فعالیتهایی کرده بود و محفلی داشت. در گزارش سال ۱۳۱۵/ ۱۹۳۶ اصلانی به کمینترن تصریح شده است: ارانی «بعد از رفتن به ایران همیشه سعی میکرد که با فرقۀ کمونیست ایران مربوط شود. سال گذشته وقتی من به ایران رفتم دیدم ارانی در توی محصلین نفوذ خوبی دارد و مجله [دنیا] را اداره میکند. […] من او را به کارهای فرقوی جلب کرده، تشکیل اتحادیۀ محصلین و غیره را در تهران به او محول کردم.» [۱۳] قاعدتاً ارانی در دیدار با اصلانی موافقتش را برای بازسازی تشکیلات فرقۀ کمونیست ایران اعلام کرده بود که اصلانی، عبدالصمد کامبخش را که پیش از آن از مسئولان شعبۀ قزوین فرقۀ کمونیست بود و در سال ۱۳۱۴ محفل کمونیستی مخفی داشت با ارانی مرتبط کرد. اصلانی در گزارشش به کمینترن توضیح میدهد که در تابستان ۱۳۱۴/۱۹۳۵، پس از کنگرۀ هفتم کمینترن، ارانی «موقع مراجعت از برلین به مسکو آمد» و تماس گرفت. «ما او را با قطعیات [مصوبههای] کنگره و تاکتیک در ایران در حال حاضر آشنا نمودیم و دستور دادیم که رفقای دیگر را آشنا کرده و به اتفاق هم اقدام به اجرای قطعیات نمایند.» [۱۴] ارانی به ایران بازگشت و تا ۱۸ اردیبهشت ۱۳۱۶ که بازداشت شد به همراه یارانش در چارچوب همان مصوبهها فعالیت کرد.
محمدحسین خسروپناه
با توجه به روند زیست سیاسی ارانی، آیا همچنان میتوان گفت: «ارانی با آن که از سوسیالیسم بینالملل هواداری میکرد، اما خود چپ مستقل بود. اسناد متقن و محکمی نشاندهندۀ گرایش ارانی به اتحاد شوروی و قرائت آنها از مارکسیسم در دست نیست.»(ص ۹۸)
دکتر میرسپاسی اگرچه به زندگی تقی ارانی، یکی از شخصیتهای برجستۀ جنبش کمونیستی ایران پرداخته اما به گواهی کتاب کشف ایران، آشنایی با تاریخچۀ فعالیت کمونیستی در ایرانِ سالهای ۱۳۲۰-۱۳۰۰ ندارد. شاید بتوان گفت حوزۀ کار ایشان نبوده است و از اینرو، برای نوشتن زندگینامه و فعالیتهای سیاسی ارانی ، مطالبی را از چند کتابی که پیش از این دربارۀ ارانی منتشر شده، بدون سنجش درستی و نادرستی آنها رونویسی کرده است.[ ۱۵] عجیب آن است که کتاب تقی ارانی در آینۀ تاریخ (گردآوری خسرو شاکری) جزو «منابع و مراجع» کتاب کشف ایران است.(ص ۲۷۳) آنچه به اختصار از ارتباط تقی ارانی با فرقۀ جمهوری انقلابی و فرقۀ کمونیست ایران نوشتم فقط بر اساس اسناد و مدارکی است که در کتاب تقی ارانی در آینۀ تاریخ منتشر شده است وگرنه، با استفاده از دیگر منابع و اسناد میشد دادههای بیشتری دربارۀ پیوند ارانی با فرقۀ کمونیست ایران و کمینترن و در نتیجه، حزب کمونیست شوروی ارائه کرد.
آیا دکتر میرسپاسی این کتاب را که جزو «منابع و مراجع» کتابش است نخوانده یا تورق نکرده؟ اگر خوانده بود قاعدتاً متوجه جایگاه ارانی در فرقۀ جمهوری انقلابی ایران میشد و چون دبیر یک تشکل سیاسی نمیتواند مخالف مواضع و نظرات مطرح شده در نشریههای آن تشکل باشد، میتوانست از نامهها، بیانیهها و روزنامۀ بیرق انقلاب (ارگان فرقۀ جمهوری انقلابی ایران) برای توضیح افکار و عقاید ارانی در سالهای ۱۳۰۷-۱۳۰۵ استفاده کند. علاوه براین، متوجه میشد برخی از مطالبی که ارانی در مجلۀ دنیا (۱۳۱۲- ۱۳۱۴) نوشت دربرگیرندۀ همان نظراتی است که چند سال پیش در بیانیههای آن فرقه و روزنامۀ بیرق انقلاب منتشر شده و حتی متن چند پاراگراف تقریباً یکسان است. همچنین، متوجه پیوند ارانی با فرقۀ کمونیست ایران و کمینترن و «مارکسیسم شورویایی» میشد.
