۱۶ - مهر - ۱۳۹۱
به کوشش : ایرج افشار


 

نصیحهالملوک فارسی از غزالی:
(۲۰/۱/۱۹۳۹) ( =۱۳۱۷) مسائل پاریسیه ، ۳ ص ۲۶۹.
خیال می‌کردم عکسی از صفحۀ از صفحات این کتاب دارم و خیال می‌کردم که سر دنیزن رس سابقا آن را برای من فرستاده بوده است، ولی امروز (۱۹/۱/۱۹۳۹) هر چه در عکسهای خود گشتم اثری از آن نیافتم.
در فهرست نسخ مرحوم براون نیز ابدا ندارد. در فهرست کتابخانۀ مجلس و مشهد و معارف نیز نیافتم، و کذلک در فهرست مصر و پاریس و پطرزبورغ نیافتم (در این دو فهرست نصیحهالملوک را متعدد دارد ولی همه از سعدی است، فلاتغفل)
در ریو  و  پرچ  و فهرست ایندیا افیس (ج ۲ که فهرست فهرست است) نیز ندارد.
در فهرست بدلیان نیز ص ۸۷۹ در فصل اخلاق و مخصوصا در ص مزبوره که ذکر کیمیای سعادت غزالی را می‌کند – که قطعا اگر نصیحهالملوک او نیز موجود می‌بود آن را نیز ذکر می‌کرد – گشتم ندارد.
پس خلاصه این شد که در هیچیک از کتابخانه‌هائی که فهارس آنها در محل دسترس من است اصلا و ابدا ندارد و نه اشارۀ به‌طور استطراد بدان شده است نه یه‌طور حواله به کتابخانۀ دیگر.
در فهرست قدیم نسخ عربی ایندیاافیس تالیف loth در عنوان « التبرالمسبوک » تصریح می‌کند که « اصل فارسی آن مفقود شده است» و باید کلی حق به جانب او باشد، و آنچه سر دنیزن رس در چند سال در این خصوص نوشته بود که نسخۀ از آن را پیدا کرده باید مثل غالب مدعیات او به کلی بی‌اصل و خیط و اشتباه و تخلیط باشد به رسم معهود او.

