30 - اکتبر - 2014
عقاب علی احمدی


 Mohadjerat- e  Sosialisty

 

 

 

 

 

 

 

                                                                      

مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان

نوشته ی : بابک امیرخسروی و محسن حیدریان 

چاپ دوم : ۱۳۸۳

۶۵۶ صفحه – ۱۰۰۰۰ تومان

ناشر: پیام امروز – تلفن : ۶۶۴۹۱۸۸۷ – ۰۲۱

تقدیم به :  

 آن گروه اجامر و اوباش چپ نما  که  در روز ۲۳ مهرماه  ۱۳۹۳ با عربده جویی و نمایش های ماجراجویانه کوشیدند تشکل    خودجوش ایرانیان میهن پرست برای دفاع از مردم  کوبانی در  برابر  دفتر  سازمان ملل متحد در  تهران را  بر  هم بزنند  تا  فضایی برای طرح شعارهای ضدایرانی و تجزیه طلبانه شان فراهم شود . باشد که  این کفش پاک کن های حقیر توده ای های سابق بفهمند که : پیش از آنها « کمونیست » ها و « سوسیالیست » ها بودند . و از خود بپرسند که : چرا با اینکه تقی ارانی در ایران و هوشی مینه در ویتنام در یک زمان ،کار شناساندن سوسیالیسم به  هم میهنان خود را  آغاز کردند ، جایگاه  « چپ ایرانی » در  مقایسه  با « چپ  ویتنامی » چنین حقیر است . ( ع . ع. ا )

با پیروزی انقلاب سوسیالیستی در کشور روسیه که تاسیس «اتحاد جماهیر شوروی» را در پی داشت، انقلابیان سوسیالیست ، تبلور و تجلی آرزوهای خود را در قامت نظام سیاسی شوروی و زمامداران آن یافتند. این گرایش، گرایش عمومی بود که سوسیالیست‌های جهان در آغاز از آن برخوردار بودند، از چین در شرق تا دموکراسی‌های غربی اروپایی که وارث میراثی گرانقدر از مبارزه با قدرت‌های خودکامه بودند .

پیش از روی دادن انقلاب سوسیالیستی اکتبر – که درست تر آن است که آن را « کودتای اکتبر » بنامیم – ایران مانند کشور همسایه ی غربی روسیه – لهستان – دوره ای دردناک از توسعه طلبی های همسایه ای راهزن را تجربه کرده بود و بخش هایی از خاک خود را در دو  جنگ با روسیه از دست داده بود . نمایش های انقلابی بلشویک ها در ماه های آغازین تاسیس دولت روسیه ی شوروی نوید آرامش و همسایگی متعارف با روسیه برای ایران و لهستان را می داد . اما این نمایش ها چندی نپایید و دولت روسیه که داعیه دار « برادری جهانی پرولتاریایی » و گونه ای « جهان وطنی » بود ، بسیار زودتر از آنچه سیاستمداران دنیادیده می پنداشتند ، «توسعه طلبی تزاری» را در پوشش ادعاهای سوسیالیسم پناهانه در پیش گرفت و در گام نخست ، جمهوری های مستقل کرانه های جنوبی دریای مازندران را ، یکی پس از دیگری ، با کودتاهای پی در پی عناصر بلشویک به قلمروی دولت روسیه ی شوروی افزود . بدین ترتیب نام « اتحاد جماهیر شوروی » بر این کشور نهاده شد .

تا پیش از پایان جنگ جهانی دوم هنوز خبر چندانی از رفتار واقعی دولت روسیه ی شوروی با شهروندان غیرخودی و  اعضای مهاجر احزاب سوسیالیستی هم پیمان با شوروی به بیرون درز نکرده بود . از آنجا که بیشتر مهاجران روسی به اروپا و جهان آزاد از روشنفکران غیرکمونیست و دولتمردان و دانشمندان و روشنفکران غیر چپ بودند ، برچسب های دولت روسیه ی شوروی به این افراد  چون « انگل مسکو » ، « عنصر سرمایه دار » ، « متفکر بورژوا » و … تا مدت ها ، کارایی داشت . هنگامی که دولت استالین با بی چشم و رویی ، و پس از برخورداری از یاری های دولت ایران به دولت های متفق جنگ جهانی دوم در کار رساندن اسلحه و خواروبار به پشت جبهه ی روسیه در جنگ با آلمان ، در ایران اشغال شده به یاری خودفروختگانی چون جعفر پیشه وری و قاضی محمد دست به تاسیس دولت های پوشالی زد ، تازه ، ایرانیان و دیگر ملت های همسایه از گستردگی نیت های شوم این دولت نسبت به خود آگاه شدند . آنچه مانع از رویگردانی سوسیالیست ها و کمونیست های جهان از این دولت توسعه طلب می شد ، سرشت دینی آموزه هایی چون مارکسیست – لنینیسم و استالینیسم بود . نیکلای بردیایف ، از فیلسوفان رانده شده از روسیه ی دوران استالین ، در کتاب « ریشه های کمونیسم روسی و مفهوم آن » ، با بررسی آموزه های مکتب « کمونیسم روسی » سرشت دینی آن را نشان داده است .