ارانی و ناسیونالیسم مدنی
همان طور که اشاره شد، موضوع اصلی کتاب کشف ایران ناسیونالیسم ایرانی در دورۀ بین دو جنگ جهانی است. دکتر میرسپاسی بر این نظر است که در پی تحول فکری ارانی و فاصله گرفتنش از ناسیونالیسم نژادی، «ناسیونالیسم مدنی» و «جهانوطنگرایی رادیکال» را پذیرفت و در سالهای ۱۳۱۴-۱۳۱۲ که مجلۀ دنیا را منتشر میکرد به ناسیونالیسم مدنی باور داشت. در اینباره مینویسد: «ایدۀ ملیگرایی مدنی در تفکر ارانی عبارت بود از تلاش برای ساختن گفتمانی که تاریخ و فرهنگ ایران را از دیدگاه علمی و معاصر روایت کند و یک چشمانداز ایرانی جهانگرا سامان دهد». (ص۱۱) در کشف ایران، دکتر میرسپاسی تعریفی از ناسیونالیسم مدنی ارائه نکرده است و تا آنجا که میدانم توضیح او دربارۀ «ایدۀ ملیگرایی مدنی در تفکر ارانی» پیوندی با مفهوم ناسیونالیسم مدنی ندارد. ناسیونالیسم مدنی (Civic nationalism) نوعی از ناسیونالیسم است که جنبۀ قومی- نژادی ندارد. بر بنیان ارزشهای مدنی مشترک استوار است و بر پذیرش تنوع فرهنگی و قومی در درون ملت تأکید دارد؛ در ناسیونالیسم مدنی، هویت ملی بر اساس پایبندی به اصول دموکراتیک و سکولار، حاکمیت قانون و تعهد به قوانین و نهادهای سیاسی کشور، و مشارکت فعال شهروندان در زندگی سیاسی و اجتماعی شکل میگیرد.
دکتر میرسپاسی از یکسو ارانی را «پیشگام “ملیگرایی مدنی” در ایران معاصر» میداند(ص ۵۹) و از سوی دیگر، مینویسد: «ارانی چپگرایی جهان وطن بود با مایههایی از ملیگرایی مدنی.»(ص۹۸) اگر در بررسی نظرات ارانی در سالهای ۱۳۰۴-۱۳۰۲ تنها به اتکای مقالۀ «آذربایجان یک مسئلۀ حیاتی و مماتی ایران» میتوان جایگاه ارانی را در طیف طرفداران ناسیونالیسم نژادی آن سالها مشخص کرد، در سالهای ۱۳۱۴-۱۳۱۲ با توجه به نبود مقالهها و نوشتههایی از ارانی در بارۀ «ملیگرایی مدنی»، توضیح و تشریح نسبت ارانی با «ملیگرایی مدنی» نمیتواند از حدس و گمان فراتر رود. از اینرو، دکتر میرسپاسی برای اثبات نظرش تلاش کرده است از لابلای مقالههای ارانی در مجلۀ دنیا جملهها و پاراگرافهایی را بیابد و با تفسیر و تأویل آنها، ارانی را باورمند به «ملیگرایی مدنی» معرفی کند. تلاشی که ناموفق است و یکی از اولین نشانههایش این است که دکتر میرسپاسی نمیتواند از پژوهش خود نتیجه بگیرد که ارانی «پیشگام ملیگرایی مدنی در ایران معاصر» بود یا فقط «مایههایی» از آن را داشت.
