محمد بقایی (ماکان)
با پایان یافتن فرمانروایی دولت ماد در سال ۵۵۰ پیش از میلاد و پدیدآمدن امپراتوری هخامنشی به دست کوروش بزرگ، سررشتهداری ایران در اختیار پارسیان قرار گرفت که کشورشان شامل سرزمینهای سوریه، میانرودان، مصر، آسیای کوچک، دولتشهرها و جزایر یونانی و بخشی از شبه قاره هند بوده است. از این زمان حکومتهای ایرانی به تدریج در صدد گسترش سرزمین خود برمیآیند و به این ترتیب، بخش بزرگی از جهان را زیر فرمان خود میگیرند که تقریبا تا پایان دوره ساسانی و حمله عرب میپاید.
اما مرزهای جغرافیایی ایران در درازنای تاریخ در زمان داریوش اول به وسیعترین قلمروی خود میرسد، طوری که فلات ایران از شرق به غرب از سواحل غربی اقیانوس هند تا کنارههای دریای آدریاتیک، و از شمال به جنوب از فراسوی سیحون تا حبشه را شامل میشود. در این گستره عظیم ۲۸ ملت با نژادها و مذاهب و عادات و رسوم خاص خود زندگی میکردند و جملگی از حکومت مرکزی پارس فرمان میبردند. اینها اطلاعاتی است که هرودوت در تواریخ خود بدان اشاره میکند. از همین روست که عظمت و شوکت قلمروی پارسیان زبانزد شاعران و متفکران و نویسندگان دیگر سرزمینها، به خصوص آتنیها بوده و مفهوم «اقلیم پارس» در آثار و گفتههای ایشان مرادف جلال و شکوه وعظمت به کار برده شده.
دموکریتوس برای نشان دادن میزان علاقه بیاندازهاش به تفکر و تعمق میگوید: «لحظهای اندیشیدن را با اقلیم پارس برابر نمیکنم.» حتی هرودوت نیز بهرغم گرایشی که در کتابش به یونانیان دارد، نمیتواند از تحسین سررشتهداری حکومت پارسیان و ارزشهای برآمده از فرهنگ ایرانی چشم بپوشد. او در تواریخ خود گرچه قلم را به نفع یونانیان میگرداند، ولی با این همه شگفتی خود را از مدیریت شاهنشاهان ایرانی که سرزمینی با آن گستردگی عظیم را میگرداندند ، پنهان نمیدارد.
هرودوت در کتاب« تواریخ » به شرح جنگهای ایران و یونان میپردازد که گرچه عاری از اغراقهای یکسویه نیست و غالبا برای تحسین ضمنی قوای یونان بیان میشود، ولی با این همه، کتاب او از آثار کلاسیک درخور توجه جهان است. مطرح بودن تواریخ هرودوت از آن روست که کتابی مانند آن وجود ندارد، وگرنه ساختارش افسانهای و محتوایش با دلایل و شواهد بسیار نامطمئن است. اهمیت کتاب مذکور در این است که کهنترین اثر تاریخی مکتوب است، ولی پیدا نیست که آیا آنچه اکنون تحت این عنوان معروف افتاده ، به واقع ، در اصل نیز چنین بوده؟ این پرسشی است که کسی نمیتواند پاسخی مطمئن به آن بدهد. از سوی دیگر بعدها تغییراتی در این کتاب داده شد، از جمله اینکه در دوره رنسانس آن را به نه کتاب تقسیم کردند و هر یک را به نام یکی از میوزها ( (Muse خواندند که نام یکی از دختران نهگانه زئوس است. به هر صورت ، آنچه اکنون مورد قضاوت است کتابی است که با عنوان« تواریخ هرودوت » شناخته میشود.
این کتاب سعی میکند به این پرسش که چرا دو ملت ایران و یونان به منازعه پرداختند ، پاسخ دهد. هرودوت برای چنین منظوری لازم میبیند ، علاوه بر شرح داستان جنگ، از تاریخ، رسوم و مذهب این دو ملت نیز سخن بگوید. به این علت است که نام این اثر «تواریخ» گذاشته شده؛ زیرا این کلمه در یونانی به معنای«تحقیقات»است نه به مفهومی که مصطلح شده.