 با این همه ، با کمال شگفتی، نخستین کسانی که خطر این گرایش را از راه دقیق شدن در رفتار دولت سوسیالیستی روسیه با دیگر انقلابیان هم‌فکر دریافتند ، ایرانیان بودند : در سال ۱۳۲۷، گروهی از روشنفکران عضو «حزب توده [ایران]» به رهبری خلیل ملکی ، انشعاب خود  از حزب توده را – که عملاً به دست دولت روسیه در جهت برآورده شدن منافع و اهداف فوری شوروی در ایران تاسیس شده بود- اعلام داشتند. هرچند این انشعاب با فشار خرد‌کننده ی دولت روسیه ی شوروی و هواداران توده‌ ای آن در ایران، از ادامه ی راه بازماند ، گرایش به استقلال و خودسروری را در میان گروهی از مارکسیست‌های ایرانی گسترش داد. انشعاب‌ های دیگری که پس از این انشعاب روی دادند، هر یک بخشی از مسائل پشت پرده ی رابطه ی حزب توده با اتحاد جماهیر شوروی را فاش ساختند.

پس از انشعاب مارکسیست‌های ایرانی، در یوگسلاوی گرایش استقلال خود را نمایاند و در دوره‌های بعد در ایتالیا، مجارستان، چکسلواکی و دیگر کشورهای جهان در برابر گرایش‌های توسعه‌طلبانه‌ی حزب کمونیست شوروی واکنش نشان داده شد. این تا به آنجا پیش رفت که زمامداران کمونیست شوروی، «تزارهای سرخ» نامیده شدند.

 در دوران جنگ سرد، دستگاه سیاسی اتحاد جماهیر شوروی با توسل به همه‌ی شیوه‌های ممکن می‌کوشید احزاب کمونیست جهان را به دست‌نشاندگانی در جهت برآورده ساختن امیال کشور و ملت روسیه تبدیل کند. در این راستا، کار سرکوب کمونیست‌‌های مستقل در سراسر جهان در دستور کار قرار گرفت : کشتار نسل اول و دوم انقلابیان کمونیست ایرانی، اعدام چند هزار نفر از اعضای ارتش لهستان به هنگام پیشروی نیروهای شوروی به سوی برلین در جنگ جهانی دوم در جنگل کاتین ، راهزنی در حق جمهوری‌خواهان اسپانیا و به غارت بردن طلاهای پشتوانه ی پول و اقتصاد این کشور، لشکرکشی به چکسلواکی و مجارستان برای سرکوب جریان‌های چپ مستقل این دو کشور، ، همدستی با اسرائیل و تنها رها کردن دولت های عربی در آخرین لحظات در برابر اسرائیل ، همدستی با آمریکا و انگلستان در کودتا علیه دولت ملی مصدق، بی‌مسئولیتی در برابر حزب کمونیست شیلی و کودتا علیه آلنده و… از جمله اقداماتی بود که اتحاد جماهیر شوروی از انجام آنها دو هدف را دنبال می‌کرد :

  1. انهدام گرایش به استقلال و خودسری درمیان ملت‌ها
  2. معامله با جهان سرمایه‌داری برای دستیابی به اهداف و نیازهای فوری خود .