براین باورم که پس از سال ۱۳۰۴، ارانی نه «ملیگرای مدنی» بود و نه پیشگام این نوع از ناسیونالیسم در ایران. چرا ملیگرای مدنی نبود؟ برای اینکه ارانی کمونیست بود و کمونیستها ناسیونالیست نیستند. خود را انترناسیونالیست میدانند و در چارچوب ملی، به جای ناسیونالیسم به «میهنپرستی»(Patriotisme) باور دارند. چون ناسیونالیست نیستند جامعه را نه به عنوان «یک ملت واحد» بلکه بر اساس وضعیت و موقعیت اقشار و طبقات اجتماعی تحلیل و بررسی میکنند و انترناسیونالیست بودنشان هم برای این است که هم طبقۀ کارگر ملتهای جهان و هم سرمایهداران ملتهای جهان را فارغ از جنسیت و نژاد و زبان و ملیتشان دارای منافع طبقاتی واحد جهانی میدانند و خواهان رزم مشترک کارگران جهان علیه سرمایهداران جهاناند. شعار «کارگران جهان متحد شوید» بر پایۀ همین باور است. جدا از این توضیح کلی، آیا در مقالههای ارانی در مجلۀ دنیا میتوان این باورهای کمونیستی را یافت؟
با اینکه در سالهای ۱۳۱۴-۱۳۱۲ به علت اختناق سیاسی ارانی نمیتوانست نظرات و مواضعسیاسی و ایدئولوژیکش را به صراحت و گستردگی در مجلۀ دنیا مطرح کند، بازهم در مقالههای ارانی میتوان بدون توسل به تفسیر و تأویل، آن باورهای کمونیستی را یافت؛ برای نمونه، در مقالۀ «بشر از نظر مادی» مینویسد: «یک ملت، یک دستگاه متحد و یکنواخت نیست. در داخل ملت، طبقات و منافع متضاد آنها را و نسبت اکثریت و اقلیت آنها را باید در نظر گرفت.[…] در جامعۀ طبقاتی ممکن نیست که تمام طبقات دارای روحیات و ایدئولوژی مساوی باشند. فقط فاشیسم کوتهنظر میتواند اشتباهاً تصور کند که یک جامعه با وجود تمام اختلافات طبقاتی ممکن است یک ملت واحد با روحیات و ایدئولوژی یکنواخت تشکیل دهد. روحیات و ایدئولوژی هر طبقه محصول وضعیت اجتماعی و مادی و سیاسی و اقتصادی آن طبقه است.» [۱۶] در جای دیگری مینویسد: «در زندگانی امروز، هر ملت از طبقات تشکیل یافته و ابداً توده متحدالشکلی نیست. پس هر ملتی را از نقطه نظرهای مختلف میتوان مشاهده کرد و امروزه نمیتوان از منافع عمومی یک ملت صحبت نمود .» [۱۷]
«وطنپرستی» ارانی مانند دیگر کمونیستها نتیجۀ اصالت دادن به «خاک» و «خون» نیست بلکه ناشی از شرایط معین اقتصادی و اجتماعی و برآمده از منافع تودۀ زحمتکش است. در مقالۀ «تغییر زبان فارسی»، ارانی همین تلقی از «وطنپرستی» را به عنوان «وطنپرستی حقیقی» مطرح میکند: «وطنپرستی مادی با شرایط معلوم در موارد مخصوص با خط مشی مجلۀ دنیا موافقت کامل دارد عبارت از اینست که تودهای که از زمین و آب و آفتاب و معدن یک سرزمین ضروریات حیات خود را تأمین میکنند و در آن سکنی دارند به آن سرزمین علاقۀ مادی دارند و اگر دست خارجی بخواهد از محصولات این سرزمین که از تبدیل رنج اهالی آن به جنس به وجود آمده است استفادۀ غاصبانه کند آن توده با آن دست خارجی میجنگد. این علاقه عبارت از وطنپرستی مادی یعنی وطنپرستی حقیقی است.» [۱۸] برای اینکه سوءتفاهمی پیش نیاید، ارانی در تمایز ناسیونالیسم افراطی (شوونیسم) با «وطنپرستی مادی» مینویسد: شوونیسم یعنی وطنپرستی «حالت عرفانی و پرستش» پیدا کند و «علاقۀ وطنپرستی» تبدیل به «پرستش الوان، خاک، اسم، روح، شخص» شود.» [۱۹]
دربارۀ «جهانوطنگرایی» ارانی هم، نمیتوان با دکتر میرسپاسی همنظر بود. زیرا، در جهانوطنی (Cosmopolitanism) همۀ انسانها- فارغ از وابستگیها و تفاوتهای ناشی از جنسیت، نژاد، ملیت، فرهنگ، طبقۀ اجتماعی و … – شهروندان یک جهان واحد اند، از حقوق یکسان برخوردارند و به یک جامعۀ مشترک جهانی تعلق دارند. جهانوطنگرایی در تقابل با ناسیونالیسم است. با اینحال، بهرغم پارهای مشابهتها با نظرات کمونیستها، چون توجهی به وضعیت طبقاتی ندارد و انسان را به طور عام در نظر میگیرد نه انسان قرار گرفته در طبقه و همبستگی طبقاتی، مورد پذیرش کمونیستها نیست. نکتۀ حایز اهمیت این است که «جهانوطنگرایی» را نباید با استقبال و پذیرش دستاوردهای مادی و معنوی جهانی یکسان دانست و این قبیل تمایلات را که در شماری از مقالههای مجلۀ دنیا، مانند «هنر در ایرانِ جدید» ، [۲۰] مطرح شده است به عنوان جهانوطنگرایی ارانی و مجلۀ دنیا محسوب کرد.
