۱۴ - مرداد - ۱۳۹۸


نوشتۀ : عقاب    علی احمدی

چند سالی است که یکی از شبکه های آمریکایی برای معرفی توانایی های ناشناخته و شناساندن چهره های جوان برنامه ای با نام « امریکن تلنت » ( American  Talent )  پخش می کند . در این برنامه چهار کارشناس در پشت میزهایی روبروی صحنه نشسته اند و کسانی که برای هنرنمایی و شناساندن خود نام نویسی کرده اند ، به نوبت ، بر روی صحنه می روند و پس از معرفی خود به کارشناسان داور و تماشاگران ، هنر خود را به نمایش می گذارند : گاهی این هنر یک شیرینکاری نوجوانانه است و گاهی یک اجرای هنرمندانه که تماشاگران را به کف زدن های پی در پی و گاهی داوران را به ایستادن از روی احترام، در برابر هنرمندی می کند که هنرنمایی شگفت انگیزی را به نمایش گذاشته است . جایزۀ این مسابقه یک میلیون دلار آمریکایی است که به کسی داده می شود که در مرحله های گوناگون از رای داوران و مردم برخوردار شده باشد .

داوران کارشناس برنامۀ امریکن گات تلنت

این مسابقه در کشورهای گوناگون مورد تقلید قرار گرفته و به یکی از برنامه های پربینندۀ تلویزیونی تبدیل شده است .که میلیون ها شهروند به تماشای آن می نشینند تا هم وقت فراغت خوب را گذرانده باشند و هم با چهره های آینده آشنا بشوند . نمونه ای که از این برنامه در ترکیه ساخته شده ، به راستی مانند همه چیز دیگر این  کشور ، خنده آور است . چند بار دیدم که داوران این برنامه به جای روشن کردن چراغ سرخ به نشانۀ ردشدن یک هنرمند ، صندلی گردان خود را می چرخانند و پشت به او می نشینند!!!

شب گذشته ، به طور اتفاقی، یکی از بخش های نمونۀ ایرانی « آمریکن تلنت » به نام « عصر جدید » را که به کارگردانی احسان علیخانی ساخته می شود ، از شبکۀ سوم تلویزیون ایران دیدم. در این برنامه چند چهره به هنرنمایی پرداختند و از آن میان ، هنرنمایی پارسا خائف که با چیرگی قابل توجهی، آواز ایرانی و تحریرهای آن را اجرا کرد ، مایۀ شگفتی و سربلندی و ستایش میلیون ها ایرانی در سرتاسر ایران شد . در بخش دیگری از این برنامه ، پارسا خائف ترانه ای آذری هم با مهارت خواند . اما از آنجا که ظاهرا نباید در این کشور از هیج جیز خوشحال شد ، در صحنۀ  بعد دوربین روی چهرۀ کسی که گفته شد از کارشناسان برنامه است ، ایستاد . کارشناس در پاسخ پرسش کسی که پشت دوربین بود ، چنین گفت : « وقتی پارسا به آذری – و خیلی زود به خیال خود اصلاح کرد : – ترکی می خواند ،خودش است ؛ اینطور به اصل خودش هم نزدیک است !!! » و « از میان اجراهای پارسا سومین اجرای او را بیشتر دوست دارم ؛ چون در آن اصالت های قومی و زبانی را ترکیب کرده بود. » در ادامه هم سخنان آقای کارشناس روی تصویر دو هنرمند که به گویش کردی ترانه ای را می خواندند ، پخش شد و باز تکرار کرد که : « بله … این دو نفر هم بهتر است به کردی بخوانند ؛ چون به اصل خود برمی گردند .!!! » [۱]

آقای کارشناس این ترهات را بافت ، بی این که بگوید اگر می خواهند فارسی بخوانند ، به تمرین بیشتری نیاز دارند .

استاد ابوالحسن اقبال آذر و استاد محمدحسین شهریار

بله .. .با این سخنان آقای کارشناس ، روشن می شود همۀ کوشش های حسین سرشار ایرانی در یادگیری و اجرا و هنرنمایی در رشتۀ اپرا ، و بازی او در تئاترهای ایتالیا و همکاری با پاواروتی ، خوانندۀ بزرگ ایتالیایی، همه بیهوده بوده و او خود خبر نداشته است ! نمی دانم ؛ شاید از نظر آقای کارشناس، محمودی خوانساری باید به گویش خوانساری آواز می خواند ؛ رضوی سروستانی به گویش شیرازی ، عبدالوهاب شهیدی به گویش راجی و صدیف به گویش آذری اردبیل . واقعا با استدلال کارشناس محترم ، تکلیف هنرمند بزرگ ایرانی ارمنی ، ویگن با آن همه آثار زیبا و خیال انگیز و لطیف نامعلوم است .