تواریخ به سه بخش قابل تقسیم است: نخست کتابهای اول تا چهارم که بیشتر به تاریخ ولایات امپراتوری ایران میپردازد. بخش دوم، شامل کتاب پنجم و بخشی از کتاب ششم که در آن سخن از علل موثر جنگ میرود، مانند دستاندازی ایران به بونان و طغیان یونانیها علیه سپاه ایران. بقیه تواریخ شامل شرح جنگهای دو ارتش است. آخرین فصل یا کتاب نهم یکباره پایان میگیرد و این مبین آن است که مولف هنوزمشغول نگارش آن بوده که درمیگذرد.
از این کتاب ترجمههای متعددی به فارسی در دست است و از تقریبا هشتاد سال پیش که مرحوم وحید مازندرانی آن را ترجمه کرد تا بعد که در سال ۱۳۳۶ با ترجمه و شرح و حواشی مفصل دکتر هادی هدایتی منتشر شد ، نقدهای متعددی از سوی صاحبنظران درباره آن نگاشته شد که هیچ یک آن را اثری مطمئن و بیطرفانه درخصوص جنگهای ایران و یونان ندانستند. از نظراتی که درباره این اثر اظهارشده میتوان به دیدگاههای چند مورخ و منتقد نامبردار یعنی حسن پیرنیا، احمد کسروی و اقبال آشتیانی اشاره کرد که آن را فاقد انسجام و افسانهآمیز و آکنده از مبالغه دانستهاند.
به عقیده آنان، هرودوت در ذکر بسیاری از موضوعات پای اغراق را بر هفت کرسی مینشاند و از ارزش کار خود به عنوان اثری تحقیقی که دعوی آن را دارد ، میکاهد. اظهارات مورخان ایرانی احتمالا این شبهه را برمیانگیزاند که نظرات آنان نمیتواند خالی از احساسات وطندوستانه باشد؛ ولی در سالهای اخیر بک منتقد صاحبنام آمریکایی به نام اسپنسر دی اسکالا (Spencer Discala) کتابی با عنوان « نقد تواریخ هردوت » نگاشته و اظهارات « پدر تاریخ » را یکسویه و به طور ضمنی ، عاری از صحت لازم دانسته. تحقیق اسپنسر که دو سال ییش به همین قلم ترجمه شده ، از آن رو مورد قبول خواننده قرار میگیرد که میداند او وابسته به هیچ یک از دو سرزمین مورد بحث هرودوت نیست و با آنکه پروریده فرهنگی است که اساس آن را آثاری مانند « ایلیاد » و « اودیسه» و « تواریخ » شکل میدهند، ولی تفاوت میان دو دیدگاه منصفانه و جانبدارانه را میشناسد. از این روست که مینویسد : « گرچه این کتاب شاهکاری ادبی است و هنوز هم خوانده میشود، ولی صحت نوشتههای هرودوت پیوسته مورد پرسش بوده است. توجهاش به نقل حکایات و قصهها، جانبداریش از آتن، اعتقادش به تاثیرات فوق طبیعی و نیز برخی بیدقتیهای بسیار آشکارش سبب شدهاند تا بسیاری از مولفان برجسته معتقد شوند که او در کار تاریخنویسی پژوهندهای با ارزش نیست. در واقع عنوانش فقط « پدر تاریخ » نبوده، بلکه او را« پدر اکاذیب » هم خواندهاند … یکی از بیدقتیهای او احتمالا غلو بیاندازه است. از جمله در مورد تعداد سپاهیان ایران. (صص۲۴و ۲۵).
در این کتاب از مورچههایی سخن به میان میآید که از روباه بزرگترند. از شترهایی صحبت میشود که پاهای عقبی آنها دارای دو ران و دو زانوست. از چنین سخنانی است که پلوتارک کتابش را نامطمئن می داند و او را مورد انتقاد قرار میدهد. یکی از گزارش های غیرقابل قبول او این است که وقتی آستیاگس ، پدربزرگ مادری کوروش فهمید که هارپاگوس، کوروش را در کودکی به قتل نرسانده برای آنکه از وی انتقام بگیرد، پسر او را به قصر خود فرا میخواند و پس از آن دستور میدهد او را بکشند. از گوشتش طعامی تهیه میکند و شبهنگام در ضیافتی شاهانه به هارپاگوس میخوراند .