چرا ارانی «پیشگام “ملیگرایی مدنی” در ایران معاصر» نیست؟
اگر با هر تأویل و تفسیری خود را راضی کنیم ارانی «ملیگرایی مدنی» بوده، باز هم نمیتوان مدعی شد «ارانی پیشگام ملیگرایی مدنی در ایران معاصر» است. زیرا، پیش از انتشار مجلۀ دنیا، این نوع از ناسیونالیسم در برابر ناسیونالیسم نژادی آمرانه در ایران مطرح شده بود.
از سالهای پایانی جنگ جهانی اول، شماری از روشنفکران و صاحبنظران ایرانی به این نتیجه رسیدند که نجات کشور ایران از انحطاط و زوالی که بدان دچار شده در گرو برآمدن دولتی مقتدر است که تمامیت ارضی و یکپارچگی کشور را تأمین کند و از اقوام پراکنده ایرانی، ملتی پدید آورد که دارای فرهنگ واحد باشد، به یک زبان سخن گوید و با برخورداری از آگاهی به پیشینۀ تاریخی ایران و اوضاع جهان معاصر، به نوسازی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی جامعۀ ایران اقدام کند. ناسیونالیسم این روشنفکران و صاحبنظران، ناسیونالیسم نژادی، تجددطلب، اقتدارگرا و ارادهگرا بود. نظریه¬پرداز اصلی «ناسیونالیسم آمرانۀ نژادی» در ایران، دکتر محمود افشار یزدی است که در سال¬های ۱۳۰۴ – ۱۳۰۶ بنیان¬های وحدت ملّی ایران را بر اساس زبان و نژاد مشترک تدوین کرد.[۲۱] دکتر افشار براین باور بود که با اتکا به قوۀ قهریۀ دولت مقتدر، می¬توان با از بینبردن تنوع قومی و فرهنگی و «یکسان¬سازی» اقوام، ملّت واحد و یکدست تشکیل داد. این نظریه به همراه تأکید بر فرهنگ و تاریخ ایران باستان، ایدئولوژی رسمی حکومت رضاشاه شد و راهکارهای پیشنهادی افشار به برنامۀ عمل سیاسی – اجتماعی و فرهنگی حکومت رضاشاه تبدیل گردید.» [۲۲]
در سال¬های ۱۳۰۵-۱۳۰۷، گریگور یقیکیان از سوسیال¬دموکرات¬های ایرانی، ناسیونالیسم مدنی را در برابر ناسیونالیسم نژادی آمرانۀ دکتر افشار مطرح کرد، و بر بنیان اندیشۀ ناسیونالیسم مدنی نظریات و راهکارهایی را برای وحدت ملی و تشکیل ملت ایران مطرح کرد. برخلاف افشار و همفکرانش، یقیکیان وحدت ملی ایران را مبتنی بر ارادۀ آزاد اقوام و تشکیل دولت – ملت را روندی دموکراتیک و طولانی می¬دانست. بر این نظر بود که «در مملکت ایران ملل زیادی مثل ترک، فارس، طالش، لُر، تاجیک، کُرد، بلوچ، ترکمن، ارمنی، عرب، یهود، زردشتی وآشوری و غیره زندگی می¬نمایند» و هریک از این اقوام «حقوق و عادات و رسومات ملی و نژادی و محلی» خود را دارند. به منظور تحقق وحدت ملی و تشکیل دولت – ملت ایران، «دولت ما بایستی ملل فوق را در آغوش ایرانیت پذیرفته و کوشش نماید که به وسیلۀ تمدن و آزادی، آنها را با یکدیگر متحد و به وسیلۀ اتحاد مذکور آنها را از منطقۀ منافع خصوصی و محلی خود خارج و داخل منافع عمومی ایران نماید.» [۲۳]
