۸ - خرداد - ۱۳۹۷
دکتر جمالو


 

 

 

 

روند ساخته شدن یک فروشگاه زنجیره ای را تجسم کنید ؛ یک فروشگاه بسیار بزرگ و بسیار شیک : صاحب آن وارد محله ای می شود؛ محله ای با مردمانی از طبقه متوسط و نبش اصلی ترین چهار راه محله، زمینی به وسعت ۱۰ هزار مترمربع را می خرد. او فروشگاه خود را در این زمین و در هفت طبقه می سازد؛ فروشگاهی  با پله برقی، آینه ها و لامپ های زیبا.

آیا حس خوشایندی ندارید ؟

پس از مدتی فروشگاه شروع به کار می کند. تعداد زیادی از اهالی محل را هم استخدام می کند. ولی فقط چند ساعت در هفته. مثلا روزی یکی دو ساعت. اما این کار برای این فروشگاه چه خاصیتی دارد؟ روشن است که وقتی خانم خانه دو ساعت در فروشگاهی که کالاهای آن با آن همه زلم زیمبو و رعایت قواعد بازاریابی چیده شده است ، کار می کند، خرید روزانه اش را هم از همانجا انجام خواهد داد. چرا که قیمت کالاهایش هم ارزان تر از کالاهای عباس آقای میوه فروش و حسین آقای پارچه فروش است- حتی پائین تر از قیمت تمام شده! در دانش اقتصاد این را ن دامپینگ » می نامند ! جالب اینکه خانم عباس آقا هم میوه اش را تازه از همان فروشگاه می خرد. چرا ؟ چون عباس آقا سال ها هرچه میوه ی بد داشته که کسی نخریده بوده ، به خانه ی خودش آورده. الان خانم عباس آقا که خودش دارد کار می کند، با حقوق خودش حسرت  سالیان را از دلش درمی آورد .

 

 

چند ماهی گذشته. کار و بار عباس آقا و حسین آقا خراب است. درآمدشان کفاف اجاره ی مغازه شان را هم نمی دهد . شاگرد مغازه اخراج می شود و می رود در فروشگاه زنجیره ای استخدام می شود. با اینکه تنها هفته ای ۱۰ ساعتکار به او می دهند ، ولی حقوق ساعتی اش بالاست. پس از مدتی این حقوق ساعتی آنچنان توقع او را بالا می برد که در جای دیگری نمی تواند کار پیدا کند .

دو سال گذشته. عباس آقا در شرف ورشکستگی است. آخرین مقاومت ها را کنار می گذارد و مغازه را تعطیل می کند. او نیز به فروشگاه زنجیره ای می رود و زیر دست شاگرد سابقش که حالا یکی از انباردارهای فروشگاه است ، استخدام می شود. همسرش اما اخراج شده است. چون انتظار داشته بعد از دو سال حقوقش یا دست کم ساعت کارش اضافه شود .

چهار سال گذشته است. صاحب مغازه عباس آقا دو سال است اجاره ای نگرفته است. از وقتی عباس آقا مغازه اش را خالی کرده یکی دو مستاجر عوض کرده که هیچکدام بیش از یکی دو ماه دوام نیاورده اند. کاسبی نیست. مغازه ها را به قیمت ارزانی می فروشد به یک بساز و بفروش .

سال پنجم دیگر محله مردمانی از طبقه ی متوسط ندارد. حالا دیگر حسین آقا و شاگردش هر دو کارگر ساختمانی هستند. قیمت کالاهای فروشگاه زنجیره ای بالاست و کشیدن سود هشتصد درصدی روی قیمت تمام شده ی کالا پدیده ای عادی است. فروشگاه حقوق ساعتی را  کم کرده و تعداد بیشتری را با ساعت های کمتر استخدام کرده است.

سال هفتم. فروشگاه محله را به خاک سیاه نشانده. کسی دیگر در آن محله پس اندازی ندارد. فروشگاه کالاهایش را به دیگر شعبه ها انتقال می دهد. این شعبه تعطیل است. مردم فقیر منطقه قدرت خرید از چنین فروشگاه باکلاسی را ندارند !

این اتفاقی است که هر روز در آمریکا می افتد. صاحب فروشگاه عضوی از همان اقلیت یک درصدی است و ساکنین محله همان ۹۹ درصد هستند . فقیران روز به روز فقیرتر، و پولدارها روز به روز پولدارتر می شوند. شهردارهای مناطق و شهرهای کوچک هر روز با التماس از مردم می خواهند که به جای خرید از فروشگاه های بزرگ، از بیزینس های محلی (عباس آقا و حسین آقا) خرید کنند. ولی اغلب مردم با همین طرز فکر شما ،خریدشان را از غول های بزرگ انجام می دهند: خرید کالای شیک و ارزان !

از خودتان بپرسید ، چرا اروپا غول های آمریکایی مانند « والمارت » را محدود کرده است ؟ جالب این است که به دلیل همین محدودیت ، متهم به کمونیست بودن و مخالفت با تجارت آزاد هم می شود.

نه ، دوست عزیز! این را باور کنیم ، کسی که کالای خود را ارزان می فروشد برای رضای خدا ارزان نمی فروشد !

اگر چین سیب و پرتقالش را با ضرر وارد کشورتان می کند و ارزان تر از باغدار شما به شما می فروشد برای این است که می خواهد باغدار شما باغش را نابود کند و ویلا بسازد. اگر چین پیراهن مردانه را در تهران تنها به بهای ۵۰۰۰ تومن می فروشد و شما برای دوختن همان پیراهن باید ۱۰ هزار تومن مزد بدهید، این تنها به دلیل ارزانی نیروی کار چینی نیست ؛ بلکه دارد در کشور شما دامپینگ می کند! قضیه خیلی ساده است .

متاسفانه دلیل اصلی تعطیلی کارخانجات اخیر دامپین کشورهایی مانند چین در اقتصاد ایران است.

 

برگرفته از : پژوهش استاد جامعه شناسی دکتر جمالو

نظر شما