کتاب «مهاجرت سوسیالیستی و سرنوشت ایرانیان» که حاصل کوشش‌های دو تن از اعضای سازمان‌های سیاسی سوسیالیستی ایران در دوره معاصر است، دربرگیرنده ی تاریخچه ی ۶۳ ساله ( ۱۳۶۲-۱۲۹۹) مهاجرت اعضای سازمان های چپ ایرانی به جهان سوسیالیسم است.
این کتاب دارای دو بخش اصلی است که هر یک به فصل هایی تقسیم می شوند :

بخش نخست : سرگذشت سه نسل مهاجران ( پژوهش بابک امیرخسروی )

فصل اول : مهاجران پس از کودتای ۱۲۹۹

فصل دوم : سرنوشت نسل دوم : مهاجران پس از  آذر ۱۳۲۵

فصل سوم : سرنوشت نسل سوم : مهاجران پس از کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲

بخش دوم : سرگذشت آخرین نسل (پژوهش محسن حیدریان)

بازخوانی روایت انقلابیون چپ ایرانی از شوروی سابق و افغانستان در دوران پس از انقلاب

(۱۳۶۸ – ۱۳۶۲)

ویژگی ها و روش بررسی

داده ها و منابع

فصل یکم : گریز فرزندان انقلاب ؛ فصل دوم : به سوی آینده ی خیالی ؛ فصل سوم : از خیال تا واقعیت ؛ فصل چهارم : یک چالش دشوار ؛فصل پنجم : تارهای عنکبوت ؛ فصل ششم : یک پرانتز در تاریخ ؛ فصل هفتم : فروریزی ؛ فصل هشتم : گریز از شوروی ؛ فصل نهم : افغانستان ، فصل دهم : رهایی

نمایه

تصاویر

پیوست : زندگینامه های ابوالقاسم سجادی (ذره) ، عبدالحسین حسابی و لادبن اسفندیاری

   نویسندگان با گفت‌وگو با بازماندگان مهاجران ایرانی در شوروی سابق و بررسی اسناد برجای مانده از محاکمات آنها در دادگاه‌های رژیم روسیه شوروی ، تصویری حیر‌ت‌انگیز از بی‌عدالتی‌ها و ستمگری‌های رژیم کمونیست روسیه شوروی به دست داد‌ه‌اند . این  کتاب با تعریفی از « مهاجر سیاسی» آغاز می شود و در طی آن ، می بینیم که مهاجر سیاسی که در جهان سرمایه داری دارای « حقوق » و « تعریف » بود در اتحاد جماهیر شوروی ، « فردی بی تابعیت » شناخته و شمرده می شد . آنچنان که در فصل اول این کتاب می خوانیم ، شمار ۱۵۰ نفر از رهبران و اعضای نخستین حزب کمونیست ایران که در جریان کودتای موسوم به « انقلاب اکتبر» شرکت داشتند و به بلشویک ها در  دستیابی به قدرت یاری رسانده بودند ، در جریان تصفیه های استالینی تیرباران شدند . کشتار بی رحمانه ی کمونیست های ایرانی در ادامه ی موج دهشتبار کشتار همه ی عناصری روی داد که « ممکن بود » برای استالین یا نظام بلشویکی « جانشین » هایی به شمار آیند . فصل اول این کتاب جدا از ارزش های آن در آگاهی دادن به خواننده در باره ی چگونگی کشتار  عناصر چپ ایرانی ، از  نظر  شناخت « استالینیسم [ = ادامه ی منطقی لنینیسم ] » منبعی ارزشمند است . آگاهی های ارزشمندی که در زندگینامه ی رهبران نخستین حزب کمونیست ایرانی در این کتاب آمده است ، در کنار اسنادی که از برخورد دستگاه های قضایی اتحاد جماهیر شوروی با آنها در این کتاب درج شده ،برای هر خواننده ی جدی تاریخ اندیشه ی سیاسی خواندنی و آگاهی بخش است .

در فصل دوم ، سرنوشت فراریان عضو و هوادار فرقه ی دموکرات آذربایجان پس از  بسته شدن قرارداد قوام – سادچیکف گزارش شده است . این فراریان را به همراه زن و بچه هایشان به کالخوزها  و ساوخوزها فرستادند و عناصر معترض به اردوگاه های کار اجباری در سیبری فرستاده شدند . از مطالب خواندنی این بخش ، گزارش اخلاقیات فرقه چی ها در دوران مهاجرت در شوروی است و گوشزد این واقعیت که برخلاف رهبران حزب کمونیست ایران ، که همگی به دست دولت شوروی از دم تیغ گذرانده شدند ، رهبران فرقه ی دموکرات آذربایجان در مصونیتی غیرطبیعی از مرگ رهایی یافتند که این به دلیل دست نشاندگی آنها و  فرمانبرداری شان از مقامات امنیتی – حزبی آذربایجان شوروی بود .