برخلاف صاحبنظران ناسیونالیسم نژادی آمرانه، یقیکیان نه تنها مخالفتی با تنوع قومی و فرهنگی نداشت و آن را مخاطره¬ای برای تمامیت ارضی ایران تلقی نمی¬کرد بلکه این تنوع را از ویژگی¬های اساسی هویت ایرانی می¬دانست و می¬خواست این تنوع و تکثر در تشکیل دولت – ملت ایران محفوظ بماند. از اینرو، تأکید می¬کرد باید هرکاری را که می¬توانیم انجام دهیم که: «از یک طرف این عادات و رسومات و حقوق دچار حملات بی¬جا و بی¬فایده نشده و اسباب کدورت در بین ساکنین ایران فراهم نکند و از طرف دیگر، این رسومات و عادات و حقوق اصلاح شده و تمام ساکنین مجتمعاً در اقدامات لازمه برای ترقی مملکت مشارکت» کنند . [۲۴]
یقیکیان که در سنت سوسیال دموکراسی و جهانوطنی میاندیشید، علاوه بر اصلاحات اساسی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، پیش¬شرط هرگونه تحول و ترقی در ایران را در «مرکزیت قوای ملی و دولتی» و برطرف شدن «ملوک¬الطوایفی» می¬دانست و این راهکارها را برای وحدت ملی و تشکیل دولت – ملت ایران پیشنهاد می¬کرد: «۱. ایجاد اتحاد در بین تمام ملل ایرانی¬نژاد ۲. ایجاد صمیمیت و دوستی بی¬آلایش و پاک در بین تمام ساکنین ایران بدون فرق نژاد و مذهب ۳. امحاء غرور و تکبر بی¬جای رؤسا و مللی که با یکدیگر در حدود یک مملکت زندگی می¬نمایند. اگر این سه وسیله عملی شده و تمام ساکنین ایران به خلاف ماضی دست اتفاق به یکدیگر داده و ملل همجوار ایرانی¬نژاد را در کارهای مدنی و اخلاقی با خودشان متحد کنند مملکت ما هرگز دچار اغتشاشات داخلی نگردیده و از آنتریک¬های خارجه همیشه آسوده و آزاد خواهد بود. »[۲۵]
تأکید یقیکیان بر ضرورت «اتحاد ملل ایرانی¬نژاد» در حوزۀ تمدنی ایران به عنوان یکی از پایه¬های اصلی وحدت ملی ایران مبتنی بر تحلیل و جمع¬بندی او از شرایط منطقۀ خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول بود؛ یقیکیان هم مانند دکتر محمود افشار متوجه مخاطرات پان¬ترکیسم و ناسیونالیسم عربی برای ایران بود و در این باره می¬نوشت: دولت ترکیه پس از تحولاتی که در نتیجه جنگ جهانی از سرگذراند«از تکیه خود در اروپا و مغرب محروم گردیده و نظرش را به سمت مشرق افکنده و به سویت¬ها [اتحاد شوروی] متکی شده، می¬خواهد اساس دولت خود را به وسیلۀ اتحاد تمام ملل ترک¬نژاد قوی و محکم سازد.» همچنین، «اعراب به قصد تشکیل دولت بزرگی و تصرف اراضی که مسکونه اعراب است، درصدد اتحاد برآمده آتیۀ منور و شرافتمندی را برای خود تهیه می¬نمایند . » [۲۶]
در این شرایط، ایران به منظور تحکیم موقعیت خود در منطقه خاورمیانه و برای اینکه از همگرایی ترک¬ها، عرب¬ها و همچنین تلاش¬های استقلال¬طلبانه برخی از اقوام در کشورهای همجوار آسیب نبیند، باید همگرایی ملل ایرانی¬نژاد را دنبال کند. یقیکیان علاوه بر همه اقوام ساکن ایران، افغان¬ها و کُردها(در ترکیه و عراق)، ارمنی¬ها، گرجی¬ها، تاجیک¬ها و … را ملل ایرانی¬نژاد می¬دانست و بر این نظر بود که اتحاد ملل ایرانی¬نژاد با