شادروان ابراهیم پورداوود در این باب مینویسد: این گزارش به اندازهای پست و زشت و مخالف دین و آیین و رسم ایرانیان قدیم است که به هیچ روی نمیتوان احتمال داد که چنین داستانی در ایران ساخته شده و به یونان رسیده باشد. علاوه بر این ، کتزیاس طبیب اردشیر هخامنشی (۴۰۴ – ۳۶۱پ. م ) مینویسد: ” این خبر هرودوت دروغ است. ” خود این داستان تنفرانگیز بهترین دلیل است که از ماخذ ایرانیان نیست؛ چه، تنفر بیاندازهای که ایرانیان قدیم از لاشه داشتند ، ابدا مجال ساختن چنین داستانی را به ایرانیان نمیداده، آن هم خوراندن لاشه به کسی. دو مورخ انگلیسی به نامهای هاو(How) و ولز ( Wells ) معتقدند که این داستان بافته هرودوت به هیچ روی با منش و خلق و خوی ایرانی سازگار نیست، بلکه اصلا ریشه یونانی دارد و نمونههای آن را باید در اساطیر یونانی از جمله افسانه تانتالوس جست که پسر خود را میکشد و میخورد و همین طور در افسانه آتریوس که پسران دوستش را میکشد و به خورد پدرشان میدهد.
هرودوت در کتاب سوم تاریخ مینویسد که کمبوجیه دستور کشتن گاو آپیس مصریان را داد. او؟؟ در کتاب تاریخ هخامنشی ، با دلایلی که ذکر میکند ، این گفته را گزافه و دروغ میخواند؛ زیرا پادشاهان هخامنشی برای همه ادیان احترام قائل بودهاند و همین بینش عامل اصلی انسجام امپراتوری پهناورشان بوده است.
موارد نادرستی از این دست در نه جلد کتاب« تواریخ » چندان فراوان است که شرح یکایک آنها از اصل کتاب بیشتر میشود؛ ولی با این همه باید معترف بود که این اثر کهن کوششی است در شناساندن بخشی از تاریخ ایران باستان که اکنون میتوان از میان حکایات و تصویرسازیها و گزارشات ؟؟ و مغلوط آنکه همچون حجابی واقعیتهای آن ایام را تیره ساختهاند، باز هم گوشههایی از حقیقت را دید و آن را به این دلیل مغتنم شمرد که اگر وجود نمیداشت ، بسیاری از آگاهیهای مربوط به یکی از درخشانترین دورههای تاریخی ایران از دست میرفت. بنابراین تواریخ هرودوت یادآور این مثل است که « کاچی بهتر از هیچی است» و به قول ابوالفضل بیهقی به یکبارخواندن میارزد. کتابهایی نظیر تواریخ هرودوت که در واقع نگاه نامنصفانهای به تاریخ و فرهنگ ایرانی دارند ، هشداری است برای اهل این ملک که به جای نالیدن از فرشته ای که موکل باد است ، از مشعل تاریخ خود محافظت کنند و حقیقت آن را به دست خویش رقم بزنند، آن هم در زمانهای که گردونه تاریخ بازیچه آدمیان بوالهوس شده؛ چندان که به خلاف هرودوت ، نان این ملک را میخورند و با مجوز رسمی علیه فرهنگ، زبان، تمامیت ارضی این کشور کتاب و مقاله منتشر میکنند بیآنکه کسی به آنان بگوید اینجا نه حجاز است، نه ترکستان، و نه سقین؛ اینجا ایران است. میبینید که تاریخ تکرار میشود و « تواریخ »های تازهای با مجوز رسمی منتشر میشود. انتشار این نوشتهها در شرایط کنونی سیاسی و فرهنگی میتواند انگیزهای باشد برای آنان که در پی اثبات ارزشهای فرهنگی و تاریخی برآمده از این ملک هستند. از جمله گامهایی که اخیرا در این طریق برداشته شده ، انتشار کتاب « تاریخ هرودوت » با ترجمه روان و مقدمه و حواشی انتقادی آقای ثاقبفر است که میتواند پاسخی باشد به تحریفگران و معاندان تاریخ و فرهنگ ایران
برگرفته از مجلۀ مهرنامه ، شماره ۱۲، خرداد ۱۳۹۰
نظر شما