در فصل سوم ، سرنوشت فراریان توده ای پس از  ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ به شوروی و دیگر کشورهای بلوک شرق بررسی شده است . در این دوره اگرچه ، به دلیل به قدرت رسیدن خروشچف ، فراریان از سرنوشت دهشتبار فراریان دوره ی استالین به شوروی در امان ماندند ، اما سرنوشت عناصر معترض تفاوت چندانی با دوره های قبل نداشت و پرونده سازی و شکنجه های روحی و روانی و تبعید به اردوگاه کار همچنان نصیب ناراضیان بود . تضاد و تناقض «وضعیت سوسیالیسم واقعا موجود در کشورهای سوسیالیستی » با « شنیده »های اعضای فراری سازمان های کمونیستی ، بسیاری از آنها را به فکر بازگشت به میهن خود ، ایران ، انداخت . اما دولت شوروی به این افراد با بازگشت این افراد ،به دلایل امنیتی ، موافقت نمی کرد .

و اما بخش دوم کتاب که به راستی ، از برخی جنبه ها ، حقیقتا فکرت انگیز است . پژوهشگر مولف بخش دوم کتاب ، در باره ی ویژگی اعضای نسل چهارم فراریان به جهان سوسیالیسم چنین می گوید : کسانی که در برپایی جنبش بهمن ۱۳۵۷ نقش داشتند ، در دوران فروپاشی در شوروی شاهد پایین کشیده شدن مجسمه های لنین و استالین در میدان های شهرها بودند و در دوران مهاجرت از روسیه به غرب ، تحولات غول آسای غرب در آخرین دهه های قرن بیستم را تجربه کردند . فراریان مورد بررسی در این بخش اعضای حزب توده [ ایران ] و سازمان فداییان خلق ( اکثریت ) بوده اند . نکته ی بسیار مهم این است که با اینکه این افراد همگی از شیوه ی رفتار ماموران دولت شوروی و کشورهای کمونیست زخم ها بر تن و روان دارند ، حتا پس از فروپاشی شوروی و فروریختن دیوار برلین ، از برخی مسئولان رده بالای خود در سازمان های سیاسی « چشم می زنند » و گروهی از آنها حتا پس از مصاحبه ، خواسته اند گفته های آنها از کتاب حذف شود ! این بی گمان نشانه ای انکارناپذیر از زنده بودن « مافیای حزبی » در میان صفوف پناهندگان سیاسی چپ به غرب است . آنچه خواننده ی این کتاب در این بخش می خواند ، منظومه ای شگفت انگیز از برخورد « خیال و رویا » با « واقعیت خشن و بیرحمی » است که از او پنهان نگاه داشته شده است . دوشخصیتی بودن مردم در اتحاد جماهیر شوروی ، پیشنهاد ماموران سازمان کا . گ. ب. به اعضای حزب توده و سازمان فداییان برای جاسوسی برای دولت شوروی ، از پرده برون افتادن آنچه در ادبیات گروه های چپ به « اخلاقیات توده ای » [ منسوب به حزب توده ] مشهور است ، در دوران تبعید و مهاجرت و آوارگی دور از میهن تنها بخشی از مطالب عبرت آموز این بخش از کتاب است .

انتشار این کتاب را که نشانه‌ای از بازنگری کارنامه‌ی جریان چپ وابسته در ایران و توجه به اهمیت مسائل ملی و جایگاه ملت است، به فال نیک می‌گیریم و خواندن آن را به همه‌ی جوانان عدالت خواه و آزادیخواه ایران زمین پیشنهاد می‌کنیم .

پی نوشت :

« سوسیالیسم واقعا موجود » تعبیری است که توجیه کنندگان رفتار سیاسی دولت اتحاد جماهیر شوروی در ایران برای توصیف آن به کار می بردند و مراد آنها این بود که « اکنون تنها سوسیالیسمی که در جهان هست » ، همین کمونیسم روسی و دولت آن است .

نظر شما