محوریت و مرکزیت ایران از یک¬سو موجب حفظ تمامیت ارضی و تحکیم وحدت ملی ایران می¬شود و از سوی دیگر، عامل اقتدار سیاسی، توسعه و ترقی اقتصادی و شکوفایی فرهنگی ایران در منطقه خاورمیانه خواهد شد. یقیکیان هشدار می¬داد که «غیر از ملل ایرانی¬نژاد وسیلۀ دیگری برای حفظ از مخاطرات آتیه نخواهیم داشت.» بنابراین، «بایستی عجله کنیم تا سپارتیزم [۲۷] (آرزوی محو شدن قسمتی از مملکت) در مملکت ما ظاهر نگشته و نفوذ دشمنان برای بهم¬زدن اتحاد مزبور زیاد نگردیده است باید عظمت و ترقی ایران به وسیلۀ اتحاد ملل ایرانی¬نژاد تأمین شود.» [۲۸]
اگر دکتر میرسپاسی با تاریخچه جنبش سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران آشنایی داشت، به جای تقی ارانی به ناسیونالیسم مدنی و جهانوطنی گریگور یقیکیان میپرداخت، ناچار به تأویل و تفسیرهای بیسرانجام نمیشد و میتوانست ایدۀ کشف ایرانِ سعادتمند از طریق ناسیونالیسم مدنی و جهانوطنگرایی رادیکال را از طریق آرا و عقاید گریگور یقیکیان مطرح کند.
در پایان، باید از ترجمۀ دقیق و خوشخوان رامین کریمیان از کتاب یاد کنم. جدا از تحلیلها و ارزیابیهای مورد مناقشه، مواردی از اشتباههایی را که به کتاب راه یافته را در ادامه یادآوری میکنم که اگر ناشر بخواهد کشف ایران را تجدید چاپ کند، آنها را تصحیح کند.
ص ۹ و ۷۵: مرتضی راوندی اشتباه، علینقی راوندی درست است.
ص ۱۲. مظفرالدین شاه در ۱۴ مرداد/ ۶ اوت ۱۹۰۶ فرمان مشروطه را امضا کرد نه ۱۴ مهر ۱۲۸۵.
ص۱۶. اعضای گروه پنجاه و سه نفر از شهریور تا آبان ۱۳۲۰ از زندان آزاد شدند نه در شهریور ماه.
ص۹۰. مرتضی علوی پس از اینکه از آلمان اخراج شد تا هنگامی که در اردوگاه کار اجباری در شوروی فوت شد به ایران نیامد. بنابر این، نمیتوانسته در دیدارهای ارانی با ایرج اسکندری و بزرگ علوی در تهران حضور داشته باشد.
ص ۹۱. ایرج اسکندری و بزرگ علوی از مؤسسان فرقۀ جمهوری انقلابی ایران نبودند.
ص ۹۲. خلیل ملکی از اعضای مؤسس حزب توده نبود.
ص ۹۳. دستگیری اعضای گروه پنجاه و سه نفر در سالهای ۱۳۱۶ و ۱۳۱۷ اشتباه است. دستگیری اعضای گروه پنجاه و سه نفر از ۲۳ بهمن ۱۳۱۵ شروع میشود و تا اواخر اردیبهشت ۱۳۱۶ ادامه داشته است.
ص ۱۰۲. اعترافات ساختگی شورشیان و کامبخش. اعترافات آنها هرچه بود «ساختگی»نبود.
ص ۱۵۵. «مجلۀ دنیا نخستین نشریۀ مارکسیست در ایران» نبود. سوای مجلهها و روزنامههای مارکسیستی که در خارج از ایران به زبان فارسی منتشر شدند، روزنامههای ایران نو، کامونیست، کار، پیکان از اولین روزنامههای مارکسیستی و جرقه اولین مجلۀ تئوریک مارکسیستی ایران هستند.
ص۱۵۹. ارانی نه در ۱۳۱۵ بلکه در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۱۶ دستگیر شد.
ص ۲۲۵. صادق هدایت و نیمایوشیج و عبدالحسین نوشین و خلیل ملکی از نویسندگان مجلۀ دنیا نبودند.