حسین سرشار

با شنیدن درفشانی های آقای کارشناس، از خود پرسیدم ، خواستۀ سازندگان این برنامه از ساختن این برنامه و هدف مدیریت تلویزیون ایران از پخش این برنامه چیست؟

تا آنجا که به یاد داشتم ، در نمونۀ اصلی که در آمریکا ساخته شده و می شود ، همۀ شرکت کنندگان به زبان ملی آمریکاییان که زبان انگلیسی آمریکایی است ، سخن می گویند و به همین زبان آواز می خوانند یا موسیقی کلاسیک بی کلام که زبان موسیقایی است که برای شناسندگان موسیقی قابل درک است ، می نوازند و می خوانند . در یکی از بخش هایی که به تازگی از این برنامه دیدم ، دختری نوجوان از یکی از شهرهای جنوب اسپانیا شرکت داشت و در آواز حجم صدایی که ارائه کرد و چیرگی او در خواندن آواز مایۀ شگفتی تماشاگران شد . یکی از جنبه های غبطه انگیز این برنامه رفتار پختۀ یکی از داوران مرد در برابر این دختر بود که آشکارا از علاقه مندی خصوصی خود به او در برابر آنهمه تماشاگر سخن گفت ! به طور معمول ، داوران این برنامه که از دانش موسیقایی برخوردارند ، با ارائۀ نظریات کارشناسانۀ خود این برنامه را به نشستی برای آموزش بیشتر و راهنمایی هنرمندان جوان تبدیل می کنند .

در عوض ، آقای کارشناس برنامۀ «عصر جدید» که همچنان مستغرق دیدگاه ها و اوهام ایلی – عشیره ای خود است ، با بهره گیری از « دستگاه اصل سنج » که در اختیار اوست ، هنرمندان ایرانی را به پیوستن به « تیره » ی خود فرامی خواند ، آن هم با این خیال خام ، که در آینده از این تیره ها « ملت » ساخته شود . همین کارشناس در پاسخ فرد پشت دوربین که می پرسد « آیندۀ پارسا را چگونه می بینید ؟ » پاسخ می دهد : « از الان نمی شود آینده را پیش بینی کرد !!! »

 دریغ از یک آرزوی خوب برای پیشرفت این نوجوان یا سخنی دربارۀ زمینه های لازم برای رشد و شکوفایی این استعداد .

پارسا خائف در سخنانی که به مناسبت سپاسگزاری از رای دهندگانی که او را با رای خود به مرحلۀ بعد فرستادند ، گفت رای کسانی که به من رای داده اند ، در واقع ادای احترام به هنر و فرهنگ ایران است .

من به سهم خود از این بابت به آقای کارشناس و احسان علیخانی تسلیت می گویم که نیت آنها برای انکار « ایران » به نتیجۀ مورد نظر نرسید .

احسان علیخانی و آقای کارشناس !

بله … واقعیت این است که بسیاری از « ملت » های جهان برای شناسایی استعدادهای جوان، برنامه هایی می سازند . اما نه اینطور ! آن کس که این برنامه را می سازد ، دریافت و دانش گسترده ای از هستی ملی خود دارد و ارزش های ملی را چیزهایی فراتر از روابط و زد و بند برای رسیدن به آن میکروفون و نشستن بر روی آن صندلی و ایستادن پشت آن دوربین می داند .[۱] اگر واقعا این اندازه شیفتۀ خاطرات سپری شدۀ ایلی – عشیره ای خود هستید ، ساخت این برنامه را به سازمان تلویزیون مسکو پیشنهاد کنید تا با راهکارهایی که در یکصد و هشتاد سال گذشته در آکادمی های زبان شناسی روسیه برای «اختراع ملت های ایرانی در ایران » در آنجا ابداع شده است ، « کار رساندن هنرمندان جوان به اصل خود » ساده تر انجام بشود و نگرانی های کارشناس « عصر جدید » برطرف شود . پیش از این هم یکی از قوم گرایان ایران ، پناهندگی نعیم سلیمان اف (اوغلوی بعدی ) از بلغارستان به لودیۀ اشغالی (ترکیه) را در ارتباط با « ژنتیک » سلیمان اف دانسته بود که به ترکیه پناهنده شده است !!! [۲]

در پایان سخنی هم با هنرمندان جوان دارم :

شما هیچ نیازی به احسان علیخانی و این کارشناس محترم و برنامۀ «عصر جدید» ندارید . آنچه شما نیاز دارید ، پشتیبانی خانواده از شما برای گذراندن دوره های آموزشی تان در موسیقی ایرانی ، ادبیات فارسی ، آشنایی با دانش موسیقی و امکان مطالعۀ غیردرسی است . بر اینها می افزایم : کوشش شبانه روزی ، تمرین ، اندیشیدن و شناخت فرهنگ چندهزارساله و شناخت پیوندهای تیره های ایرانی .