   باری ، چون با فحص شدید بلیغ اثری از نصیحهالملوک پیدا نشد پس عجالتا بلکه نهائیا به ظن قریب به یقین باید گفت که نصیحهالملوک به کلی مفقود است تا خلافش از جایی معلوم شود که گمان نمی‌کنم معلوم شود. ولی که می‌داند شاید بعدها یک مرتبه در گوشۀ نشانش پیدا شود.
از اعجب عجایب اتفاقات و تصادفات عالم اینست که من این دو وریقه را با فحص بلیغ در جمیع فهارسی که دسترس بدانها دارم پس از دو سه روز تتبع و دقت در حدود ۲۰ و ۲۱ ژانویه ۱۹۳۹ نوشتم و پس از یاس کلی از پیدا کردن نشانی و اثری از نصیحهالملوک فارسی غزالی …برای پس از یاس از پیدا کردن نصیحهالملوک فارسی غزالی…  نوشتم که «پس عجالتا بلکه نهائتا» به‌ظن قریب به یقین باید گفت نصیحهالملوک به‌کلی مفقود است تا خلافش از جائی معلوم شود که گمان نمی‌کنم معلوم شود ولی که می‌داند شاید بعدها یک مرتبه در گوشۀ نشانش پیدا شود» این را در ۲۲ یا ۲۳ نوشتم و امروز که ۲۴ است ساعت ۴ بعدازظهر سه بسته کتاب چاپی از طهران از طرف کتابخانۀ دانش به اشارۀ آقای اقبال رسید. باز کردم دیدم اغلب عبارت است از کتبی که دو سه هفته قبل من از آقای اقبال خواسته بودم. ولی در جزو آنها چه می‌بینم؟ نصیحهالملوک فارسی غزالی چاپی که همین امسال (۱۳۱۷ هجری شمسی) چاپ شده به اهتمام و تصحیح آقای جلال همایی از روز نسخۀ منحصر بفرد ملکی آقای سید عبدالرحیم خلخالی! فی‌الواقع مثل اینکه مرا سحر کرده باشند. تا مدتی خیال می‌کردم که من در عالم خیالم، و از بس تتبع در فهارس کرده‌ام در این خصوص و چیزی نیافتم با کمال میل به یافتن حالا آن میل مفرط منست که در نظرم مجسم شده به صورت کتابی خارجی مسمی به نصیحهالملوک غزالی . ولی بزودی از این خیال بیرون آمدم و پس از خواندن دیباچۀ طابع فهمیدم که فقط این فقره – یعنی این ورود این کتاب این روزها در اثناء تتبع و تفحص شدید چند روزۀ من در این خصوص و نیافتن تثری مطلقا و اصلا از این کتاب در هیچ‌جا، نه مدتی قبل و نه مدتیبعد که آنقدر مرا متعجب و انگشت به دندان نمی‌کردو جالب نظر به این درجه نبود – از تصادفات اتفاقیۀ دنیاست، ولی کیف تصادفی که انسان را به‌کلی خیره و مبهوت… می‌کند، و علاوه بر این ثابت می‌کند نهایت درجۀ ضعف بشریت و پرادعائی او و جهل مفرط مضحک او را که خودش از خودش مدتهای مدید منفعل و خودش از نتیجۀ « بحث و استقراء تام» و «فحص بلیغ» خود بی‌اختیار خنده‌اش می‌گیرد که او با اهن و تلپ عالمانۀ فاضلانۀ مدعیانۀ خود خیال می‌کند که در جمیع دنیا «تا آنجا که راقم سطور اطلاع دارد» فلان کتاب مفروض در تمام دنیا وجود ندارد و ظاهرا به‌کلی از میان رفته است و در حین همان حال فراش پست برای خنداندن او از خودش و از کلیۀ ادعاهای نوع بشر و نتایج تتبعات علمی این حیوان دوپایِ از خودراضیِ هیچ ببارندار عین همان کتاب موضوع بحث و تفتیش آقای عالم فاضل متتبع Autorite’ را که نسخۀ خطیش را معدوم و «مفقودالاثر و دستخوش حوادث زمانه» می‌دانست او نسخۀ چاپیش را که هزار نسخۀ دیگر اقلا نظیر آن فعلا در دست مردم است می‌دهد به ‌دربان و دربان بالا می‌رود و به دست آقای به‌نتیجۀ نهائی علمی تتبع خود رسیده  تسلیم می‌کند!
باری، پس از مطالعۀ این کتاب چاپی یادم افتاد که در فهرست نسخ فارسی کتابخانۀ ملی (کتابخانۀ خدیوی سابق) مصر ص ۵۳۲ مؤلف – آن فهرست که فوق‌العاده فی‌الواقع —- بوده است یک « نصیحهالملوکی» به غزالی نسبت داده است و می‌گوید «اولها الحمدالله رب العالمین الخ» و من چون به حرفهای این مؤلف ——  هیچوقت اعتنایی نمی‌کردم وقعی به این حرف در اثناء تتبعات سابقم نداده بودم، ولی حالا که این نصیحهالملوک فارسی چاپی رسیده فورا به آنها مجددا رجوع کردم، دیدم اولا این نصیحهالملوک در ضمن مجموعه‌ایست که شش رساله در آن هست که دوتای از آنها را تصریح می‌کند که «بالعربیه» و دو تای آنها را هم تصریح می‌کند که «بالترکیه» و یکی از آنها را هم که چون عبارت است از احادیث و لابد عربی است متعرض عربی بودنش از شدت وضوحش نشده است. ولی این نصیحهالملوک را هیچ نمی‌گیود که عربی است یا ترکی، و خود این قرینۀ واضحه است ظاهرا که به فارسی است، زیرا که این فهرست فهرست کتب فارسی کتابخانۀ مزبور است پس طبیعی است (و رسم مولف هم همه‌جا در این باب مجامیع همین است) که آنچه به فارسی است قید فارسی بودن لازم ندارد و همان نگفتن اینکه به فارسی نیست علامت فارسی بودن آنست، ولی آنچه فارسی نیست و در جزو مجامیع با هم جلد شده یا نوشته شده آن را باید قید کند که فارسی نیست که همین کار را هم همیشه — کرده است. پس از این قراین ظن قریب به یقین بلکه می‌توان گفت قطع و یقین پیدا می شود که این نصیحهالملوک به فارسی است نه ترجمۀ آنست به عربی یعنی التبرالمسبوک؛ و مؤید این احتمال است که ابتدای نصیحهالملوک چاپی هم عینا همین عبارت «الحمدالله رب العالمین» است…
پس عجالتا به احتمال قوی شاید بتوان گفت – ولی تحقیقش خیلی آسان است، مقصود یادداشت علی‌العجاله است – که نسخۀ دیگری ازین کتاب غیر نسخۀ آقای خلخالی که اساس این طبع است در مصر هم به احتمال قوی موجود است .

برگرفته از : جلد سوم یادداشتهای قزوینی، به کوشش: ایرج افشار

نظر شما