ص ۲۳۹. کامران اصلانی از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران نبود.
ص ۲۴۱. اولین شماره مجلۀ کاوه در ۳ بهمن ۱۲۹۴ منتشر شد نه سال ۱۲۹۸.
ص ۲۴۹. مرتضی علوی پس از اخراج از آلمان به شوروی نرفت. مدتی در وین و مدتی هم در پراگ زندگی کرد و سرانجام، به شوروی رفت. احمد اسدی نام خانوادگیش را به اسداُف تغییر نداد. «اسداُف» نام خانوادگی پدر او است.
اصفهان. مرداد ۱۴۰۴
برگرفته از : فصلنامۀ فردان، شمارۀ ۱۲، تابستان ۱۴۰۴
پی نوشت ها :
. Democracy in Modern Iran Islam, Culture, and Political Change, Published by: NYU Press, 2010
۲ . Transnationalism in Iranian Political Thought The Life and Times of Ahmad Fardid, Cambridge University Press: 2017.
3.جواهر لعل نهرو، کشف هند، ج ۲، ترجمۀ محمود تفضلی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۰، صص، ۹۳۵-۹۳۴
4 .برای اطلاع بیشتر، بنگرید به: باقر مؤمنی، دنیای ارانی، تهران، خجسته، ۱۳۸۴، صص ۹۲-۸۴
5.«بشر از نظر مادی-۲»، مجلۀ دنیا، خرداد ۱۳۱۴، ص ۳۳۴.
6.همان، ص۳۳۳.
۷.همان، ص ۳۴۱
8.همان، ص۳۳۰
9.همان، ص۳۴۰.
۱۰.برای ترجمۀ متن کامل این نامه، بنگرید به: خسرو شاکری، تقی ارانی در آینۀ تاریخ، تهران، اختران، ۱۳۸۷، صص ۱۶۲-۱۶۰.
11. همان، ص ۱۵۸.
۱۲. همان، ص ۱۸۴.
13. «گواهی کامران اصلانی دربارۀ دکتر ارانی»، همان، ص ۲۵۵.
14. همانجا.
15. کتابهایی که از آنها رونویسی شده و میرسپاسی به آنها ارجاع داده و گاه نداده، عبارتند از: حمید احمدی، تاریخچۀ فرقۀ جمهوری انقلابی ایران و گروه ارانی. حسین بروجردی، ارانی فراتر از مارکس؛ باقر مؤمنی، دنیای ارانی؛ یونس جلالی، تقی ارانی: یک زندگی کوتاه.
16. «بشر از نظر مادی – ۲»، مجلۀ دنیا، خرداد ۱۳۱۴، صص ۳۴۰ و ۳۴۴.
17. مجلۀ دنیا، خرداد ۱۳۱۴، ص ۳۵۳.
18. «تغییر زبان فارسی»، مجلۀ دنیا، خرداد ۱۳۱۴، ص ۳۷۲.
19. همانجا.
20. مجلۀ دنیا، خرداد ۱۳۱۴. صص ۳۷۱-۳۶۶.
21.برای آکاهی از نظرات دکتر محمود افشار، بنگرید به: «آغازنامه»، مجلۀ آینده، تیرماه ۱۳۰۴؛ «مسئلۀ ملیت و وحدت ملی ایران»، مجلۀ آینده، دی¬ماه ۱۳۰۶؛«خطرهای سیاسی»، مجلۀ آینده، اسفندماه ۱۳۰۶.
22. برای اطلاع از چگونگی اجرای راهکارهای دکتر افشار در دورۀ سلطنت رضاشاه، بنگرید به: کاوه بیات، پان¬ترکیسم و ایران، تهران، پردیس دانش، ۱۳۸۷.
۲۳. گریگور یقیکیان، «یادداشت به تمام ایرانیان دنیا»، هفته¬نامۀ حبل¬المتین، ۲۸ شهریور ۱۳۰۶.
24. طلیعۀ روزنامۀ ایران کبیر، ۱۴ دی ۱۳۰۷.
25. همانجا
26. گریگور یقیکیان، «یادداشت به تمام ایرانیان دنیا»، هفته¬نامۀ حبل¬المتین، ۲۸ شهریور ۱۳۰۶.
27. Separatism [= تجزیه طلبی ]
۲۸. همانجا




نظر شما