احسان علیخانی

در دوره ای احسان علیخانی با انداختن چیزی به نام «ماه عسل» به دستگاه فرهنگی این کشور ، از یک رسانۀ سراسری به تبلیغ « عاجزبازی» و «ترحم» و جا انداختن «دیدگاه های قضا و قدری» – البته از نوع به شدت خرافی آن – پرداخت . در این برنامه او از قربانیان اجتماعی دعوت می کرد تا در برابر دوربین تلویزیونی از دردهای خود بگویند . کسانی که این برنامه را دیده اند ، می توانند بگویند که ، در مطالب این برنامه مفهوم هایی چون «توانایی » و «اراده» ، «اندیشه» ، «همکاری» ، «اخلاق انسانی» و «مسئولیت پذیری شهروند در برابر قربانیان اجتماع» در بهبود و کاهش بحران های فردی و اجتماعی ، و گوشزدکردن واقعیت هایی چون «بی کفایتی دولت ها» ،  «بی مسئولیتی شهروند بی سواد و نا آگاه» و مفهومی هایی چون «بی مسئولیتی توانگران در برابر ناتوانان » جایی داشته است یا نه ؟ [۳]

 اکنون احسان علیخانی با دریافت تریبونی دیگر ، به زمینه سازی برای تجزیۀ فرهنگی واجتماعی و سیاسی ایران پرداخته و در جا انداختن دیدگاه های قوم پرستان گنجشک مغز می کوشد ! [۴]   

                                                                                                  چهاردهم  امردادماه  ۱۳۹۸

پی نوشت ها :

۱.در دورۀ اشغال ایران در روزهای پس از سوم شهریور ۱۳۲۰ ، در تبریز سردمداران فرقۀ دموکرات و پیشه وری چی ها از استاد ابوالحسن اقبال آذرخواستند تا کنسرتی در تبریز اجرا کند. او در طول کنسرت تمام آوازها را به فارسی خواند و در آخر شعری از عارف قزوینی خواند که با این ابیات به پایان رسید :

لباس مرگ بر اندام عالمی زیباست            چه شد که کوته و زشت این قبا به قامت ماست

چرا که مجلس شورا نمی‌کند معلوم             که خانه  خانهٔ غیر است  یا  که خانهٔ  ماست

ز حد گذشت تعدی کسی نمی‌پرسد             حدود  خانهٔ  بی‌خانمان   ما   به     کجاست

خراب، مملکت از دست دزد خانگی است   ز دست غیر چه نالیم، هر چه هست از ماست

می‌گویند در این هنگام مردم به شور می‌آیند و گریه می‌کنند و بلوا به پا می‌شود. به گفتهٔ خودِ اقبال آذر، در آن لحظه سرتیپ درخشانی (فرماندۀ لشکر تبریز) به اعتراض به او می‌گوید: « چه می‌خوانی؟ مردم دارند گریه می‌کنند ! » و اقبال آذر در جواب می‌گوید: «مردم ایران باید خون گریه کنند !»

شاهدان این ماجرا نقل می‌کنند که در آن لحظه، دوستداران اقبال آذر او را از درِ پشتیِ عمارتِ شهرداری فراری می‌دهند تا موردِ خشم و غضبِ مأمورانِ فرقهٔ دموکرات قرار نگیرد. در پی این اتفاق، اقبال آذر از ریاست شهرداری تبریز بر کنار می‌شود. » به نقل از : فرهنگنامۀ اینترنتی ویکی پدیا

۲.برای آگاهی از دیگاه های این قوم گرا نگاه کنید به مطلبی در این نشانی :

۳.در این نشانی می توانید با یکی از شاهکارهای احسان علیخانی و اعتراض های اجتماعی به آن آگاه شوید:

http://mihanemrooz.ir/fa/news/12832

۴.برای آگاهی بیشتر خوانندگان از کوشش های مذبوحانۀ  گروهی رجاله که در دورۀ اشغال ایران به دست ارتش های شوروی و انگلستان و آمریکا ، به خیال خود ، می خواستند ایرانیان آذری را به « اصل» خود برگردانند ، به این منبع جلب می کنم :

آذری شهرضایی ، رضا و بیات ، کاوه . روزشمار غائلۀ آذربایجان ( دورۀ دوجلدی ) . تهران ، انتشارات شیرازه کتاب ما ، ص ۱۰۴۷ تا ۱۰۵۰ .

نظر شما